اين يلداها كه ميگذرند و براي ما پيامآور هستند
سلامي به روشني، اميد و شعور
رضا كيانيان
شب يلدا سلام به روشني است؛ دورهم جمع ميشويم تا تسليم بلندي سياهي نشويم و سياهي را با خنده و قصه و ميوه و فال و شعر و شور و البته شعور ميگذرانيم و منتظر فرداي روشني هستيم كه روز به روز از سياهي كاسته ميشود و به نور و روشنياش افزوده ميشود.
اين رسم هزاران ساله ما پر از اميد به فردا است. ما هزاران سال است با اميد سر كرديم و ماندگار شديم واين را از خلقت آموختيم، با قانون جاري طبيعت همراه شديم وماندگار شديم. ما روح آب و هوا و زمين را كشف كرديم و به جاي آنكه در برابرش بايستيم قبولش كرديم و
همراهش شديم.
اما امروز اين همراهي، اين پذيرش و اين كشف را فراموش كردهايم و با غروري بيريشه، ميخواهيم نظم و ساز و كار خلقت را به سليقه و با عقل محدود خود اصلاح كنيم؛ مثل سدهاي بيرويهاي كه ساختيم! مثل چاههاي عميق و عميقتري كه حفر كرديم! و اسرافهاي بيپروا و بدون حد و مرز...
حالا حاصل اين دخالتها چه شد؟ بيآبي، خشكي، ريزگرد و انواع بيماري اما هنوز از اين مصيبتهاي خودساخته درس نگرفتيم و تازه روي آورديم به پروژههاي انتقال آب. يك نمونه آن در برابرمان است؛ زايندهرود!
آيا با انتقال آب اين رودخانه زيبا و نجيب چه حاصلي به بار آمد؟ جز خشكي و بيماري و افسردگي...
آيا اين درس كافي نيست كه حالا ميخواهيد آب خزر را هم به سمنان منتقل كنيد!؟
اجداد ما به آب احترام ميگذاشتند و آب هم متقابلا اجداد ما را محترم ميشمرد.
آب را در اين اقليم خشك پنهان ميكردند و فقط در باغهاي ايراني به شكلي نمادين و در اوج زيبايي و در حياط خانههاي خود آب را در برابر ديد قرار ميدادند و كنار آن زندگي ميكردند.
اما امروز هر چه آب را در هر كجا كه هست بيرون ميكشند و بيپروا و بيحجاب در برابر خورشيد ميگذارند تا بخار شود. روزي ميليونها ميليون ليتر را به باد ميدهند...
اما ما ميتوانيم همچون اجدادمان، بالاخره با اميد به اين خشكي پيروز ميشويم؛ با جمع شدن دور هم، با همدلي و شور و البته شعور. و ميتوانيم براي احياي آب در اين سرزمين خشك قطره قطره دريا شويم.