تمدن، ملامت و ملالتهاي آن
مصطفي رياحي
روانشناس
فرويد تمدن را اينگونه تعريف ميكند: به مجموعه دستاوردها و نهادهايي گفته ميشود كه زندگي ما را از زندگي اسلاف حيواني دور ميكند و دو مقصود دارد: يكي حفاظت از انسان در مقابل طبيعت و ديگري تنظيم روابط ميان انسانها. او معتقد است، در كنار سايق جنسي كه تلاش بر توليد دارد، سايق ديگري نيز وجود دارد كه در پي تخريب و تعرض است كه انسانها بدون آن خشنود نيستند. پديدههاي زندگي را ميتوان بر اساس تاثير متضاد اين دو سايق توضيح داد. فرويد اعتقاد دارد انسان براي ارضا كردن سايقهاي خود، نيازمند به «ديگري» است. به اين ترتيب، تنها راه رسيدن به اين ارضا، زندگي جمعي است. اما از آن سو، زندگي جمعي كه منجر به ايجاد تمدن ميشود وضعيتي را ايجاد ميكند كه ما را در ارضاي سايقهاي خويش محدود ميكند. در نهايت، كشمكش ميان اين دو عامل (تمايل به ارضاي سايقها و ايجاد محدوديت توسط تمدن) وضعيتي را توليد ميكند كه فرويد آن را تمدن و ملالتهاي آن مينامد.
فروشنده را ميتوان، روايت كشمكش ميان تمدن و سايق پرخاشگري دانست؛ مدام، اين نزاع و كشمكش را با شروع بحران اول (تخريب ساختمان) و بحران دوم (تجاوز) شاهد هستيم. نزاعي كه سرانجام آن را، شخصيت عماد، «به مرور گاو شدن» مينامد. غرايز سركوب شده، با بحران، تحريك ميشوند و بر ساختمان شخصيت، فشار ميآورند.
فيلم، با تخريب ساختمان (نمودي از زندگي جمعي و تمدن) آغاز ميشود كه در آن، همه ساكنين، آشفتهحال ميدوند و ساختمان را ترك ميكنند. يك شروع مينياتوري و موجز از تماميت فيلمي كه قرار است شاهد آن باشيم؛ يعني زوال شمايل يك تمدن، تمدني آسيبپذير، كه در آن، ساخت وضعيتهاي جديد، قصد ويراني گذشته را دارند.
شمايل متمدن عماد، در صحنههاي مختلف بازتوليد ميشود، او بيش از وظيفهاش براي دانشآموزان انرژي ميگذارد و آنان را با سينما و ادبيات ايران آشنا ميكند (نمايش فيلم گاو) . او اعتراض زن در تاكسي به حريم خصوصي بدنش را محترم ميشمارد و خشمگين از فرافكني آن زن نميشود و همچنين به تعرض زن و دوستش به وسايل مستاجر قبلي اعتراض ميكند. روند بازتوليد صعودي اين شمايل اخلاقي را ميتوان تا هنگام وقوع بحران دوم رديابي كرد؛ در زماني كه مشتري مستاجر قبلي، وارد حريم خانه و خصوصيترين مكان آن، يعني حمامي ميشود كه رعناي خصوصي نيز در آن حضور دارد. بازگشت عماد به خانه، آغاز ترك خوردن شخصيت اوست؛ گويي صحنه آغازين فيلم، به شكلي تمثيلي، در درون شخصيت عماد، بازتوليد ميشود و او حريم خود، ملك خود و عشق خود را ناامن و خدشهدار شده درمييابد. خانهاي كه بدلي براي بطن مادر و زماني امنترين مكان بوده است، حال، با دو بحران متوالي، نا امن و ويران شده است. درست از همين جاست كه بحرانها، سازمان شخصيت را برهم ميزنند و نزاع ميان تمدن و غريزه پرخاشگري كليد ميخورد. غريزهاي كه مدام به عماد فشار وارد ميكند تا شمايل متمدن خود را كنار بگذارد و ديگري ورود كرده به حريم خصوصي را نابود سازد. ترسيم چگونگي ورود «ديگري» از سوي رعنا، براي شوهرش، اضطرابزاست. او مدام از گفتنش طفره ميرود، زيرا ميزان اضطراب، هنگام تداعي آن واقعه، بسيار بالاست. كمكم مكانيسمهاي دفاعي عماد، براي فراموشي يا كنار آمدن با واقعه از كار ميافتد و غرايز، عنان شخصيت را به دست ميگيرند و در فقدان روايت آسيبزا، او جزيي از روايت تجاوز ميشود (تعرض به تلفن همراه شاگردش، وسايل خصوصي مستاجر قبلي و گوش دادن به پيغامگير تلفنش).
سرانجام، آن«ديگري» ورود كرده به «من» و خانه به دام ميافتد. او بر خلاف انتظار كليشهاي، يك ديگري هولناك و بيرحم نيست. تصوير كليشهاي كه مدام آن را ميتوان در گفتمان رسانهها مشاهده كرد شكسته ميشود، تصويري كه محصولش فاصلهگذاري ميان افراد جامعه با جرم شده است. حال، اين ديگري در شمايل انساني و واقعياش، مشاهده ميشود. عماد حتي با رويت اين ديگري فرسوده و ترحمبرانگيز، نميتواند از سيلان غرايز خود جلوگيري كند، زيرا كه شمايل تمدنياش، همچون خانه پر از شكاف، خدشهدار شده است. او، اين ديگري را بهرغم داشتن مشكلات قلبياش حبس ميكند و بعد قصد دارد او را در جلوي خانوادهاش ترور شخصيتي كند كه با مخالفت شديد رعنا از آن دست ميكشد و سرانجام، بهرغم سكته كردن اين ديگري، سيلي محكمي از خشمهايي كه پشت تمدنش پنهان شده بودند، به صورت پيرمرد ميزند كه موجب بدتر شدن حال او تا پاي مرگ ميشود.
در صحنههاي پاياني فيلم، عماد، اين شمايل تمدن ترك خورده، در ساختمان درحال ويراني ميايستد و از پنجره، جان دادن ديگري را مشاهده ميكند؛ يك همجواري همگون و همجنس با ساختمان، برعكس همجوارياي كه ابتداي فيلم، با همين ساختمان داشته است.
در مجموع، فروشنده را ميتوان، طعنهاي به منيت اخلاقي متمدن طبقه متوسط ايران دانست. منيتي كه با ضربههاي «ديگري»، ترك ميخورد و آماده ميشود براي فروپاشي و غلبه غرايز بر اشكال مختلف تمدن. منيتي كه با نااميدي از رسيدگي صحيح مراجع قانون به جرم، خودش تصميم به رسيدگي ميگيرد.
فروشنده، فروش تدريجي تمدني است كه بر پايههاي مستحكمي بنا نشده است. تمدني كه نسبت به گفتمانهاي هر حكومت و ملتي، محدوديتهاي درست و نادرستي براي ارضاي تمايلات غريزي آدمي به وجود ميآورد كه سرانجامي جز ملال و رخوت ندارد. در بستر چنين گفتماني است كه پيرمرد ايراني همچون پيرمرد امريكايي نمايشنامه مرگ فروشنده، در كشمكش ميان تمدن و غرايز، به شكلي ظاهري در پشت شمايل تمدن پنهان، و به ارضاي حقيرانه غرايزشان راضي ميشوند.