يادي از «پدربزرگ طهرون» در جشن يلدا
دقيقا دو سال پيش بود كه شب يلدا با اتفاقي عجيب همراه شد؛ ساعت 11 ظهر روز سيام آذر ماه مرتضي احمدي پدربزرگ طهرون قديم كه يادآور همه نوستالژيهاي دوستداشتني بود، درگذشت تا شب يلدا رنگ و بوي ديگري به خود بگيرد.
زماني كه همه در تدارك جشن شب چله بودند و به فكر آجيل و هندوانه و تنقلات، ناگهان خبر درگذشت پدربزرگ طهرون به سرعت در رسانهها و فضاي مجازي منتشر شد. صفحات شخصي هنرمندان و ورزشكاران با تصاوير و جملاتي درباره او آراسته شد و همه از خاطرات خود با مردي گفتند كه انگار از گذشتههاي دور آمده بود تا براي همه ما يادآور همه خاطرات شيرين گذشته باشد.
درگذشت يك انسان در سن 90 سالگي اتفاقي عجيب نيست اما اين دليل نميشود كه غمانگيز نباشد و درگذشت مرتضي احمدي چنين بود چرا كه او جوان نبود، عمر خودش را كرده بود و زندگي پر ثمري داشت اما مثل هر چهره دوستداشتني ديگر، درگذشتش اندوهناك بود و آنچه رفتن او را معنادارتر ميكرد، همزماني اين هجرت با طولانيترين شب سال بود.
او با فرهنگ فولكلور ما آميخته شده بود. پدربزرگها و مادربزرگها پيشپردهخوانيهايش را در تئاترهاي لالهزار به ياد ميآوردند. پيشپردهخوانيهايي كه با نيش و كنايههاي سياسي همراه بود و آبي بود بر آتشي كه آنان در دل داشتند. مينشستند در سالن تئاتر و گوششان را ميسپردند به صداي گرمي كه با لحن شيرين خود انگار ميخواست انتقام تمام ظلم و جورهاي تاريخ را بگيرد. هرچند مستقيم نميگفت و به كنايه، نيش ميزد و همين نيش و كنايهها را هم بر نميتابيدند و اينگونه بود كه بعضي از پيشپردهخوانيهايش توقيف هم شد. حضور در سالن تئاتر، فرصتي فراهم آورد تا به عنوان بازيگر هم روي صحنه برود اما همين كه پدرش از ماجرا خبردار شد، او را از هنرپيشگي باز داشت هرچند كه هرگز موفق نشد و عاقبت او كار خودش را كرد.
نسل جوانتر كه پيشپردهخواني نديدهاند، اما او را با كارتون «پينوكيو» به ياد ميآورند كه او دوست داشتنيترين «روباه مكار» بود. حالا اما آن صداي گرم خاموش شده بود آن هم در جشن يلدا تا رفتنش هم در ادامه سنتهاي پيشينيان باشد.
مرضيه برومند كه همكاريهاي متعددي با احمدي داشت و او را بسيار دوست ميداشت، رفتن او را همزمان با شب يلدا، رويدادي شگفتانگيز دانست كه باعث ميشود مردم ما هر سال در چنين شبي به ياد او باشند و خاطراتش را مرور كنند.
مرتضي احمدي همان اندازه كه هنرمند بود، ورزشكاري پيگير و جدي هم بود و سابقهاش در ورزش حتي از هنر هم طولانيتر بود كه او از 16 سالگي پا به توپ زد و زمين فوتبال را تجربه كرد. بعدها كه به استخدام راهآهن درآمد، عضو تيم فوتبال راهآهن شد و شايد كمتر كسي بداند كه به مربيگري هم رسيد اما هميشه طرفدار پرسپوليس بود و ماند و اينگونه بود كه عادل فردوسيپور هم مانند مرضيه برومند از اين همزماني درگذشت پدر بزرگ طهرون در شب يلدا سخن گفت و در برنامه تلويزيوني «نود»، اينگونه رفتن را معنادار و كنايهآميز توصيف كرد. احمدي حتي در آخرين سالهاي زندگياش همچنان پيگير كار پرسپوليس بود و با فردوسيپور ارتباطي مستمر داشت و هر زمان كه تيم محبوب هر دو نفرشان برنده يا بازنده ميشد، درباره آن بازي با هم گفتوگو ميكردند و اينگونه بود كه نه تنها هنرمندان كه ورزشكاران هم، پدربزرگ طهرون را دوست ميداشتند كه او هرچند طرفدار متعصب تيم پرسپوليس و به قول علي كريمي قديميترين پرسپوليسي بود، با اين حال براي استقلاليها هم چهره محبوبي بود.
پدر بزرگ طهرون بعد از درگذشتش هم همچنان پر خير و بركت بود و يك سال بعد از رفتنش سومين مجموعه از آلبوم «صداي طهرون قديم» در شب يلدا با صداي او، تار بهرنگ بقايي و تمبك علي رحيمي منتشر شد.
او در اين اثر زندگي به زندگي روزمره تهرانيهاي معمولي مثل شاطر عليممد، فاطيجون، والده مش ماشاءالله و … در ساليان دور پرداخت؛ از حمام رفتن و عروسي و عيد نوروز با حاجي فيروز و مبارك گرفته تا رفتن به نانوايي و دعوا با مادرشوهر و هوو و گراني مواد غذايي و شرح عاشقي «اي حبيب من اي طبيب من، عشق روي تو شد نصيب من.» بسياري از كلمات، اصطلاحات و رسوم و عادات مهجور و فراموش شده تهران در «صداي طهرون قديم» زنده شد.
شناخت مرتضي احمدي از فرهنگ تهران قديم، موجب شده تا فرهنگ فراموششده تهران بار ديگر شنيده شود. او سال ۱۳۰۳ در جنوب تهران از خانوادهاي با اصـالت تفرشي به دنيا آمد و زندگي او در آن فضا باعث شد تا خاطراتي متفاوت از آنچه نسل امروز درباره تهران ميداند را با زباني شيرين و معمولا طنزآلود بيان كند. اما آلبوم صداي طهرون قديم ۳ آخرين اثر مرتضي احمدي است.