درباره يك عكس
مرثيهاي براي آلودگي
صبا طاهريان
عكاس
امروز هم نميشود پياده بروم. آسمان مثل چند روز گذشته خاكستري است. نميدانم براي اين چند روزي كه نفس نميشود كشيد چقدر بايد آسمان و ريسمان ببافيم تا اوضاع بهتر شود. سوار تاكسي ميشوم. گوينده راديو هر چند جملهاي كه ميگويد با صداي هيجان انگيزش به آلودگي هوا هم اشاره ميكند. آلودگي هوا مگر موضوع هيجانانگيزي است؟ تويش يك عالمه غم نهفته است. غمي كه جاري ميشود در ما و روزمان را خراب ميكند. هدفون را توي گوشم فرو ميكنم تا آهنگي گوش كنم، صداي آب و باد و دريا ميپيچد توي گوشم، از اين هواي آلوده دورم ميكند. به موبايلم سرك ميكشم. صفحه اول روزنامهها را بالا و پايين ميكنم، مثل هميشه آلودگي تيتر چند روزنامه است. يكي از روزنامهها طرح جالبي زده است، ديواري كه تا آسمان سياه است و يك گوشه كوچكي آبي مانده است، انگار يك وجب هوا مانده براي نفس كشيدن. سرم را بلند ميكنم ترافيك هم تمامي ندارد و به ماشينهاي بغلي نگاه ميكنم، حرصم ميگيرد بيشترشان تكسرنشين هستند، خب چه شد پس اين طرحي كه قرار بود اجرايي شود. فكر ميكنم كه چقدر خودخواه شدهايم. چقدر جان آدمها و حتي خودمان برايمان بياهميت شده است. هزار تا كلمه رديف ميشود جلوي چشمام، نه خودمان به حق خودمان فكر ميكنم نه آن بالاسريها. بياييد فراموش كنيم وسايل ﺣﻤﻞ و ﻧﻘﻞ ﻋﻤﻮﻣﯽ كم است، ﻓﻀﺎي ﺳﺒﺰكم است، مديريت محيطزيست خوب نيست، مديريت شهري خوب نيست، مديريت حفظ حقوق شهروندي خوب نيست. به ياد بياوريم حق زندگي و حيات، حق سلامت كودكان، مردم و شهروندان و حق انسان. براي زنده ماندن آب، هوا و غذا. ما به عنوان شهروند چه كاري ميتوانيم براي خودمان و كودكانمان انجام دهيم. بياييد وقتي هوا از وضعيت غيرمجاز عبور كرد و كمي سالمتر شد بدون ماشين به سمت مقصد برويم. تا بچهها تعطيل شدند به جاي خيابان گردي با ماشين، فرهنگ پياده روي و استفاده از فضاي سبز را به آنها ياد بدهيم. بياييد به شهروندانمان بياموزيم تا بيتفاوتي را كنار بگذارند و به فكر خودروي دودزاي خود باشند. بياييد فكري كنيم به حال انسان بودن. ايمان بياوريم به حركتهاي جمعي. هر فرد اگر احساس مسووليت كند و به عنوان شهروند متعهد به خود و خانواده و شهرش، اقدامي در جهت كمتر شدن آلودگي هوا كند قطعا اتفاق بهتري براي همهمان ميافتد. اينها همه تصاويري است كه از ذهنم عبور ميكنند، فقط تصاوير كه ميتوانند حقيقت پيدا كنند. هدفون را درميآورم از صداي لطيف موسيقي پرت ميشوم توي صداي بوق و هياهو و صداي گوينده راديو كه همچنان هيجانش را حفظ كرده است. موبايلم را باز در ميآورم و درباره چيزهايي كه ميگويد سرچ ميكنم. بايد آنها را در مواد غذايي روزانهام جا دهم. دوباره صداي موسيقي را ترجيح ميدهم. فكر ميكنم وقت آن رسيده است كه ركوييمي براي آلودگي نواخته شود تا همه شهر با آن همنوا شوند.