نه هركه طرف كله كج نهاد و تند نشست/ كلاهداري و آيين سروري داند
سيد محمد بهشتي
در شب نخستين روز پاييز، ايرانيها همه را شگفتزده كردند. تيم ملي ايران در مرحله يكهشتم نهايي جام جهاني فوتسال به مصاف تيم ملي برزيل رفت؛ برزيلي كه در گوش ما صداي زنگش طنين فوتبال دارد و پرچم رنگارنگش آدم را به ياد مستطيل سبز مياندازد.
ملي پوشان ايران كه در ۲۳ مسابقه قبلي مقابل برزيل تنها دو برد در كارنامه داشتند، برخلاف سه بازي پراشتباه مرحله گروهي مقابل اسپانيا و مراكش و آذربايجان، در برابر اين پرستارهترين تيم فوتسال جهان نهتنها كماشتباه ظاهر شدند بلكه برد را نيز از آن خود كردند؛ ستارههايي چون فالكائو كه پرافتخارترين بازيكن و جادوگر فوتسال جهان شناخته ميشود.
اما حذف برزيلي كه هميشه يك پاي فينال بود در يكهشتم نهايي، آن پيروزي شگفتانگيزي كه ابتدا صحبتش شد، نبود. پيروزي آن لحظهاي رقم خورد كه پس از پايان بازي بچههاي ايران متوجه فالكائو شدند. اين مسابقات قرار بود آخرين بازيهاي او در ميادين رسمي باشد و جادوگر آمده بود تا با بوسيدن جام قهرماني، خداحافظي پرافتخاري با جهان حرفهاي داشته باشد. اما نتيجه برخلاف انتظار بود و به همين دليل بازيكن شماره ۱۰ در گوشهاي از زمين دست بر زانو با كمري خميده در حال گريستن بود. در اين حال بچههاي ايران، به جاي آنكه به رختكن خود بروند و به شادي بابت اين برد بزرگ بپردازند، دورادورش را گرفتند و برايش كف زدند و پيشكسوتشان را به افتخار سالها بازي زيبا و مهارت خيرهكننده بر سر دست بلند كرده و به رسم قهرمانان چند بار به هوا انداختند. در عكسها چهره فالكائو هنگامي كه در هوا معلق است، حسي دوگانه را مينمايد: از يك سو غمي عميق و از سوي ديگر بهتزدگي و غافلگيري توامان را.
بچههاي ايران نشان دادند، موقع پيروزي وقتي است كه دلي شكسته نباشد، پيروزي وقتي است كه غرور نباشد. پيروز دلآشناست و كسي است كه به ترميم دلها بيش از برنده شدن خود بها ميدهد. پيروزي از آن پهلوان است. از آن جوانمرد است. از آن آدم بامعرفت است؛ كسي مثل تختي كه به خاطر تعدد مدالها در ياد مردم نمانده بلكه بابت رفتار جوانمردانهاش با كشتيگير شوروي زبانزد شده.
چنين رفتارهايي شايد براي ما مالوف و بسيار آشنا و حتي پيش پا افتاده باشد. زيرا بزرگواري يكي از فضيلتهاي پايه در خلق و خوي ايراني است. اما بسياري از مردم دنيا با چنين واكنشهايي بيگانه هستند و از آن دچار حيرت ميشوند. همين تفاوت است كه باعث ميشود در اخبار آنچه بيشتر بازتاب يافت نه شگفتي از برد ايران بر برزيل كه حركت بازيكنان ايران پس از آن باشد.
بزرگواري با تواضع، رحمت، لطف و مهر توام است. مسابقه فوتسال حقيقتا يك «بازي» است كه به زودي نتيجه آن لابهلاي نتيجه صدها و صدها بازي ديگر كه هر ماه و هر سال در حال برگزاري است، محو خواهد شد. بازي تيم فوتسال برزيل فراموش نميشود چون تيم بزرگي است كه قهرمان پنج دوره جام جهاني شده و سالهاي سال در هر مسابقه و هر رقابتي مدعي است. بازي تيم ايران نيز فراموش نخواهد شد اگر بر دل همه جهان بنشيند؛ منتها نه با بردهاي مكرر در مسابقات بلكه با آن رفتار دلنشيني كه عطر و طعم منحصربهفرد ايراني
بودن ميدهد.
اگر در برزيل قهرماني فوتبال مشق عادي مدرسه شده، در ايران هم آيين بزرگي نهادينه تربيت ما است. اگر ميخواهيم همچون برزيل در اذهان مردم جهان جايي هميشگي باز كنيم و به صفتي مطلوب متصف شويم بايد بر سرمايههايي كه خود داريم بيشتر اتكا كنيم. هر روز كه همين روزنامه را ورق ميزنيم، با انواع و اقسام «بازي» مواجه ميشويم كه پس فردا نتيجه هيچ كدام را در ياد نداريم. آنچه از مجموع درهم و برهم اين بازيها ميماند، نحوه حضوري است كه برجاي نهادهايم. اگر بتوانيم خودآگاه و ناخودآگاهمان را هماهنگ سازيم، آنگاه همه عرصههاي بازي، نه فقط زمين فوتسال كه زمينه ورزش، هنر، تجارت، دانش و حتي سياست جهان بحرانزده امروز، بهانه و فرصتي ميشود براي بروز و ظهور اين بعد جاودانه انساني.