درباره رمان «آس و پاس در پاريس و لندن» اثر جورج اورول
جامعهشناسي فقر
مهدي كربلايي
رمان «آس و پاس در پاريس و لندن» شرح ايامي را روايت ميكند كه نويسنده در كمال فقر در اين دو شهر بزرگ زيسته و اين دوران را با توصيف جذابي به تصوير كشيده است. اين مورد امري است كه نويسنده در آن مهارت بسزايي دارد و آثار ديگرش نظير مزرعه حيوانات و 1984 گوياي آن است.
در كنار اين روايت روان و توجه برانگيز، نويسنده بهگونهاي نقش جامعهشناس را ايفا ميكند و داستانش را تبديل به گزارشي اجتماعي از وضعيت طبقاتي انسانها در دل دو كلانشهر ميكند. گويي خواننده مقالهاي انتقادي را از نظر ميگذراند كه دغدغه اصلياش وضعيت انسانهاي رانده شده و حاشيهنشين اجتماع است كه در تكاپوي زندگي و زنده ماندن هستند. اين اثر در حكم هشداري است به جامعهاي كه فرودستانش را فراموش كرده يا به عمد سعي در ناديده انگاشتن آنان دارد. با اين اوصاف نويسنده توان ترسيم موشكافانهاي از فقرا در دو شهر را دارد و اين امر در دو بخش داستان يعني بخش پاريس و بخش لندن دو درونمايه متفاوت از فقر را به نمايش ميگذارد.
در بخش پاريس، اجتماعي پويا از تهيدستان ترسيم ميشود كه افراد در كنشي پيچيده با يكديگر در حال كنش و واكنش هستند و مساله فقر يا بقا عنصر پيونددهنده آنان با يكديگر است. اين پويايي اجتماعي كه مثلا در جستوجو براي كار يا در كارهايي نظير ظرفشويي در هتلها يا رستورانها در رمان نمايش داده ميشود به خودي خود نشانهاي از اختيار وضعيت يا تلاش براي اثبات موقعيت اجتماعي است، هرچند با مصايب فراواني همراه شده باشد. اما در بخش لندن اين پويايي از ميان ميرود و مساله فقر غالبا با گدايان و زندگي در اقامتگاههاي عمومي يا تلاش براي نوشيدن فنجاني چاي و بيسكويت رايگان روايت ميشود و نويسنده كه باز هم خود در كانون اين تغيير است روايتي متفاوتتر را عرضه ميكند. اورول در بخشهاي متفاوت لندن اين تكاپوي رفع گرسنگي را به زيبايي توصيف ميكند و در بافت اثر زواياي مختلفي را از پديده اجتماعي فقر نشان ميدهد؛ يك انفعال مشخص و همراه با تقديرگرايي كه گويي با سنتي محافظهكار عجين شده است.
اورول كه بخشي از زندگي خود را شرح ميدهد به تحليلي اجتماعي هم دست ميزند كه از خصوصيات مقالهنويسياش نشأت ميگيرد و همين تحليل اجتماعي به نظر، توان آن را دارد كه اثر را به طور صرف از بستر داستانياش بيرون بكشد و اثري فراتر از رويدادهاي شخصي باشد. اينكه نويسنده از اين تحليل چه قصدي داشته يك مساله است كه ميشود با گذشتهاش و روزهايي كه در خدمت پليس در برمه بوده تا حدودي تبيين كرد و مساله ديگر كه او با اين روايت درصدد تغيير است، اين امر نياز به موشكافي دارد و در اين مرتبه از تحليل ميتوان اشاره كرد كه نويسنده با ورود خود به پديده اجتماعي چون فقر ديگر نگاه از بالا ندارد و با زيستش در وضعيت مورد نظر توانسته چارچوب متقني از فقر را به مخاطبش عرضه دارد كه هم جنبه داستاني دارد و هم در بطن داستان آگاهيدهنده از معضلي است كه نياز به راهكار دارد و باز هنر او تا جايي است كه راهكار ارايه نميدهد و تمركزش را بر توصيف دقيق پديده ميگذارد كه توان راهكار را در مخاطبش بيدار كند.
اين نگاه ژرفبينانه و دوري از قضاوت كه با لحن و سبك طنز آميز اورول همراه شده روايت داستان را بسيار خواندني ميكند و در واقع اورول را به عنوان نويسندهاي زبردست مطرح ميكند كه خواننده را تا پايان داستانش با خود همراه و به تفكر دعوت ميكند.