معرفت شاعرانه شوراننده
شريعتي نهادها و ساختارها را به نهضت تبديل ميكند و ميگويد كه نهادها و ساختارهاي ما بايد بشكند. اين بحث در آن زمان يعني كنش عادي بايد تبديل به مبارزه ميشد و ديگر كنش عادي معقول حسابگرانه مطرح نيست. خود شريعتي نيز ميگفت كه يا بايد زينبي باشيد يا يزيدي و حد وسطي وجود ندارد. به همين جهت، دين به ايدئولوژي تبديل ميشود، يك ايدئولوژي كه كاركرد سياسي پيدا ميكند و موتور حركت اجتماعي ميشود. علم نيز همين وضعيت را پيدا ميكند؛ شريعتي هم با فيلسوفان دشمني داشت و هم با دانشمندان آكادمي نيز بهشدت مخالف بود. او علم مرسوم را به يك نوع معرفت شاعرانه شوراننده تبديل ميكند و معتقد بود كه علم اگر نشوراند علم نيست.