نامهها- 4
29 نامهاي كه آخرين دريچه به زندگي هارپر لي شدند
ربهكا هاوكز
ترجمه: بهار سرلك
خالق رمان «كشتن مرغ مقلد» 89 سال عمر كرد و در اين سالها به حفاظت از خلوت و انزواي خود شهرت داشت. هارپر لي منزوي كه فوريه 2016 از دنيا رفت آخرين مصاحبهاش را سال 1964 انجام داد؛ يعني او 52 سال از نگاه دوربينها و پرسشهاي بيامان خبرنگارها و روزنامهنگارها فراري بود. غير از مصاحبههاي انگشتشمار لي، 29 نامه نيز از او باقي مانده است. نامههايي كه آخرين دريچه به زندگي اين نويسنده انزواطلب را به روي دوستدارانش ميگشايد. او سلامت جسمي و زندگي روزمرهاش را دستمايهاي براي نوشتن نامه براي دوريس و بيل ليپارد و دان سالتر، يكي از طرفداران پروپاقرص لي، ميكند.
اما گاهي هم پيش ميآمد كه لي به خاطر سلامت جسمياش از همصحبتي با همين دوستانش هم امتناع ميكند. او در نامهاي كوتاه به سالتر، از اينكه قادر نيست پاسخي مفصلتر براي او بنويسد عذرخواهي ميكند و مينويسد: «سكته كردهام و نميتوانم جواب نامهها را بدهم. به هر حال ممنونم! هارپر لي.» اما در نامهاي ديگر به سال 2006 گويي از بيماري چشمش به ستوه آمده و مينويسد: «لعنت بهش، نميتوانم ببينم.»
هارپر لي در نامهها از بيزارياش از چشمچراني گلهگذاري ميكند؛ او از چشمچرانيها و ديدزدنهاي مهمانهايي كه در روز شكرگزاري سال 1993 به مونروويل آلاباما آمده بودند به تنگ آمده و با لحني طعنهآميز در نامهاي مينويسد: «سرگرمي جديدي مخصوص تعطيلات در مونروويل ابداع شده كه در آن مردم خويشاوندان مهمانشان را دم خانه من ميآورند تا من را ديد بزنند. ديد زدن هارپر لي حرفه اين آدمها شده و شباهت كمي به سرگرمي دارد. آخر هفتهِ تعطيلات شكرگزاري مثل جهنم شد كه حتي اعصاب آليس (خواهر بزرگتر هارپر لي) را به هم ريخت. مردم دستهدسته با ون ميآمدند.»
در نامهاي ديگر به تاريخ 1990، لي از درخواست پول و هديه از سوي طرفدارانش تاسف ميخورد و مينويسد: اصلا باورت نميشود اين آدمها چي تو كلهشان ميگذرد كه اين درخواستها را ميكنند؛ هر چي بخواهند مينويسند از «دو نسخه امضاشده از كتاب كشتن مرغ مقلد برايم بفرست» گرفته تا «850 دلار برايم بفرست و به من كمك كن دستگاه ويديوي جديدي بخرم تا بتوانم فيلم ببينم.» حتي نميگويند «خواهش ميكنم.»
او سال 1990 در نامهاي رفتاري را توصيف ميكند كه اصلا نميتوان براي اين نويسنده متصور شد. او با لحني آرام و شوخ براي دوريس ليپارد درباره مهماني شام و خندههايي كه دست از سر او برنميداشتند، مينويسد: «اصلا امكان نداشت با ميزبانم روبهرو شوم و نيشم باز نباشد، آخر مهماني فهميدم تمام طول شب را بدون هيچ دليل واضحي يكريز ميخنديدم. تعريف داستاني بامزه و مناسب جمع براي توجيه حملههاي بيموقع خنده سخت است، مخصوصا وقتي صحبت اين جمع درباره نمايشنامههاي اوريپيديسي است.»
اما هارپر لي از افكارش درباره نوشتههاي خودش و فضاي تاريخي آنها نيز نوشته است. در نامهاي به تاريخ 25 آگوست 1990 او اين بحث را پيش ميكشد كه «يكي از سختترين كارهاي دنيا (مخصوصا براي جنوبيها) آن هم در بحبوحه انقلابهاي اجتماعي، خلق اثري ماندگار است كه انقلاب را در خود منعكس كند.» سپس او درباره اليزه سانگينتي، رماننويسي كه نسبت به خودش نامونشاني ندارد مينويسد و او را تحسين ميكند. اليزه همكلاسي هارپر در دانشگاه آلاباما بود و سال 1990 درگذشت.
اليزه سانگينتي چهار رمان منتشر كرد؛ رمانهايي كه از تجربيات زندگي در جنوب عميق (دستهاي از زيرمنطقههاي جغرافيايي و فرهنگي در ايالتهاي جنوبي امريكا) و طبقه اجتماعي آنها تاثير پذيرفته است. لي درباره اليزه مينويسد: «مثل جين آستن و يودورا ولتي (نويسنده امريكايي)، او (سانگينتي) سرزمينش را ترك نكرد و مثل آنها از شعاع 12 كيلومتري تمامي دنيا را رصد ميكرد. علاوه بر اين، زمان داستانهاي او معاصر است، يا همانقدر معاصر است كه فرهنگ شوك آينده قادر است آنها را در زمان معاصر بگنجاند... .»
Telegraph