گزارشي از آيين افتتاح نمايشگاه نقاشي «آيدين آغداشلو»
آغداشلو در محاصره دوربينها
فرزام حسيني/ دير رسيديم؛ كار روزنامه و صفحهبندي صفحات فردا مانع از آن شد كه سر وقت موعود روزنامه را به قصد گالري «اثر» ترك كنيم. پس كمي ديرتر، نزديك ساعت شش راه افتاديم تا به نمايشگاه «آيدين آغداشلو» برسيم، نمايشگاهي كه دومين نمايشگاه انفرادي اين نقاش برجسته معاصر بود و فاصلهاش با نخستين نمايشگاه او دقيقا 39 سال به حساب زمان است. ترافيك خيابانهاي منتهي به خانه هنرمندان نيز مزيد بر علت شد تا ديرتر از چيزي كه فكر ميكرديم برسيم.
انبوه جمعيت در انتظار تماشا
به هر زحمتي كه بود جاي پاركي دست و پا كرديم و راهي گالري اثر شديم و درست در همين لحظه بود كه وقتي به چند متري نمايشگاه رسيديم، دريافتيم كه ورود به داخل نمايشگاه هم چندان كار سادهيي نيست! ازدحام جمعيت روبهروي در ورودي گالري تمامي نظرها را به خود جلب ميكرد؛ جمعيتي كه در هواي سرد غروب آبان ماه منتظر ايستاده بودند تا سالن كوچك گالري خالي شود و مسوولان نمايشگاه اجازه ورود تعدادي ديگر از بازديدكنندگان را بدهند. ازدحام و شلوغي
تا حدي بود كه تعدادي از همراهان ما از بازديد نمايشگاه منصرف شدند و ديدار با آغداشلو و تماشاي تابلوها را به روزهاي آتي موكول كردند، در نهايت من ماندم و عكاس روزنامه كه در صف منتظر ايستاديم تا داخل شويم.
مشتاقان پيش از زمان موعود
ايستادن در صف، چيزي حدود نيم ساعت به طول انجاميد و در اين ميان عصبانيت متصديان نمايشگاه از دست مردمي كه فشرده فشرده پشت در ايستاده بودند و گاه براي ورود همديگر را هل ميدانند، قابل توجه بود، البته محدوديت فضايي مكان برگزاري نمايشگاه را نميتوان براي اين ازدحام از نظر دور داشت، محدوديتي كه خودخواسته بود و آقاي آغداشلو تاكيد داشت نمايشگاه در چنين گالري كوچكي برگزار شود. در اين ميان توجه به دو نكته ضروري است؛ يكي اينكه بالاخره صاحب آثار نمايش داده شده، آيدين آغداشلو، يكي از مطرحترين نقاشان معاصر است و چهرهيي محبوب و رسانهيي و ديگر اينكه نقاش مذكور پس از 39 سال اقدام به برگزاري نمايشگاه نقاشي كرده پس بروز چنين شوق و ذوقي براي اهالي هنر و هنردوستان چندان عجيب نيست. در ميان جمعيت، همان طور كه ايستاده بوديم رو به عكاس روزنامه با طعنه و لبخندي گفتم: «انگار بايد ساعت سه و نيم ميآمديم تا اينجا پشت جمعيت نميايستاديم و داخل ميشديم.» خانم ميانسالي كه روبهروي ما ايستاده بود، برگشت و گفت: «من از ساعت دو و نيم اينجا هستم، آن موقع همين قدر جمعيت ايستاده بود!»
نقاشيهايي پر از ترك
جمعيتي از گالري بيرون آمدند و جمعيتي-كه ما هم جزيي از آنها بوديم-راه به داخل پيدا كرديم. پلهها را بالا رفتيم و به تابلوها رسيديم، نمايشگاهي با تعداد تابلويي محدود؛ 13 تابلو. تابلوهايي به دقت چيده شده در كنار هم، تعدادي كارهاي كشيده در سالهاي گذشته و تعدادي هم از تازههاي آقاي نقاش. جمعيت روانه شده به فضاي گالري، اغلب، چه شناخته شده و چه ناشناخته پس از سلام و عليكي با آيدين آغداشلو و گرفتن عكسي يادگاري به تماشاي تابلوها ميايستادند، هر كسي از گوشهيي از گالري، يكي از تابلوي اول شروع ميكرد و به آخر ميرسد و ديگري از آخر به اول. تابلوها هم ترتيب مشخصي نداشتند، ميشد از هر جايي شروع كرد و به تابلويي ديگر رسيد و در اين ميان تحسين تماشاگران بود كه روانه كار نقاش ميشد. يكي از تابلوها بيشتر از باقي ميدرخشيد و آن هم پرتره معروفي بود كه آغداشلو از چهره مادرش كشيده و پيش از اين هم ديده شده است. غير از اين پرتره، دو تابلو ديگر در كنار هم و بر ديواري جداگانه بيش از بقيه خودنمايي ميكردند، دو تابلويي كه متنشان فقط ترك كشيده شده بود و تنها نشانگر ترك بودند و نه هيچ چيز ديگر. تركهايي كه آغداشلو معتقد است در نقاشيهايش بيش از هر چيز ديگري و حتي بيش از متن آن تابلو اهميت دارد و در واقع نقاشيهايش چيزي بيشتر از اين تركها نيستند، به همين علت اين دو تابلوي پر از ترك را براي نمايش در نمايشگاه كشيده است. علاوه بر خيل عظيم مشتاقان جوان هنر و خبرنگاران، در اواسط نمايشگاه حضور دو چهره هنرهاي تجسمي بيش از بقيه سر و صدا كرد، يكي «كامبيز درمبخش» -كه به زودي نمايشگاهي از مجموعه كاريكاتورهايش در گالري سيحون برپا خواهد شد- و ديگري «احمد محيط طباطبايي».
نقاش مردم
در ميان عكسهاي يادگاري متعددي كه حاضران با آغداشلو ميگرفتند و شليك مدام فلاش دوربينها، فرصتي پيدا كردم و خودم را به آغداشلو رساندم، سلام و احوالپرسي و نسخهيي از روزنامه پنجشنبه كه گفتوگويي درباره همين نمايشگاه انجام داده بوديم و خواسته بود كه به دستش برسانم به او دادم. در اين فرصت عكاس هم عكسهايي كه ميخواست را گرفته بود. خداحافظي كردم و با عكاس از گالري زديم بيرون، تا نوبت به ديگراني كه پشت در ورودي منتظرند، برسد. از در ورودي ميزنيم بيرون و چراغ گردان ماشين پليس توجه مان را به خود جلب ميكند، ماشين پليسي كه براي كنترل جمعيت آمده است و حالا مردم روبه روي در ورودي گالري نظمي گرفتهاند و صفي به ترتيب كشيدهاند، صفي كه تا محل پارك ماشين ما كه در واقع ابتداي خيابان خانه هنرمندان از سمت شمال است، ادامه دارد. جمعيت را نگاه ميكنيم و به سمت ماشين روانه ميشويم. با خود فكر ميكنم، هنوز هم هستند كساني كه براي حظ بردن از يك اثر هنري در اين سرما صف بكشند، گيرم كه بعضيهايشان فقط براي ديدن آغداشلو آمده باشند و هيچ از نقاشي ندانند- مثل من- همين هم خودش ارزشمند است كه هنوز و همچنان قدر هنرمند را در اين مملكت ميدانند و مدام اين جمله آغداشلو در گفتوگوي منتشر شده را با خودم مرور ميكنم: من هيچوقت نقاش محبوب دولتها نبودم، من نقاش محبوب مردم هستم...