آپارتمان 66 واحدي 2
ساراي طبقه ششم
ليلي فرهادپور
روزنامهنگار
برايتان تعريف كردم كه روح درختي 50 سالهام در گوشه پاركينگ آپارتماني 66 واحدي و درختم آن موقع كه اينجا باغي بود كاشته شد و بعد كه گودبرداري كردند، ديدند كه ريشه دوانده تا آن زيرهاي زمين و گذاشتند بماند و درختم ماند و از سوراخي كه برايش درست كرده بودند سر بيرون آورد از حياط خلوت طبقه اول فاز دو... و خانم علوي ساكن واحد 101 هي حياط خلوتش را جارو ميكرد و هي غر ميزد كه چرا برگهاي اين چنار هميشه خزان دارد و درخت من به روي خودش نميآورد و راه خودش را ميرفت تا بالاخره ميرسد به طبقه ششم و شاخههايش ميشود تكيهگاه درختچه پيچ امينالدولهاي كه از بالكن طبقه ششم رها شده در آسمان، كنار شعمدانيهاي خانم توتونچي و خانواده پر جمعيت و پر سر و صدايش كه هفتهاي يك بار ميآيند خانه مادرشان و مجتمع را ميگذارند روسرشان و البته يك شاخهاش هم برسد به پشت بام كه سارا، دختر تنهاي طبقه ششم واحد كناري، كه پدر مادرش رفتهاند خارج تا پسرشان را آنجا نزديك شاخ امريكا يعني تو تورنتو جاگير كنند و خودشان خانهاي بخرند و دخترك را هم بكشانند برود آنجا و دخترك عاشق باشد و دانشجوي نقاشي و سال آخر و با هزار اما و اگر آوردن با آنها نرود و بماند و تا مثلا درسش تمام شود و دخترك عاشق همكلاسياش باشد و مرتب سياه قلم پرتره بكشد و همه پرترههايش شبيه معشوقش باشد و رويش نشود به پسرك بروز بدهد و معشوقش با يك همكلاسي ديگر ازدواج كند و دخترك بيايد پشت بام و پا بگذارد رو لبه بوم و اشك بريزد به پهناي صورتش و دست دست كند و پا به پا شود كه بپرد يا نپرد و سرش گيج برود و هيكلش لنگر بزند و همان لحظه شاخه مرا ببيند و بهار باشد تازه جوانه زده باشم و دخترك لبخند بزند و دست دراز كند تا جوانه را لمس كند و تعادلش را از دست بدهد و بيفتد رو شاخههايم و شاخهها بشكنند و استخوانهاي او را هم بشكنند و يك شاخه خشكيده و نوك تيز باقي مانده از سالهاي دور در چشمش فرو رود و جسد نيمهجانش بيفتد تو حياط خلوت خانم علوي در حالي كه يك شاخه با جوانهاي شاداب و تازه در دستش باقيمانده و خانم علوي فكر كند لابد طبقه بالاييها يك چيز سنگين انداختهاند پايين و هواركشان بيايد تو حياط خلوت و...
سارا رفت كانادا اما كور و يكچشمي.