• 1404 شنبه 6 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3108 -
  • 1393 يکشنبه 25 آبان

درباره دگرگوني كاركردي افكار عمومي

عرصه همگاني آشفته و سياست انفعال

محسن آزموده


در سال‌هاي آغازين دهه 1990 ميلادي، آن هنگام كه نيروهاي ائتلاف به رهبري ايالات متحده در پاسخ به اشغال كويت توسط عراق به رهبري صدام حسين، قصد حمله به اين متحد سابق شان در جنگ عليه ايران را گرفتند، ژان بودريار، فيلسوف پست مدرن فرانسوي در مقاله‌يي جنجال برانگيز و شگفتي‌آور مدعي شد كه جنگ خليج فارس وانموده (simulation)‌يي بيش نيست. اين ادعاي حيرت‌انگيز در همان زمان مورد هجمه و انتقاد چپ‌ها و راست‌ها واقع شد و مخالفان، متفكر اروپايي را به مهمل‌گويي، تلاش براي مغلق گويي و حرف‌هاي عجيب و غريب زدن و... متهم كردند و گفتند كه با اين نويسنده با اين ادعاها قصد دارد كه خود را مطرح كند و به همين دليل است كه آشكارا عليه واقعيت سخن مي‌گويد.
بودريار اما در آن زمان شناخته شده‌تر از آن بود كه از سر شهرت‌طلبي بخواهد قواعد ساده واقع‌نگري خام را ناديده بگيرد. او قطعا مي‌دانست كه وقتي حرف از تسخير عراق است، احتمالا جنگنده‌هايي واقعي از فرودگاه‌ها و زرادخانه‌هاي تسليحات نيروهاي ائتلاف بلند شده‌اند و مواضع نظامي و استراتژيك عراق را كوفته‌اند و نفتكش‌هاي اين كشور را در درياها و اقيانوس‌هايي واقعي غرق كرده‌اند. دقيقا سخن بودريار ژرف‌تر از اين اخباري بود كه هر دقيقه و هر ثانيه توسط خبرگزاري‌ها و تلويزيون‌ها مخابره مي‌شد. او از واقعيتي جديد سخن مي‌گفت: واقعيت حاد (hyper reality) و از قدرت استعاره (metaphor) و وانمايي حرف مي‌زد. از اينكه به زمانه‌يي نزديك مي‌شويم كه تصاوير به ظاهر مجازي و انتزاعي، از هر واقعيتي ملموس و انضمامي موثرترند و بيشتر مي‌توانند واقعيت زندگي ما را متاثر سازند.
در زماني كه بودريار آن مقاله را نوشت، البته هنوز اينترنت اين اندازه فراگير نشده بود كه حتي در جيب هر كسي به واسطه يك گوشي تلفن همراه حضور داشته باشد و سرعت تبادل اطلاعات چنين به كسر كوچكي از صدم و هزارم ثانيه نرسيده بود. آن زمان استفاده از ماهواره‌ها نيز اين اندازه گسترش نيافته بود و چنين نبود كه شبكه‌هاي اجتماعي امكان تبادل اطلاعات براي انسان‌ها را در اين ابعاد وسيع و چندوجهي ممكن سازند. با اين همه بودريار از قدرت رسانه مي‌گفت، از اينكه رسانه‌ها اعم از تلويزيون و راديو و مطبوعات و در زمانه ما اينترنت و ماهواره مي‌توانند واقعيتي بسازند، برجسته‌تر و موثرتر از امر واقع. اين واقعيت برساخته كه او آن را وانموده مي‌خواند، تمام قواعد سنتي و كلاسيك بازنمايي (representation) را كه اصل اساسي هر گونه زباني بود، به چالش مي‌كشيد. تا پيش از آن تصور مي‌شد كه خبري كه مي‌بينيم يا مي‌شنويم يا مي‌خوانيم، حاكي از واقعيتي است كه در جايي و زماني رخ داده است، به همان معنا كه ما الان اين جا و اكنون زندگي مي‌كنيم و مي‌خوريم و مي‌خوابيم و... اما واقعيت حاد يا وانموده رسانه‌ها، حالا ديگر اشارتي به واقعيتي ديگر نيستند، آنها تصوير چپق نيستند، آنها نقش فرعي و ثانوي و ابزاري ندارند، آنها به خودشان اشاره دارند، آنها خودشان واقعيت‌اند، خودشان رخ داده‌اند، خودشان رخ مي‌دهند. جنگ عراق با معيارهاي كلاسيك شايد در واقعيت قبلي ابعادي بس وسيع‌تر از آن چه ديده‌ايم داشته است يا شايد هم حجم انفجارها و تخريب‌ها و كشتارها كم‌تر بوده است. كسي نمي‌داند و مساله اساسي نيز همين است. اينكه كسي نمي‌داند در واقعيت ملموس چه رخ داده و آنچه همه مي‌دانند، تصاويري است كه رسانه‌ها نشان داده‌اند.
يك دهه بعد از جنگ خليج فارس، در ماه‌هاي آغازين سال 2003 جنگي گسترده‌تر عليه عراق رخ داد، اين‌بار امريكا و نيروهاي ائتلاف طي سه هفته عراق را آن اندازه كوبيدند كه اين كشور تسليم شد و به اشغال نيروهاي ناتو در‌آمد. اين‌بار همگان به ياد دارند تصاوير زنده از بغداد را كه مدام بمباران مي‌شد و از تلويزيون‌هاي سراسر دنيا به صورت مستقيم پخش مي‌شد، انگار يك سريال تلويزيوني دنباله‌دار بود. بار ديگر اين تصاوير بودند كه نشانه اصلي تفوق يك طرف بر طرف ديگر بودند و بار ديگر تاييدي بر اينكه تصاوير توان برساختن (construction) واقعيتي موثرتر و شديدتر و حادتر از واقعيت عيني دارند.
اما علت اصلي اهميت يافتن اين واقعيت‌هاي حاد برساخته شده توسط رسانه‌ها به دليل تاثير مستقيمي است كه بر افكار عمومي (public opinion) مي‌گذارند، مفهومي كه گفته مي‌شود نخستين‌بار ميشل دو مونتني به كار برده است. افكار عمومي چنان كه يورگن هابرماس در «دگرگوني ساختاري حوزه عمومي» نشان مي‌دهد، همان آگوراي بورژوازي مدرن است، عرصه عمومي‌اي (public sphere) كه بستر‌ساز روشنگري و گسترش مدرنيته و ايده‌هاي مهم آن چون حق آزادي فردي، حق مالكيت خصوصي، برابري طلبي، همبستگي اجتماعي و... شد. افكار عمومي در واقع نيروي اساسي انسان متجدد در سده‌هاي معاصر در تجربه‌هاي گوناگون تجدد در جاهاي مختلف دنيا براي مبارزه با استبداد، انحصارطلبي، اقتدارگرايي، ظلم و ستم بوده است و از اين حيث نيروي سياسي موثري قلمداد مي‌شده است، تا جايي كه مي‌توان گفت يك از بزرگ‌ترين رانه‌ها در روند گذار به دموكراسي (democratization) در كشورهاي مختلف دنيا همين افكار عمومي بوده است و البته پر واضح است كه وقتي از افكار عمومي صحبت مي‌كنيم، در نقش و اهميت رسانه‌ها در شكل‌دهي و جهت‌دهي به آن شكي نداريم اما درست و دقيقا به دليل همين ارتباط وثيق است كه افكار عمومي خصلت ژانوسي (دو رويه بودن) خود را نشان مي‌دهد.
به عبارت دقيق‌تر از سال 2003 به اين‌سو و همسو با گسترش رسانه‌هاي الكترونيك و امكان دسترسي به ارتباطات و خارج شدن فزاينده كنترل رسانه‌ها از دست قدرتمندان و نخبگان سياسي و اقتصادي، اگرچه امكان آنچه كنترل توتاليتر خوانده مي‌شود، محدود شده اما چنان كه كي يركگارد، فيلسوف دانماركي قرن نوزدهم در مورد گسترش مطبوعات و روزنامه‌ها در زمانه خودش اشاره كرده، اين گسترش فزاينده به ضد اهداف مثبتي كه بر شمرديم نيز ياري رسانده است. اين تاثير منفي البته به زعم اين فيلسوف روزنامه‌نگار سطحي شدن انسان‌ها، استحاله رفتن هويت ايشان در جمع و تهديد فرديت اصيل انسان بوده است، نكته‌يي كه هيوبرت دريفوس نيز در كتاب «درباره اينترنت» به آن تاكيد كرده است. از منظر افكار عمومي، اين امر به‌ آن معناست كه ذهنيت جمعي خصلتي بازيگوشانه و قشري يافته و به راحتي دستخوش تحولات سريع شبكه‌هاي اجتماعي مي‌شود. براي مثال امروز ابولا در مركز توجه افكار عمومي است، فردا با مطرح شدن غزه افكار عمومي به‌ آن معطوف مي‌شوند و ابولا را فراموش مي‌كنند، روز سوم مساله‌يي اجتماعي در سرخط خبرهاست و در نهايت روز چهارم مذاكرات هسته‌يي. اين جابه‌جايي سريع اخبار و چرخش سرسام‌آور آنها باعث مي‌شود كه موضوعات همانقدر كه سريع مطرح مي‌شوند و ذهن‌ها را متوجه مي‌سازند، به همان زودي نيز از خاطر مي‌روند و فرصت تعمق و تامل و چاره‌انديشي را از كنشگران واقعي مي‌گيرند.
آسيب جدي‌تري كه گسترش رسانه‌هاي جمعي به شكل شبكه‌هاي اجتماعي به همراه داشته، برجسته شدن و اصالت يافتن همان چيزي است كه در آغاز كلام به نقل از بودريار از آن با عنوان واقعيت حاد ياد كرديم. به عبارت ديگر در زمانه ما كنشگران واقعي (واقعيت ملموس) كم شده‌اند و انسان‌ها به كاربراني آنلاين و مجازي بدل شده‌اند كه تصور مي‌كنند با پشت مانيتور نشستن و لايك زدن يا ور رفتن با گوشي‌هاي همراه مي‌توانند كنشي اجتماعي يا سياسي را پيش ببرند يا حداقل با اين كارها به لحاظ روانشناختي تخليه مي‌شوند، بدون اينكه در واقع كاري را از پيش برده باشند و در نهايت بايد به آشفته افكار عمومي اشاره كرد. در فضاي متكثر و افقي پيش آمده، بازار شايعات، دروغ‌ها، افتراها، اتهامات بي‌پايه و اساس رواج مي‌يابد و فضاي بي‌اعتمادي بر افكار عمومي سيطره مي‌يابد. نتيجه مستقيم اين فضاي آشفته نيز انفعال سياسي و اجتماعي و از بين رفتن كاركرد انتقادي و رهايي بخش افكار عمومي است. اين همان خطري است كه هابرماس به تبعيت از بحث سيطره يافتن عقلانيت ابزاري بر آن تاكيد كرده و نشان داده كه چطور حوزه عمومي از فضايي انتقادي، روشنگر و رهايي بخش به ضد خود بدل مي‌شود و فضا را براي كنشگران افراطي و منفعت‌طلب باز مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها