نگاهي به رمان «اين خيابان سرعتگير ندارد» نوشته مريم جهاني
روايتي از زنان جامعه معاصر
احمد محمدي| «اين خيابان سرعتگير ندارد» دومين اثري است كه از مريم جهاني نويسنده كرمانشاهي روانه بازار نشر شده است. مجموعه داستان كوتاه «چراغهاي خاموش» به عنوان نخستين كار داستاني او در سال 1393 توسط انتشارات هزاره ققنوس منتشر شد. تنوع تماتيك و فني و «آن» داستاني قصههاي مجموعه ياد شده پيشاپيش از نويسندهاي جدي، پيگير و خوشآتيه حكايت ميكرد.
درونمايه و مضموني كه جهاني در مجموعه اول خود و رمان اخير پي ميگيرد؛ زن و موقعيت او در جامعه معاصر است. اما تفاوت عمدهاي در اين كار داستاني بلند از نظر اجراي تم و درونمايه در قياس با «چراغهاي خاموش» به چشم ميخورد. در غالب قصههاي مجموعه «چراغهاي خاموش» زنها در موقعيتي منفعل و تماشاگرانه قرار دارند. آنان تنها روايتگر راكد وضعيتهاي اجتماعي، خانوادگي و فردي هستند. عمل و حركت آنان دست بالا و در شرايط حاد روحي صرفا در قالب اعتراض و فريادي فاقد كنش شنيده ميشود. اما شخصيت «شهره» راوي «اين خيابان...» زني است عاصي و ستيزنده: «در كلانشهر ما زني پيدا نميشود كه دندههاي دوزاري را مثل من با لذت عوض كند يا دخلش كه پر ميشود خوشي بزند زير دلش و ويرش بگيرد آينه بنز پاركشده بغل خيابان را ببوسد و ويقويق دزدگيرش را در بياورد. در كلانشهرها زنها محتاط رانندگي ميكنند و نميدانند چه كيفي دارد شنيدن ناله موتور وقت دنده معكوس يا لايي كشيدن بيترس لابهلاي ماشينهاي مدل بالا» (ص 6).
اين افتتاحيه روايي ما را با زني آشنا ميكند كه در خارج از دايره زنان مالوف و معمول جامعه قرار ميگيرد. اين غرابت در ذهنيت و فعليت راوي و در وجوه مختلف شخصيت او در سراسر زمان هويدا است. او از آن دست زناني نيست كه حاضر باشد روابط نسبي و سببي خود را طبق موازين جامعه مردمحور نظم و نسق دهد. از اينروي، از بسياري از امكانات و امتيازات زندگي روزمره كه زنان عادي و منفعل از آن برخوردارند، روي ميتابد و با وجود مخالفتهاي خانواده، همسر و اطرافيان و با وجود فضاي خشن و مردسالارانه حاكم، به كار رانندگي تاكسي مشغول ميشود. از اين راه او نهتنها خودكفايي مالي بلكه استقلال شخصيتياش را نيز به رخ ميكشد. هرچند كه براي حفظ اين شرايط ناگزير است در منشي مردانه و با خلق و خويي مذكرمآبانه وارد گود شود و تا پاي هر خطري در تداوم اين شيوه زيست پافشاري كند.
رمان «اين خيابان...» واجد شروعي غافلگيرانه و ناگهاني است. نويسنده بينياز به مقدمهچيني و بسترسازي نقلي، به مدد ابزار روايي صحنه و كنش، روايت را ميآغازد و خواننده را يكراست به دنياي ذهني و عيني راوي پرتاب ميكند. به كلوزآب (نماي درشت) صحنه آغازين توجه فرماييد: «نازل را فرو ميكنم تو سوراخ باك. نفس عميقم پر بوي بنزين و عطر نان ساجي و باران ميشود و مُخم اِرور ميدهد كه كدام بو به كدام بو است؟ مادر شيشه را كمي پايين ميكشد و خانمآبانه دو اسكناس ده هزاري ميگيرد بيرون.
- بيا سرهخور پول بنزينه حساب كن.» (ص15).
كل روايت رمان بر مشاهدات، خاطرات و گذشته راوي مبتني است كه به صورت زاويه ديد اول شخص مفرد ارايه ميشود. با وجود مدرنيستي بودن رمان، ساختار روايي آن فاقد صناعت و تمهيدي پيچيده و تودرتو است. با آنكه سير حركت وقايع در زمان حال پيش ميرود و رويدادها و ملاحظات راوي تداوم آني و لحظهاي دارند، با اين حال بخشي از شخصيتپردازي راوي در پرتو تداعيها، گذشتهها و خاطرات است كه ذرهذره شكل ميگيرد و لايههاي آن بر خواننده آشكار ميشود.
در موازات شخصيت محوري شهره، زنان ديگر رمان هر يك به طريقي وجهي از شخصيت زنان جامعه معاصر را باز ميتابانند؛ «شراره» خواهر راوي نمادي از زن معمولي، تسليم و مطيع هنجارهاي مردسالارانه است. مادر راوي، حامل همان دغدغههاي حفظ شرايط حال و رفتارهاي محتاطانه است، خانم ريحاني پيرزن همسايه بيانگر زني بيپناه و مغلوب است و محبوبه دخترخاله راوي، زني است در برزخ مبارزه و تسليم. از نقطهنظر پرداخت و شخصيتپردازي شخصيت محبوبه درخشان است. محبوبه روي ديگر شهره است، بهعبارتي اگر شهره صورت بيروني، سر تق، خستگيناپذير و عصيانگر زن رمان است، محبوبه وجه دروني، فرهيخته و مستاصل آن به حساب ميآيد؛ زني كه اعتراض و خشم خود را نه به شكلي بيروني و فيزيكي بلكه در فرمي دروني و نمادين بروز ميدهد.
تلاش مريم جهاني در ساختن يك موقعيت عيني آشنا در جهت درك دروني و احساس و انديشههاي شخصيت راوي قابل توجه است. بهواسطه همين رويكرد، كنش و گفتار و نگاههاي او در غالب صحنههاي رمان ملموس و جسميت يافته است. البته در نيل به اين عينيتگرايي، از زبان رمان نيز نبايد غافل ماند؛ زباني شسته رفته، پاك و همخوان با ذهن و كنش شخصيتها:
«چشمهايم را ميبندم. يك ساعت كه بخوابم صفر كيلومتر ميشوم و ميتوانم تا ده شب دندههاي دوزاري عوض كنم» (ص39) .
«مود عشق و عاشقي مثل بوي بنزين از سرم ميپرد. راديات مغزم خنك ميشود» (ص 30).
حاصل كلام آنكه رمان «اين خيابان...» بيآنكه درصدد اثبات ايده و انديشه انتزاعي در باب زنان باشد، مصرانه در پي روايت داستاني و ارايه قصه يكدست و صناعتمند از شرايط اجتماعي، روحي و رواني زن در جامعه كنوني است كه در اين آزمون روسفيد بيرون آمده است.