سال تحصيلي جديد و قطار خارج از ريل آموزش
محمد داوري
فعال رسانهاي و صنفي حوزه آموزش
مهر كه فرا ميرسد همه جا سخن از مدرسه است؛ حتي پيرمردان و پيرزنان از خاطرات دوران مدرسه براي نوادههاي خود ميگويند. خاطراتي كه با نوستالژي زيباي دوره كودكي گره خورده است و حتي كساني كه از درس و مدرسه بيزار و فراري بودند در پيري با آه و افسوس از آن دوره ياد ميكنند. آه و افسوسي كه ريشه در فرصتهاي از دست رفته و استعدادهاي سركوب شده دارد و حالا ديگر قابل جبران نيست.
دانشآموزان ديروز قصهگوي دانشآموزان امروزي هستند كه تفاوتهاي زيادي را ميان آنچه ميشنوند و آنچه ميبينند احساس ميكنند و از خود ميپرسند كجاي اين مدرسه لذتبخش است كه پدربزرگها و مادربزرگهاي ما آن گونه با شور و شوق از آن سخن ميگويند؟ اين پرسش بيانگر يك واقعيت تلخ است؛ واقعيتي كه ميگويد مدارس ما براي كودكان و نوجوانان لذتبخش و جذاب نيست. با اكراه از خانه روانه مدرسه ميشوند و با فرياد از مدرسه به سوي خانه پا به فرار ميگذارند. همسايههاي مدارس با چندصدمتر فاصله از صداي فرياد دانشآموزان متوجه ميشوند زنگ آخر به صدا درآمده است.
گويا تمام لذتهاي مدرسه خلاصه شده است در زنگ آخري كه معنايش پايان درس و كلاس و مدرسه است و تمام زيباييهاي مدرسه خلاصه شده است در همان خوش و بشهاي مسير مدرسه و خانه با دوستان و همكلاسيها و هيجانات اتفاقات اين مسير تكراري و لذتبخش به سوي مدرسهاي كه چارهاي براي نرفتن به آن وجود ندارد. جشنهاي تكراري و تشريفاتي كه براي پاسخ به دستورالعمل وزارتخانه براي 13 ميليون دانشآموز برگزار ميشود نيز چيزي بر زيباييها و جذابيت مدارس اضافه نميكند مگر كلاس اوليها و اوليايي كه براي نخستين بار دست فرزندان خود را گرفته و با هزاران اميد پاي در حياط مدرسه ميگذارند؛ اميدي كه فقط يك سال كافي است تا به نااميدي و نگراني تبديل شود. حال كودكاني كه قصههاي شيرين درس و مدرسه را از بزرگترها شنيده بودند در جستوجوي آن لذتها در مدارس امروز هستند، جستوجويي كه بيحاصل خواهد بود و به زودي نظم و مقررات خشك و غيرحرفهاي و روشهاي سنتي بسياري از مدارس اشك بر چشمان كودكان جاري ميسازد و آنها آرزو ميكنند هرچه زودتر زنگ آخر نواخته
شود.
اين تصوير نظام آموزشي است كه از كاركرد خود روز به روز فاصله بيشتري گرفته است. كاركردي كه شاخص اصلي آن انتظارات خانوادهها و دانشآموزان و نياز امروز و فرداي جامعه براي زيستن و سياستها و رويكردها و برنامههاي متوليان و مسوولان است؛ شاخصي كه به خوبي نشان ميدهد چه فاصله بزرگ و عميقي ميان اين دو دسته عوامل وجود دارد؛ فاصلهاي كه موجب شده تا دو نظام آموزشي موازي در جامعه شكل گيرد؛ يك نظام آموزشي رسمي كه متكي بر خواست مسوولان و يك نظام آموزشي كه متكي بر خواست والدين و دانشآموزان است.
اين يعني قطار نظام آموزشي ما خارج از ريل و رو به سوي مسيري دارد كه مسافران آن نه آن مسير و نه آن مقصد را ميپسندند به همين دليل است كه هر خانوادهاي كه توان و امكان دارد اهداف آموزشي و تربيتي خود را خارج از نظام آموزشي رسمي جستوجو ميكند. البته اين به آن معني نيست كه ما مدارس خوبي نداريم بلكه معناي اين تصوير و تفسير اين است كه ما نظام آموزشي كارآمد و با كاركرد حرفهاي نداريم و در ذيل اين نظام معدود مدارس به نسبت مستقل توانستهاند واگن خود را ازاين قطار جدا كرده و در مسير به نسبت درست قرار دهند و به همين دليل است كه از برخي مدارس رضايت وجود دارد اما از نظام آموزشي نارضايتي بيداد ميكند. در آغاز سال تحصيلي ديگر آيا اميدي به قرار گرفتن اين قطار روي ريل حرفهاي و كارآمدي وجود
دارد؟