آدمهای چارباغ- نمره 12
برادران هایراپطیان
علي خدايي
نويسنده
Positive
این تکه از چارباغ بیشتر سایه است. درختان بلند، دیوار هشت بهشت و سایهبانی که مغازه هایراپطیان دارد، جای خوبی برای ایستادن و دید زدن ویترین و داخل مغازه است. رادیو، ضبط، آمپلیفایر. ضبطهای دوکاسته. سونی، آکایی، گاهی وقتها دوربین. دو برادر یکی موفرفری قدبلندتر از آن یکی و آن یکی زرد مو و چاقتر از این یکی مغازه را میگردانند. چند قدم پایینتر و اتفاقا چند قدم بالاتر دو تا بستنیفروشی است. بستنی را جوانترها که خریدند میآیند اینجا تماشای دو برادر که یا ضبطی را در کارتن میگذارند و یا هدفون که تازه آمده است. خوب که گوش بدهی صدای نواری از کاستی که گوشه میز است میآید و قری نامحسوس هنگام لیس زدن بستنیها.
: آره، بیجیزهس. بیجیزهس.
: اون برادرا
: واکمنه. میبینی. واکمن سفید با گوشیهای سیاه. بریم بپرسیم چنده؟
میروند داخل. یکی از برادرها میپرسد: چی میخواستید؟
: قیمت اون واکمن
: چه مدلی را؟
: اون... و نصف بستنی از قیف میافتد بیرون. هول میشوند. به برادرش به زبان خودشان چیزی میگوید. برادرش به مشتری میگوید: کروم 120 دارم. نه. سبز سونی هم 120 و 180 داریم.
میآید طرف آنها جوری که ببردشان طرف در یا بیرونشان کند. به طرف برادرش برمیگردد و با عصبانیت دستش را تکان می دهد و میگوید: چته، الان میذارمش تو ویترین با قیمت. انواع و اقسام از پشت ویترین تا بیاید و واکمنها را بگذارد و برچسب بزند تلویزیونهای رنگی را نگاه میکنند. در همه آنها یک خواننده میخواند. فقط یکی از تلویزیونها کانال یک را نشان میدهد. سروان دختر شاه پریان را توی بطری میکند و جینی غمگین گریه میکند.
همان خواننده باز همان آهنگ را میخواند.
: چیطو این همه تکرار داره؟
: اینا دستگاس. ویدیوست.
: بریم داخل بپرسیم چند؟
: رامون نیمیده.
: حالا.
میروند داخل. صداهای دو برادر و مشتریها میآید.
: دوربین فیلمبرداری پاناسونیک، خب چندنوعه.
:گیتار نداریم.
: بارِوو
: زاون سفارش کرده.
: رادیو هفتموج سونی
و آنطرف بستنیهایی است که از قیف روی شیشه ویترین هایراپطیان میافتد.
Negative
شب موقع حساب کتاب است. از چارباغ هم که بگذری این موقع شب کاسبها دخل میشمارند. روی میز هایراپطیان کلی چک و چند اسکناس است و او همان موفرفری، دست توی موهایش برده با تلفن حرف میزند.
: چه بابا!
شاگرد مغازه جارو میکند و موفرفری پاهایش را بالا میگیرد که زیر پایش را بروبد.
: شاد شاد. آیو. آیو.
پایش را که پایین میآورد میخورد روی دسته جارو. در مغازه باز میشود. دستش را روی گوشی میگذارد و آرام میگوید: ببین چی میگه.
شاگرد میرود جلو و میگوید: تعطیله. تعطیله و مواظب است مشتری نیاید جلو.
میگوید: خنسترومه و گوشی را میگذارد.
: اون دوربینو بیار.
شاگرد از پشت مغازه دوربین را میآورد. موفرفری آن را باز و بسته میکند. فیلم میگیرد و نگاه میکند و میگوید: سالمه. بیخود گفته خرابه. بذارش تو کارتن. دوباره آکش کن.
شاگرد میگوید: چشم!
دست میبرد طرف کشو. اسکناسها را روی میز میگذارد تا بشمارد. بلند میگوید: چای نداریم؟