نگاهي به كتاب «هري پاتر و فرزند نفرين شده»
اداي دين به شخص آقاي پاتر
هانيه رافت | هري پاتر و فرزند نفرينشده به انگليسي:
( Harry Potter and the Cursed Child) يك نمايش دو بخشي محصول تئاتر وستاند لندن است. نمايشنامه اين اثر كه توسط جك ثورن نوشته شده، بر اساس داستان جديد جي.كي.رولينگ، جان تيفاني و جك ثورن شكل گرفته است. كتاب نمايشنامه اين تئاتر با همين عنوان در ۳۱ جولاي ۲۰۱۶ منتشر شد كه هشتمين بخش اصلي سري كتابهاي هري پاتر است و وقايع آن نوزده سال پس از اتفاقات هري پاتر و يادگاران مرگ رخ ميدهد و زندگي هري پاتر (كه اكنون كارمند وزارت جادو است) و پسر كوچكش، آلبوس سوروس پاتر، را شرح ميدهد.
روزي كه رولينگ تصميم گرفت داستان عجيبش را بالاخره تمام كند، خودش هم از اين تصميم مطمئن نبود. خوانندگان هم. مخصوصا خوانندگان نوجواني كه دهه مهم زندگيشان را با كتابهايش گذرانده بودند. صدها مسابقه و فستيوال پيش از چاپ آخرين سري از داستانهاي هري پاتر كه در ايران آن را به نام «هريپاتر و يادگاران مرگ» ميشناسيم، برگزار شد. در ايران هم اين موج كم و بيش در جريان بود. اينكه: پايان قصه چه ميشود؟
پاياني كه رولينگ براي كتاب آخر (هري پاتر و يادگان مرگ) انتخاب كرد، راضيكننده بود. رضايت خاطري كه از اين پايان به خوانندگان رسيد بيشتر از اين جهت بود كه در انتهاي كتاب، كاراكتر محبوبشان كه از يازده سالگي تا هفده سالگياش را دنبال كردهاند، زنده ماند. هرچند كمي مايوسكننده بود كه شاهد ميانسالي نوجوان شجاع باشند. رولينگ از ميان دهها انتخابي كه براي پايانبندي داستانش داشت، تنها ميتوانست يكيشان را اعمال كند. او در طراحياش از ادغام دو طرح كلي (مرگ و زندگي مجدد) با جزيياتي دقيق استفاده كرد. براي ذهن گسترش يافته و وسيع او حتي اين پايان تحسينبرانگيز هم، خيانت به داستانش محسوب ميشد. اما كتاب تمام شده بود و او الك خود را آويخته بود.
هري پاتر و فرزند نفرين شده، جداي از همه حواشياش، اداي دين رولينگ به شخص آقاي پاتر است. بگذاريد از شروع نمايشنامه پيش برويم؛ داستان از جايي كه تمام شده (ايستگاه قطار كينگزكراس) شروع ميشود. همان صحنه بدرقه هميشگي. انتخابهاي فراوان ديگري هم براي فصل نخست وجود دارد. اما عاقلانهترين كار پس از وقفهاي كه در آن اتمام داستان اتفاق افتاده، دعوت به همان جايي است كه همهچيز تمام شده. دوستانهترين و سهلترين شكل ورود به قصه، شكل كلاسيكي است كه رولينگ انتخاب ميكند؛ سهل براي خوانندگان. هري، آلبوس كوچكترين پسرش و كاراكتر پيشبرنده داستان را سوار قطار ميكند. در حالي كه از هيچ چيز مطمئن نيست. آلبوس كه برخلاف تمام جهان از فرزند هري پاتر بودن، خسته است طي جرياناتي با تنها دوست صميمياش اسكورپيوس كه از قضا پسر دشمن سابق پدرش، دراكو مالفوي است، از مدرسه فرار ميكند. خود را در دامي مياندازد كه هيچ تصوري از آن ندارد. شورشي عليه پدر.
رولينگ نتوانست بر وسوسهاي كه نويسنده را پيش ميراند، فايق آيد. او در كتاب آخر بايد داستان طولانياش را تمام ميكرد و اين كار را به نحو احسن انجام داد. اما بعدش چه؟ با ميل وصفناپذيرش چه ميكرد؟ در هري پاتر و فرزند نفرينشده بالاخره توانست كار بزرگ را انجام دهد و باري كه بر دوش خودش، و نه ديگران بود را اندكي زمين بگذارد. در واقع اين كتاب در پاسخ رولينگ به دلمشغولي خودش نوشته شد. صداي آزاردهندهاي كه شايد شبها نميگذاشت راحت بخوابد.
او داستاني طراحي كرد از سفر در زمان و تجسس در همه دنياهاي موازي كه در كتاب آخر ما تنها شاهد يكي از آنها بوديم. داستاني از اگرها و اي كاشها. از همه شايدهايي كه اگر اتفاق ميافتادند حالا با هري پاتر به سمت ديگري رفته بوديم.
نمايشنامه اخير اوج قدرت نويسندگي رولينگ نيست. اين داستان اوج جاهطلبي رولينگ در مقام نويسنده است.
اجتماع همه پايانهايي كه رولينگ به تنگناي داستان مجبور بود از آنها صرفنظر كند، براي خوانندگان مثل يك كارناوال است. همه كاراكترهاي محبوب و منفور داستان عظيم دوباره گرد هم جمع ميآيند. پسرِ هري پاتر به گذشته سفر ميكند تا تنها چيز كوچكي را تغيير دهد چون معتقد است با تغيير آن، در زمان حال همه راضيتر خواهند بود. اما غافل است كه با تغيير يك مورد كوچك همهچيز تغيير ميكند. پس از نخستينبار كه متوجه اشتباهش ميشود دوباره به گذشته بر ميگردد كه آن را جبران كند. اما هربار حقيقت پيچيدگي زمان و توالي رويدادها باعث ميشود نتواند از پس مهندسي اتفاقات برآيد. تا آنجا كه در يكي از واقعيتهاي مجازي او باعث ميشود هري پاتر بميرد و خودش هرگز به دنيا نيايد و در اين زمان تنها اسكورپيوس ميتواند همهچيز را به حالت قبل برگرداند.
مواجهه ما با همه شكلهاي احتمالي كه كاراكترهاي مورد علاقهمان ميتوانستند داشته باشند، بسيار جذاب است. اين قسمت فقط براي خوانندگان كتاب مفهوم است: اينكه هري پاتر مرده باشد و اسنيپ و رون و هرمايني در گروه شورشي در يك جبهه باشند. اينكه هرمايني به جاي كتاب، اسلحه حمل كند. اينكه رون هرگز به هرمايني ابراز علاقه نكرده باشد و فرزندي از زن ديگري داشته باشد يا هرمايني استاد دفاع در برابر جادوي سياه باشد. اينكه سدريك ديگوري نمرده باشد و فاجعهآميزتر از همه اينكه دولوروس آمبريج مدير مدرسه است و همه صدها موردي كه رولينگ برايمان ممكن ميكند؛ اين يكي از دلپذيرترين حالتهاي جاهطلبي است.