آخرين وسوسه اسكورسيزي
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
امروز سالگرد تولد يكي از فيلمسازان مورد علاقهام است.مارتين اسكورسيزي در شرايطي وارد 75 سالگي عمرش ميشود كه هنوز پرانگيزه و سرپاست و حرفهايي براي گفتن دارد.كارنامه هنري او نشان ميدهد كه در سيستم فيلمسازي آمريكا هم ميتوان در عين حرفهاي و متنوع بودن و رعايت درست قواعد بازي، ديدگاه مستقل داشت. تفاوت اسكورسيزي با فيلمسازان توانمند و كهنهكاري چون استيون اسپيلبرگ و كلينت ايستوود در همين مستقل بودن و نداشتن جهتگيري مستقيم نژادي و قوميتي و سياسي است. اسپيلبرگ در توليدات متنوع و متكثر خود، هم فيلمهاي شخصي و تجربي چون «دوئل» و «ترمينال» دارد، هم فانتزي و ملودرام و كودكانههايش را در ژانر علمي/ تخيلي با مهارت در فيلمهاي «برخورد نزديك از نوع سوم» و «ئيتي» به نمايش ميگذارد، هم فيلم خوشساختي مانند نجات سرباز رايان در ژانر جنگي ميسازد، هم به سياست در «مونيخ» با نگاهي منصفانه ميپردازد و هم به موقع در «فهرست شيندلر» موضع نژادپرستانه و در «لينكلن» نگرش ناسيوناليستي دارد. همينطور كلينت ايستوود در كنار آثار چشمگير و قابل اعتنايي چون «دنياي بيعيب و نقص»، «پلهاي مديسن كانتي»، «رودخانه مرموز» و «عزيز ميليون دلاري»، «در تك تيرانداز» نشان ميدهد كه يك جمهوريخواه افراطي است و در «پرچمهاي پدري ما» سرزمين و يونيفرم را با نگاه مليگرايانه خاص خودش تفسير ميكند و در «گرن تورينو» شمايلي از يك وطنپرست آرماني و الگوپذير (در ساحتي قهرمانانه) ارايه ميدهد.اما اسكورسيزي در مقابل بالا و پايين شدن مضموني اين دو همكار و هموطنش، همواره سعي داشته آلوده سياست و تعصبات مليتي نشود. براي او بيش از همه خود سينما و اداي دين به فيلمسازان و فيلمهاي موردعلاقهاش اهميت داشته است. مستند «گشت و گذاري در سينما» كه به صورت كتاب از سوي مازيار اسلامي ترجمه شده، بيانگر عشق زايدالوصف يك كارگردان به جوهره سينماست. كافي است تا سير مراحل تكويني و تكاملي اسكورسيزي را در آثار دوره اول فيلمسازياش همچون، «خيابانهاي پايين شهر»، «آليس ديگر اينجا زندگي نميكند»، «نيويورك، نيويورك» و كار درخشانش «راننده تاكسي» مرور كنيم تا به اين واقعيت برسيم كه چقدر خوب او تجربه، فرم و مدرن بودن را در خدمت روايتپردازي موردنظرش ميگيرد. رعايت و تداوم نشانههاي اخير ميتواند موجب شخصي و پرتكلف شدن كار يك فيلمساز شود. اما اسكورسيزي نشان داده كه بدون هرگونه باج دادن به تماشاگر، سينما برايش در يك رابطه دوطرفه و پرمخاطب اهميت دارد.از سوي ديگر، يكي از خصوصيات جسورانه و در عين حال هنرمندانه اسكورسيزي اعتماد به عوامل كليدي و تاثيرگذار فيلمش براي جذابيت كار و دستيابي به مفاهيم و دغدغههاي ذهني موردنظرش است. حاصل همكاري موفقيتآميز و هر بار او با رابرت دنيرو در يك دوره طولاني فيلمهاي ديدني و همچنان قابل بحث و بعضا شاهكاري مانند «راننده تاكسي»، «گاو خشمگين»، «رفقاي خوب»، «تنگه وحشت» و «كازينو» است. نقشهاي متفاوت و پرخون تراويس بيكل «راننده تاكسي»، جيك لاموتا«گاو خشمگين»، مكس كيدي «تنگه وحشت» و روتستين «كازينو»،مويد اين همياري و همدلي ايدهآل مابين يك كارگردان و بازيگر اصلياش است. از منظري ديگر، همسويي فكري و معنوي اسكورسيزي و دوست قديمش پل شريدر را در فيلمهاي «راننده تاكسي»، «گاو خشمگين»، «آخرين وسوسه مسيح» و «احياي مردگان» ميبينيم. اين فصل مشترك غريب، هم ميتواند آن نگاه آنارشيستي «راننده تاكسي» را بازتاب دهد و هم به آن نگرش جسورانه و شالودهشكنانه «در آخرين وسوسه مسيح» برسد و هم تصوير متفاوت و معصومانهتري از انسان تنهاي خدا (در گذر از تراويس بيكل) در «احياي مردگان» ارايه دهد.اين تبحر و كاركشتگي و انعطافپذيري حرفهاي فيلمسازي در اندازهها و موقعيت و جايگاه اسكورسيزي را به اثبات ميرساند كه در كنار تجربههاي شخصيتري چون «سلطان كمدي» و «هوگو»، اصول و قواعد هاليوودي را به نفع نگاه مستقلش در «دارو دسته نيويوركي» مورد استفاده سنجيده قرار ميدهد و در «جزيره شاتر آيرلند» سينما و مضامين مورد علاقهاش را به خوبي با هم پيوند ميدهد و در «گرگ وال استريت» خشونت و عنان گسيختگي دوران معاصر جامعه آمريكا را به آن شكل عريان به نمايش گذارد. مارتين اسكورسيزي در آثار اخيرش اين اصل اعتماد در جهت تداوم همكاري را با بازيگر محبوب و شناختهشدهاي چون لئوناردو ديكاپريو اعمال و اجرا كرده و همچنان سعي ميكند در كنار پايبندي به اصول زيربنايياش، حضور معاصر و زمانهشناسانه داشته باشد.