آرتو در تهران – 1
زبان بريده شده
احسان زيورعالم
«زبان كوهستاني/ايمان به خود» عنوان نمايشي است كه علياكبر عليزاد چندي پيش در تالار مولوي روي صحنه برد كه همانند كارهاي سابقش زبان را به چالش ميكشاند و به نوعي ويژگيهاي آرتويي داشت. عليزاد سال گذشته نمايش «اولئانا» را اجرا كرد كه همچون اثر اخير با درك درستي از ويژگيهاي زباني متن ممت، آن را در دو وجه اجراي ديالوگ و تصرف فضا كنترل ميكرد و در نهايت رابطه ميان قدرت و زبان را عيان ميكرد. در نمايش «اولئانا» عليزاد به نحوي ميزانسنها را طراحي كرد تا زبان دال بر قدرت شود و فضاي وسيعتر نشانه سيطره.
بخش اول نمايش «زبان كوهستاني/ايمان به خود» اثري از هارولد پينتر است كه نخستينبار توسط خودش كارگرداني شد. داستان زناني را روايت ميكند كه شوهرانشان به جرمي عجيب در زندانند و اجازه ملاقات به آنان داده نميشود. جرمشان تكلم به زبان محلي است كه در فضاي سياسي سلطهگر نمايشنامه پينتر، ابزار قدرتنمايي ميشود. زنان نميتوانند به زبان خود صحبت كنند؛ لذا در برابر نيروي دژخيم حاكم توانايي عرضاندام ندارند. آنان سكوت پيشه گرفتهاند و از حركت بازايستادهاند. در اينجا تنها يك زن است كه ميتواند حرف بزند. او با نيروهاي امنيتي وارد ديالوگ ميشود.
كمي در متن پينتر مكث كنيم. عليزاد اين بخش از نمايش را به شكل قابلتاملي بصري ميكند. كافي است از ابتداي نمايش مثال آوريم، جاييكه زنان سياهپوشان صلب و ايستا در صحنه ايستادهاند و آن مادري كه روي چمدان نشسته است يا زن قرمزپوش كه به واسطه مسلح بودن به زبان و ادبياتي مشابه ادبيات گفتمان حاكم ميتواند در صحنه حركت كند. اما به محض اينكه نيروي دژخيم زبان را از زن سلب ميكند، زن حركاتش محدود و محدودتر ميشود و در نهايت او پشت دروازه زندان متوقف ميشود.
حال به متن «ايمان به خود» رجوع كنيم. متن بخش سوم «سوءقصدهايي به زندگي آن زن» به قلم مارتين كريمپ است كه عليزاد كمي در آن تغيير داده است. متن كريمپ، متني پستمدرن با ويژگيهاي منحصربهفرد است. در اين نمايش نيز آنچه عليزاد عرضه ميكند، زني است نشسته بر ميز، يك پزشك و دو نيروي رسانهاي. زن نشسته، حرفي نميزند و چون عروسك در دستان پزشك است و زبان نيز در انقياد مجري رسانهاي است. زن سكوت ميكند و حركتي ندارد. اينبار نيز زبان و مكان در هم گره ميخورند تا موقعيت را پديد آورند.
نتيجهاي كه از اين وضعيت ميتوان گرفت رابطهاي است كه عليزاد از آثار سابقش تا به امروز دنبال كرده است؛ يعني رابطه زبان و تسخير مكان مجاز از قدرت. هر آنكه زبانش قدرتمند باشد، مكان بيشتري در سيطره خود دارد. عليزاد متعاقب پينتر موضعي سخت در برابر قدرت دارد و اين ضديت با قدرت را به شيوهاي آرتويي به تصوير ميكشد. او به تئاتر شقاوت آرتو نزديك ميشود. آرتو در دو بيانيه «تئاتر شقاوت» اسلوبي براي رسيدن به آن ارايه ميدهد؛ اما پيش از آنكه بدان ورود كند، طبق كتاب «تئاتر و همزادهايش» در مقالهاي به نام «شاهكارها را كنار بگذاريم» پيشنهاد ميدهد نمايشنامههاي شاخص گذشته را ديگر دنبال نكنيم. اين همان قدم نخستي است كه عليزاد در «زبان كوهستاني/ايمان به خود» دنبال كرده است. «زبان كوهستاني» از مهمترين آثار پينتر نيست. شاهكار به حساب نميآيد.
قصد آرتو از اين رويه رها كردن اجرا از قيد و بند متن است. او با نگرش روانشناختي موجود در اين متون مخالف است و آزاد شدن از قيود متن را جلب كردن توجه از محتوا به خود تئاتر ميداند. اين رويه در اثر عليزاد با برخي تكنيكهاي فاصلهگذاري شكل ميگيرد. باز به همان آغاز نمايش بازگرديم. جايي كه دو زن به شكل كاملا تصنعي دست و صورت خود را خونين ميكنند. علاوه بر اينكه شما در گيرودار نوعي خشونت قرار ميگيريد، در پي يافتن علت روانكاوانه اين عمل نيستيد. شما در پي چرايي هستيد. اين چرايي شايد در وهله نخست برشتي آيد؛ اما وقتي با روايت «زبان كوهستاني» مواجه ميشويد، نگرش آرتويي آن عيان ميشود. عليزاد از متن فاصله ميگيرد. او چندين بار چنين ميكند. تمام آن خشونتهاي فيزيكي و كتككاريها - كه مرا به ياد آخرين دقايق «اولئانا» مياندازد - و مهمتر از همه آواز خواندن يكي از نيروهاي نظامي در حين شكنجه يك زنداني، رسيدن به نگرش آرتويي است. آرتو در بيان اسلوب تئاتر شقاوت مينويسد: «تئاتر به گوهره واقعي خود كه همان واقعيت بخشيدن به تخيل و توهم است، دست نخواهد يافت مگر آنكه تماشاگر را در روياهاي اصيلي كه در ژرفاي وجود تهنشين شدهاند فرو برد تا ميل به جنايت، وسوسههاي شهواني، وحشيگري، اوهام و خيالات واهي، آرمانجويي نسبت به زندگي و چيزها؛ حتي خوي آدمخواري از اعماق وجودش سربرآورند و تخليه گردند، اما نه به شيوهاي مفروض و توهمي، بلكه به صورتي خودجوش و خودانگيخته. » (تئاتر و همزادهايش، صفحه 137)
عليزاد نيز خشونتي شاعرانه تحويلمان ميدهد و مانعي ايجاد ميكند تا دست به خشونت نزنيم. خشونت نمايش مطابق پسند آرتو عريان است و حتي به سخره گرفته ميشود. با رجوع به مقاله «تئاتر و همزادش» نوشته عليزاد، ميبينيم كه وي معتقد است «ظاهرا هر گونه كاربرد ايدههاي آرتو در يك موقعيت تئاتر غيرممكن است. شايد يكي از دلايل اين امر اين باشد كه خود هيچگاه فرصت اين را پيدا نكرد كه اين ايدهها را آن چنان كه ميخواست جامه عمل بپوشاند؛ اما با وجود تناقضات و ابهامات ذاتي متون آرتو به اندازه كافي از ايدههاي عملي برخوردارند تا در اجرا به كار گرفته شوند.»
عليزاد قايل به عملي كردن ايدههاي آرتو بوده و «زبان كوهستاني/ايمان به خود» قدمي در همين زمينه است. طبق اسلوب آرتو نمايش داراي عناصر فيزيكي است كه براي همگان عيني و ملموس ميشود، از زبان كلامي فاصله گرفته و به زبان بدن تكيه دارد. موسيقي جزيي از صحنه است. شايد نور چندان شاخص نباشد؛ ولي در طراحي لباس نيز شاهد لباسهاي متحدالشكل هستيم .