رونمايي از كتاب «پيشنگارش گام نخست در فرآيند پژوهش»
نوشتن؛گوهري در حصر
عاطفه شمس
مراسم رونمايي از كتاب «پيشنگارش؛ گام نخست در فرآيند پژوهش» نوشته حميدرضا رحمانيزاده دهكردي، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، چندي پيش، با همكاري معاونت پژوهشي دانشگاه علامه طباطبايي و انجمن علوم سياسي ايران و با حضور هادي خانيكي، مديرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، محمدجواد غلامرضا كاشي، استاد دانشكده حقوق و علوم سياسي اين دانشگاه و نويسنده كتاب برگزار شد. اثر فوق، حاوي مطالب و اسنادي درباره چگونگي آغاز و تدوين ايدههاي پژوهشي و تلفيقي از تجربه زيستي نگارنده و جمعآوري اطلاعات كمتر مورد توجه قرارگرفته انديشمندان علوم انساني است.
در اين نشست، دهكردي، با اشاره به اينكه منظور از
پيش نگارش، همه كارهاي خلاقانهاي است كه بايد قبل از نوشتن كتاب يا مقاله رخ دهد، گفت واقعيت اين است كه غرب، از چند سده گذشته فعاليتهاي كنشگران را در عرصههاي مختلف رصد كرده و از آنها يك نظام آگاهي درست كرده است كه متاسفانه ما با خيلي از آنها آشنايي نداريم. خانيكي، با بيان اينكه فضاي دانشگاهي ما بهشدت به سمت فرماليسم و نوعي بستهبندي انديشه و ارايه تزييني نزديك شده و ميشود، بر ايدههاي نوآورانه اين كتاب تاكيد كرد و افزود كاري كه قرار است امروز رونمايي شود به نظر من در حجم اندك خود توانسته بحث خلق و پرورش ايده و ضرورت مسلط شدن به مهارتهاي ايدهيابي، ايدهكاوي و ايدهپروري را مورد توجه قرار دهد. به عبارت ديگر، به دنبال اين است كه بتواند به پژوهشها روح و به مقالات معنا دهد و آن معنا را در يك فرآيند، دنبال كند.
كاشي نيز جوهر اين كتاب را خلاقانه مواجه شدن با متن، نگارش و نوشتن دانست و گفت من از اين كتاب آموختم كه نوشتن اگر قرار است مظهر خلق و توليد باشد، اگر قرار باشد نوشتن با آفرينش نسبتي برقرار كند، بايد از چندين حصار بگذرد و در ادامه به اين حصارها اشاره كرد. گزارش كامل اين نشست را در ادامه ميخوانيد.
فعاليتهاي خلاقانه قبل از نوشتن
حميدرضا رحمانيزاده دهكردي
استاد علوم سياسي دانشگاه علامهطباطبايي
كتاب «پيشنگارش» درواقع، نتيجه دلمشغولي بنده طي 7-8 سال اخير است كه چرا اين تكنيكها شناخته شده نيست، يا چرا در زبان فارسي، يك كتاب در اين حوزه وجود ندارد. در صورتي كه اين تكنيكها بسيار مهم است و جز دانشجويان زبان -آن هم به صورت مقطعي- كسي با اين تكنيكها آشنا نيست. منظور از پيش نگارش يعني همه كارهاي خلاقانهاي كه قرار است قبل از نوشتن كتاب يا مقاله رخ دهد. در كميته ارتقاي مهارتهاي پژوهشي دانشگاه كه بنده افتخار حضور در آن را داشتم، قرار شد نقاط ضعف استادان و دانشجويان پيدا شود و براي هر يك از آنها كتابي در حدود صد صفحه نوشته شود. بنابراين، حدود صد و ده كارگاه طراحي و قرار شد كه حداقل حدود 60-50 جلد كتاب منتشر شود و مقرر شد كه براي نگارش اين كتابها از استادان برتر دانشگاه علامه طباطبايي استفاده شود. اين كتاب، در واقع، نخستين گام از اين مجموعه كوچك آموزشي است. منظور از پيشنگارش، همان طور كه گفتم فعاليتهايي است كه قبل از نوشتن مقاله يا كتاب و هر مطلب نوشتني كه نياز به تامل و تفكر دارد، لازم است. واقعيت اين است كه غرب، از چند سده گذشته فعاليتهاي كنشگران را در عرصههاي مختلف رصد كرده و از آنها يك نظام آگاهي درست كرده است كه متاسفانه ما با خيلي از آنها آشنايي نداريم. در اين كتاب، ما به حدود
۲۲ تكنيك نوشتن و نگارش اشاره كردهايم و مراحلي كه متفكرين مختلف براي خلق ايده از آنها استفاده كردهاند. بهطور مثال، در بين متفكران علوم سياسي، نوام چامسكي از چه روشي براي خلق ايدههاي خود بهره ميبرده يا كارل ماركس، چگونه خلق ايده ميكرده است. اين 22 تكنيك، يك به يك معرفي شده و در پايان، براي هر يك تمريناتي در نظر گرفته شده است. البته كتاب «پيشنگارش؛ گام نخست در فرآيند پژوهش»، يك كتاب مهارتي و عملي بوده و بايد در كارگاههاي آموزشي به شكل عملي آموزش داده شود.
فرماليسم و بستهبندي انديشه
هادي خانيكي
مديرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
چرا اهميت دارد به اين كار بپردازيم؟ آيا اين صرفا يك آيين و رسم است كه هر كتابي كه توسط كسي معرفي يا توسط مترجمي منتشر ميشود، ديگران درباره آن صحبت ميكنند و به ترويج ميرسد يا كار با آثار ديگر تفاوتهايي نيز دارد. به نظر من، در كار آقاي دهكردي تفاوتها مهمتر است و آن، اين است كه ما در فضايي به سر ميبريم كه متاسفانه فضاي دانشگاه بهشدت به سمت فرماليسم و نوعي بستهبندي انديشه و ارايه تزئيني نزديك شده و ميشود. بنابراين، اگر كاري به قول حافظ، در خلافآمد انجام گيرد، شايسته توجه است. به نظر من، كتاب «پيشنگارش؛ گام نخست در فرآيند پژوهش»، در خلافآمد عادت است و شايد اين نظر با نظر مولف متفاوت باشد كه مهارتهايي را ميآموزد كه در كمتر از صد صفحه انجام گرفته است. آيا با اين مهارتهاي صد صفحهاي، ميتوان دانشجويان يا استاداني را تربيت كرد كه خيلي زود و با 17 يا 20 مهارت -كمتر يا بيشتر- كار را ياد بگيرند يا اينكه پيش از آن، يك ايده نوآورانه دارد؟ در كتاب آقاي دهكردي بيشتر ايده نوآورانه وجود دارد و آن ايدهاي كه او دنبال كرده، مهم است، صرفنظر از اينكه آن مهارتها يك به يك رعايت شود و كسي را قادر كند كه كار پژوهشي ارايه دهد، من به اين موضوع خيلي توجه ندارم گرچه در جاي خود ارزنده است. كاري كه قرار است امروز رونمايي شود به نظر من در حجم اندك خود توانسته بحث خلق و پرورش ايده و ضرورت مسلط شدن به مهارتهاي ايدهيابي، ايدهكاوي و ايدهپروري را مورد توجه قرار دهد.
فرآيندهاي خلق و پرورش ايده
به عبارت ديگر، به دنبال اين است كه بتواند به پژوهشها روح و به مقالات معنا دهد و آن معنا را در يك فرايند، دنبال كند. زيرا همه ما دانشگاهيان همواره از اين مساله رنج ببريم كه چرا حرفهاي انديشورانه خود را از حرفهاي دانشورانه خود، تفكيك ميكنيم. چرا مقالاتي كه در نشريات علمي يا در قالب پژوهشهاي رسمي تدوين و تنظيم ميشود گويا تا انتها، حرفي كه در دل و ذهن آدم نهفته است بيان نشده زيرا مرتبا قرباني فرم ميشود. اما به جاي آن، جايي كه به دنبال حرفهاي اصلي خود ميگردد – به طور مثال در فضاي مجازي- حتي در فرم، گفتار را به جاي نوشتار انتخاب ميكند زيرا گوياتر و براي خود فرد راضيكنندهتر است و حرف را در آن فضا بيشتر ميتوان دنبال كرد. من نميدانم، شايد اگر آثار مرحوم شريعتي گرفتار ضوابط I.S.I و رفرنسهاي معمول بود آيا خوانده ميشد؟ به نظر من نيز در اين كتاب، توجه دادن به ضرورت ايدهيابي، ايدهكاوي و ايدهپروري بسيار برجسته است و البته نويسنده نيز تلاش كرده براي تكنيكهاي فعليت يافتن آن را پردازش كرده و دنبال كند. نكته دومي كه نويسنده به خوبي به آن اشاره ميكند اين است كه آن تفكر و پيجويي براي ايده كه در پيشنگارش وجود دارد چگونه در متن ادامه پيدا ميكند. به عبارت ديگر، ايشان راهنمايي نكرده كه خواننده يك سري ايدهها را روي كاغذ بنويسد و بعد فراموش كند كه چه چيزي را قصد داشته دنبال كند. به نظر من، در همين كتاب كوچك عناويني كه نويسنده براي فصلهاي كتاب انتخاب كرده بسيار مناسب است، به ويژه عنوان فصل اول، عنوان مهمي است كه در ذيل آن، فرآيندهاي خلق و پرورش ايده را در چهار مرحله آورده و به آنها توجه ميدهد. اول گفتن و شنيدن؛ گفتوگو و به خصوص بالا بردن عادت به شنيدن است. نمونههايي را نيز در ادامه ميآورد مثل كارهايي كه چامسكي انجام داده و هنر او نيز همين است كه سخنرانيهاي خود را به متن تبديل كرده است. ايده شكل نميگيرد مگر اينكه فرد قدرت گفتوگو پيدا كند و پس از آن، خواندن فعال به عنوان فرآيند دوم آورده شده است. اينكه واكنش فعال نسبت به متن به جاي خواندن انفعالي داشته باشد. ما در شروع آموزش، به خواندن انفعالي بيشتر عادت داريم تا خواندن فعال. سپس، با توجه به ويژگي جامعه ما بر نوشتن براي خلق و پروراندن ايده، به عنوان فرآيند سوم تاكيد ميكند كه به اعتقاد من فرآيند مهمي است. اينكه تلاش كنيم هرچه را خوانده و انديشيدهايم به قيد كتابت دربياوريم. فرآيند چهارم، درگيري تمامعيار با پژوهش است؛ پژوهش اول انجام نميگيرد بعد به نگارش برسد بلكه پژوهش در متن نگارش وجود دارد و بعد نيز ادامه پيدا ميكند. اين چهار فرآيند، در فصل اول از اهميت بيشتري برخوردار هستند.
جستوجو براي ايده جزو گمشدههاي ما است
در فصل دوم، نويسنده هجده روش توليد را بر اساس تجربههاي فردي خود ميآورد كه بيشتر تكيه بر تكنيكها است. اما آن قسمتي كه به مضمون ميپردازد، يعني جستوجو براي ايده كه جزو گمشدههاي ما است و به دليل سخت بودن كار انديشيدن و تفكر، معمولا از آن فرار ميكنيم را در فصل اول ميتوان ديد. من به فصل دوم زياد اشاره نميكنم اما فصل مهمي است، ضمن اينكه تكنيكيتر است تا فصل اول كه
تأمل برانگيرتر است. من خواندن اين كتاب را در كنار دو كتاب ديگر كه آنها را نيز در اين حوزه مهم ميدانم پيشنهاد ميكنم زيرا خواندن آنها، مهارت را با قدرت تفكر كنار يكديگر قرار ميدهد. آن دو كتاب به ترتيب اهميت، يكي «هنر شفاف انديشيدن»، اثر رولف دوبلي ترجمه عادل فردوسيپور است كه در آن، بر چگونگي آزمون و خطا و نترسيدن از خطا در فكر كردن تكيه ميكند. كتاب دوم، «راهنماي تفكر نقادانه، پرسيدن سوالهاي بهجا»، اثر م. نيل براون و استوارتام. كيلي، است كه توسط هومن پناهنده ويرايش شده و در آن نيز بر اين تاكيد ميشود كه چقدر رسيدن به پرسش مهمتر از پيدا كردن سوال است. با خواندن اين سه كتاب، ميتوان بيش از پيش به اهميت تفكر، پيدا كردن ايده و پروراندن آن و تداوم بر اين كار پي برد.
نوشتن، گوهري در حصرهاي مختلف
محمدجواد غلامرضاكاشي
استاد حقوق و علوم سياسي
جوهر كتاب «پيشنگارش؛ گام نخست در فرآيند پژوهش»، به نوعي خلاقانه مواجه شدن با متن، نگارش و نوشتن است. بنابراين، با خواندن اين كتاب كمي شوق بازيگوشي نيز به شما دست ميدهد كه برخي مواقع بتوانيد از متن فراتر برويد. حجم اين كتاب كم است اما بسيار فراتر از آنچه كه نشان ميدهد، است. شايد به اين دليل كه اين اثر با اخلاق خود آقاي دهكردي كه داشتههاي او بسيار بيشتر از اين آثار مكتوب بوده بسيار نزديك و سازگار است. من كتاب را اينگونه خواندهام كه گويا ميخواهم آن را بازتعريف كنم. از آنجا كه من بيشتر بر نوشته تاكيد دارم، معتقد هستم كه مشكل ما در نوشتن است. گويا نوشتن براي ما دانشگاهيان يك شغل و تكنيك است. شايد تا حدي آن را بلد باشيم تا اساسا بتوانيم ظهور آكادميك داشته باشيم بنابراين به منزله يك تكنيك صرف به آن نگاه ميكنيم. يكي از جاذبههاي اين كتاب اين است كه نشان ميدهد نوشتن خيلي بيش از حد يك تكنيك است و وقتي تكنيكهاي آن را مرور ميكردم احساسم اين بود كه حتي ميتوان اين كتاب را اينگونه خواند و حتي ميتوان براي آن، اينگونه تيتر زد كه چگونه نوشتن ميتواند از حصارهاي خود بيرون برود. من به نوعي كتاب راهنماي فرار از زندان را براي يادداشتي كه درباره اين اثر نوشتهام، مناسب ديدم. نوشتن، گوهري است كه در حصرهاي مختلف است و اگر قرار باشد كه نوشتار، نوشتن و البته خواندن، گوهرهاي خود را پديدار كند، بايد ديد چه حصارهايي وجود دارد كه بايد از آنها بيرون بيايد. در غير اين صورت، در آن حصارها خفه شده و در ميان مجموعهاي از تكنيكهاي تكرار و تكرار باقي مانده است. من هر يكي- دو تكنيكي كه در اين كتاب وجود دارد را ناظر كردهام به حصارهايي كه در ذهن نويسنده است و احساس ميكند كه ميتوان با اين تكنيكها متن و نوشتن را از اين حصارها نجات داد. من اين محورها را يك به يك مرور ميكنم و از آنجا كه اين كتاب پايان نمييابد و هر كسي ميتواند با توجه به تجربه خود چيزي به آن بيفزايد، من نيز پيشنهاداتي را براي افزودن به آن دارم. بنابراين، از درسهايي كه اين كتاب به خواننده عرضه كرده، استفاده كرده و اشاره ميكنم هر درس ما را به خروج از چه حصري فراميخواند.
نوشتن در حصر دانستهها و تفكر
يكي، نوشتن در حصر دانستهها است؛ ما عموما فكر ميكنيم نوشتن ابزاري است براي انتقال آنچه ميدانيم. بنابراين پيش از نوشتن، بايد از دانستههاي خود اطمينان حاصل كنيم. دانستههايي كه حاصل مطالعات و پژوهشهاي ماست. اما نويسنده نشان ميدهد گاه همين دانستهها ميتوانند مانع نوشتن باشند. نگارش آزاد (صفحه ۲۵ كتاب) راهي است براي فرار از حصر دانستهها. در شرح نگارش آزاد، از قول پيتر البو ميخوانيم: «براي هيچ چيز توقف نكنيد، بدون فشار سريع دست به كار شويد، به هيچوجه براي نگاه كردن به عقب يا خط زدن چيزي، كاربرد واژه يا انديشهاي … درنگ نكنيد …» در واقع، اينجا نوشتن از مرز دانستهها عبور ميكند. چرا كه نوشتن، به خودي خود، امكاني غني است بسيار غنيتر از صرف و محدوده دانستهها. گاه نوشتن ميتواند ما را از مرزهاي امور دانسته، به امور نادانسته ببرد. به واديهاي شگفتي كه كمتر با آن آشنايي داريم. گاهي دانستهها را بايد به ميهماني نوشتهها برد و از سفره نوشتهها چيزي به قفسه دانستهها افزود. دوم، نوشتن در حصر تفكر است. اين بند، مشابهتهاي زيادي با بند پيشين دارد. اما منظور از تفكر، چيزي بيش از دانستههاست. دانستهها خصلتي پراكنده و گشوده دارند. اما تفكر، صورتي نظم يافته از دانستههاست. اين درست است كه تفكر دانستههاي غني شده و معني يافته است، اما در همان حال تفكر قلمرو دانستهها را حصارگذاري ميكند. حتي از ورود و خروج دانستهها ممانعت ميكند. فرار نوشتن از حصار تفكر خيلي دشوارتر از فرار از قلمرو دانستههاست. نوشتن براي خلق ايده (صفحه ۱۸ كتاب)، يكي ديگر از درسنامههاي اين كتاب است. نگارنده از قول ويليام زينسر از انديشيدن بر روي كاغذ نام ميبرد و اينكه چگونه نوشتن ما را از مرزهاي شناخته شده يك موضوع فراتر ميبرد. به عبارتي نوشتن آزاد، قادر است الگويي از تفكر پيشاانديشيده را به الگويي ديگر تحويل كند يا دستكم ابعادي به الگوي ساختار يافته تفكر پيشين بيفزايد. توفان ذهن (صفحه ۴۲) نيز راهي براي گريز از اين حصار است. به اين معنا نگارنده هنگام نوشتن، به جاي اينكه خود را در اختيار يك فكر قرار دهد، به ذهن خود اجازه دهد
هرچه ميخواهد در ساختار فكر خلل ايجاد كند. به جاي تمركز، خود را به توفان ذهن بسپارد. در اين صورت، يكباره خود را با وضعي متفاوت با وضعي خواهد يافت كه صرفا خدمتگذار يك الگوي متصلب شده ذهني است.
نوشتن در حصر فرم و نسخه نخستين
سوم، نوشتن در حصر فرم و ساختار است. نوشتن، براي خود معيارهاي شناخته شده و تعريفشدهاي دارد. متخصصاني وجود دارند كه به جاي پرسش از محتواي يك نوشته از استانداردهاي فرمال آن ميپرسند. اين پليسهاي فرم نوشتار، نوشتن را در حصارهايي ميبرند و نويسنده را سركوب ميكنند. درست مثل قافيهاي كه مولانا از آن ميناليد، نويسنده را محكوم ميكند كه خلاقيت نوشتار را فداي فرم آن كند. نگارش سرعتي (صفحه ۲۸ كتاب) راهي است براي گريز از اين حصار. به قول نويسنده اين الگو، همان روش نگارش آزاد است با اين تفاوت كه سرعت در آن نقش مهمي بازي ميكند. زمان اجرا دو دقيقه است. در اين الگو بايد بدون توقف درباره موضوعي بنويسيد. بديهي است در اين روش، نويسنده قادر به رعايت تام فرم و ساختارهاي استاندارد نيست. اما ممكن است چنين نگارشي خود زاينده فرم و ساختار باشد. چهارم، نوشتن در حصر نسخه نخستين است. متن، خود ميتواند حصاري براي خود باشد. وقتي متني مينويسيم كه در انتقال معنا موفق است و كم و بيش فرم و ساختارهاي متعارف و شناخته شده را رعايت كرده، دست به آن نميزنيم و به خود جرات فراتر رفتن از آن را نميدهيم. درست مثل نقاشي كه بعد از كشيدن تابلو، با احتياط از كنارش رد ميشود. رنگ و ابزار را از كنار تابلو دور ميكند مبادا به آن آسيبي بزند. به اين ترتيب متن به حصار خود تبديل ميشود. در الگوي كشيدن دايره (صفحه ۳۰ متن) نگارنده امكاني براي فراتر رفتن از اين حصار عرضه ميكند. گويي متن هميشه آبستن است. آبستن فراتر رفتن از خود. در الگوي كشيدن دايره، متن نوشته شده را دوباره مورد بازبيني قرار ميدهيم و مفاهيم و عبارات مهم و جالب را با كشيدن يك دايره از كل متن جدا ميكنيم. آن را در ساختار همان متن يا به شكلي مجزا به يك متن تازه تبديل ميكنيم. به اين ترتيب، متن هميشه آبستن متنهاي تازه است.
نوشتن در حصر متن و پارادايم
پنجم، نوشتن در حصر متن است. نوشتن، همواره پس از خواندن و خواندنهاي بسيار اتفاق ميافتد. اما نوشتن خلاق، به شرط خواندن فعال امكانپذير است. كسي كه متوني را به شكل انفعالي خوانده و مسحور و مجذوب نويسنده و اثر شده، بعيد است كه بعد از آن بتواند به شكل خلاق بنويسد. بنابراين بايد از حصار خواندن غيرفعال و حصارهاي متن اثر خوانده شده گسيخت. ذيل بحث حاشيه نويسي (در صفحه ۴۵ كتاب) نگارنده امكاني براي رهايي از اين حصار معرفي كرده است. بايد همراه با خواندن فعال بود. حاشيهنويسيهاي انتقادي امكاني براي رهايي از اين حصار است. نگارنده به درستي حاشيهنويسيهاي سنت قدماي خودمان را با حاشيهنويسي مورد نظر خود مقايسه كرده است و تصريح ميكند كه حاشيهنويسيهاي قديم، بيشتر در خدمت ايضاح مقصود نگارنده اثر بوده است در حالي كه خواندن فعال، مستلزم مشاركت در محتواي متن، شلاق زدن به مضامين آن و به پرسش گرفتن متن است. خواندن فعال به اين سياق خود سرچشمه نوشتن خلاق است. ششم، نوشتن در حصر پارادايم يا پيشانگاشتههاست. فضاي آكادمي معمولا همه ما را در حصار پارادايمهاي شناخته شده علمي قرار ميدهد. ممكن است بتوان از حصر متن يك نويسنده گريخت، اما فرار از حصر يك پارادايم به سادگي ممكن نيست. شما ممكن است متن ماركس را بخوانيد و به خود جرات دهيد در حاشيه آن، نظريات انتقادي خود را درج كنيد، اما فرار از پارادايمي كه ماركس، وبر، پارسونز يا دوركهايم ايجاد كردهاند به سادگي ممكن نيست. معمولا شما ماركس را در پارادايم خود ماركس يا در پارادايم منتقد ماركس نقد ميكنيد. به اين ترتيب حصارهاي پارادايمي خيلي محكمتر از حصارهاي متن يك نويسنده است. نگاه مكعبي (صفحه ۳۱متن) و پرسش (در صفحه ۴۳ متن) امكانهايي براي فرار از پارادايمهاي شناخته شده هستند. در نگاه مكعبي، به وجه و وجوه خاصي كه يك پديده مورد توجه قرار گرفته بسنده نميكنيد و سعي ميكنيد وجوه تازهاي براي نگاه به پديده ابداع كنيد. امكانهايي براي ديدن يك مساله از زاويهاي تازه. در نگاه پرسش، يك متن را به اتاق بازجويي فراخوان ميكنيد. مرتب سوال ميكنيد و متن را مورد بازجويي مستمر قرار ميدهيد. البته اينقدر گشوده هستيد كه به متن فرصت پاسخگويي بدهيد. در فرآيند اين پرسش و پاسخ مستمر، متن نهتنها از خود بلكه از پارادايمي هم كه در آن باليده، فراتر ميرود.
نوشتن در حصر خويشتن و گريز از حصار ديگران
هفتم، نوشتن در حصار خويشتن است. هر يك از ما تفكر يا دانستههايي داريم. قبلا اشاره كردم كه اين دانستهها خود حصاري براي نوشتن خلاقند. اما ما چيزي بيش از صرف تفكرات و دانستههاي خويشتن هستيم. ما شخصيتي داريم با محدويتها و ترسها و اميدهاي خاص. همين محدوديتهاي شخصي خود مانع نوشتن خلاقند. متن ميتواند هنگام توليد از محدوديتهاي يك فرد فراتر رود. به طوري كه نسبت متن و نويسنده معكوس شود. به جاي اينكه متن به دنبال نويسنده بدود اين نويسنده باشد كه به دنبال متن بدود. به جاي اينكه متن بخشي از نويسنده و مقاصد او باشد، نويسنده بخشي از متن و مقاصد درون آن باشد. گفتن و شنيدن يا توفان ذهني (صفحه ۱۱ متن) راهي براي گريز از اين حصار است. گفتوگو، نويسنده را از يك قلمرو مشخص شخصي بيرون ميبرد. گفتوگو قلمرو خيال فردي نيست، گفتوگو قلمرو خلاقيتهاي جمعي زبان است و به اين معنا، زبان سويه خلق و ايجاد خود را در بستر گفتوگو پديدار ميكند. نويسنده هنگامي كه قلم خود را نه مجراي انتقال مقاصد خود، بلكه مجراي انتقال ذهن جمعي قرار ميدهد وضعي متفاوت پيدا ميكند. هشتم و در نهايت، گريز از حصار ديگران است. فرد براي گريز از حصار ديگران، بايد به خصوصيترين تجربيات شخصي خود رجوع كند. استانداردهاي نوشتن، پارادايمها، الگوهاي نظري، امور مورد پسند بازار خوانندگان همواره ما را به كليشهها دعوت ميكنند. اين كليشهها، قبل از اينكه متن نوشتاري نويسنده را سركوب كنند، ذهن و روح نويسنده و خاطرات و تعلقات ذهني او را سركوب ميكنند. به طوري كه نويسنده همواره وجهي دروني ازشخصيت خود را در حاشيه ميگذارد و ميگذرد. رجوع به خصوصيترين آلام و رنجها و اشتياقهاي بيان نشده فردي، بهترين سرچشمه زايش نگارش خلاق است. به قول امرسون، فيلسوف امريكايي، خصوصيترينهاي افراد، با عامترين مسائل انساني نسبتي دارند. بنابراين فرد ميتواند با وزن بخشي به خصوصيترين مسائل خود، سرچشمهاي براي توليد ايدههاي جذاب بسازد.
كتاب «پيشنگارش؛ گام نخست در فرآيند پژوهش» آقاي رحماني دهكردي، كتاب كوچك و كم حجمي است، خيلي ساده و روان نگاشته شده و از هر بحث نظري و تئوريكي تهي است. هيچ گندهگويي در كتاب نيست. به ظاهر يك كتاب آموزشي و كارگاهي است. اما گويا براي ما ناگفتههايي نيز دارد. در فضايي كه ما درآن بزرگ شدهايم و روالهايي كه شخصيت ما را ساخته، اشارات آموزشي اين كتاب، زمزمههاي تازهاي دارد. در پايان تاكيد ميكنم كه به نظر من اين كتاب، راهنماي فرار است. مثل راهنماي فرار از يك يا چند زندان تودرتو. كتاب كوچكي است كه گويي از بالاي ديوار زندان براي زندانيان پرتاب شده است. خواندن و حل تمرينهاي آن را به همه دانشجويان عزيز توصيه ميكنم و اميدوارم با برگزاري كارگاههاي مختلف، استفاده از اين كتاب به صورت عملي
وارد سيستم دانشگاهي ما شود.