بازگشت مردم به عصر كاغذ يا اتفاقي گذرا؟
همراه با آثاري از مجيد رضاييان
علي اكبر قاضيزاده و امانالله قراييمقدم
سهشنبه هفته گذشته و در يك روز تعطيل، كيوسكهاي مطبوعاتي باز بودند و صاحبان آنها از فروش فوقالعاده آن روز نشريات ميگفتند؛ اتفاقي كه براي اين روزهاي جامعه ايراني حسابي عجيب و دور از ذهن است. اتفاقي كه ميتواند يك نشانه بزرگ براي اهالي روزنامهنگاري باشد يا يك اتفاق ساده در امتداد خبري بزرگ و مهم. سوالي كه براي رسيدن به جواب اصلي آن سراغ دو كارشناس حوزه ارتباطات و يك جامعهشناس رفتيم تا مشخص شود، كدام يك چنين عطشي را ساخت و آيا ميشود با درك اين عطش روزنامهها را از مخاطب كم نجات داد؟
ذائقه مخاطب را پيدا كنيم
مجيد رضاييان
استاد ارتباطات
در مطبوعات ما دو نوع تيراژ داريم؛ يكي تيراژ نهادينه و يكي ديگر هم موسمي. زماني كه روزنامهها به حوادثي مانند درگذشت يك شخصيت بهطور ويژه ميپردازند، آمار فروششان در تيراژهاي موسمي مطبوعات قرار ميگيرد. تا زماني كه مطبوعات به تيراژ نهادينه نرسند، تيراژهاي موسمي تابع شرايط و حوادث هستند. اينكه يك اتفاق باعث ميشود تيراژ يك نشريه افزايش يا به عبارتي فروش زيادي داشته باشد، جزو تيراژهاي موسمي قرار ميگيرد و در واقع از اين نوع تيراژها نميشود نتيجهگيري علمي و پايداري كرد. اما ميتوان بهره خوب و مناسبي در حوزه مطبوعات از اين تيراژها برد و آن هم اين است كه ببينيم ذائقه مخاطب به چه سمتي حركت ميكند كه اگر اين اتفاق بيفتد ما بر اساس ذائقه مخاطبان ميتوانيم حداقل در هفته چند روز را به مسائل و موضوعاتي اختصاص دهيم كه ممكن است مورد استقبال مخاطبان قرار بگيرد. بايد بيان كنم كه در مورد مطبوعات ميتوان در طول هفته چند بار از مسائلي استفاده كرد كه در مخاطبان عادت و واكنش ايجاد كند تا جذب شوند. از اين تيراژها نميتوان به آمار پايدار دست پيدا كرد، اما در مقابل ميشود به عنوان يك مساله پژوهشي در پژوهشهايي با عنوان راههاي افزايش تيراژ و... استفاده كرد و از حوادث و شرايط موسمي سود برد. ولي اينكه بخواهيم از تيراژ موسمي نتيجه كلي بگيرم درست نيست.
مردم، ديگر مشتري ما نيستند
علي اكبر قاضيزاده
پژوهشگر حوزه رسانه و ارتباطات
اين موضوع كه رسانههاي كاغذي در هفته گذشته به مرگ آيتالله هاشميرفسنجاني بهطور ويژه پرداختند، نشانه جدي و بزرگي نيست. واقعيت اين است كه ما وقتي حرفي نداريم كه با مردم بزنيم و چيزي نداريم كه به آنها ارايه كنيم نبايد چنين اتفاقاتي را كه به شماره ويژه ميرسد و مخاطبان از روزنامه استقبال ميكنند را جدي بگيريم. بايد قبول كنيم كه مردم مشتري ما نيستند و فضاي مجازي هم خودش بهانه خوبي است. بعضي وقتها چنين اتفاقاتي در كشور ميافتد و مردم به واسطه توجه، علاقه و تعصبي كه به موضوع دارند سراغ نشريات كاغذي ميروند. اين اتفاقات هرازگاهي است و دايمي نيست. وقتي ما چيزي نداريم به مخاطب ارايه بدهيم، فضاي مجازي روي مخاطبان اثرگذار ميشود. بارها گفتهام اگر ميخواهيم اثرگذار باشيم بايد بيشتر آموزش ببينيم و بيشتر كار كنيم. منظورم از ما روزنامهنگاران هستند و بايد قبول كنيم كه ما روزنامهنگاري بلد نيستيم و اين واقعيت را بايد بپذيريم. اشتباه است كه ميگوييم ما رهبري افكار عمومي را انجام ميدهيم، واقعيت اين است كه مردم از ما فاصله دارند يا ما از مردم فاصله گرفتهايم و نميتوانيم به علايق، سلايق و دلبستگيهاي مردم نزديك شويم. حالا ممكن است سوال پيش آيد كه چرا نميتوانيم؟ براي اينكه ما اين كار را بلد نيستيم. نبايد از اين حرفها بدمان بيايد. اما ما هنوز نميدانيم مردم چه ميخواهند و چه بايد به آنها ارايه كرد. دلايل زيادي هم اين اتفاق دارد كه چرا نميتوانيم با مردم باشيم. يكي از دلايل اين است كه روزنههاي خبر بسته و گرفته شده است. دليل ديگر اين است كه از ما توقع دارند فقط مبلغ امور باشيم نه منتقد امور. يك دليل ديگر اين است كه برخي از افرادي كه وارد روزنامه شدهاند ريزهكاريهاي اين حرفه را بلد نيستند كه چگونه با مخاطبان ارتباط داشته باشند يا نميدانند در غياب خبر چه كارهاي ديگري ميشود كرد.
جامعه تشنه اطلاعات بود
امانالله قراييمقدم
جامعه شناس
اقبال مردم در هفته گذشته و بعد از مرگ آيتالله هاشميرفسنجاني به روزنامههايي كه صفحات ويژهاي به اين موضوع اختصاص دادند بابت اين موضوع بود كه جامعه ايران تشنه دريافت اطلاعات است و ميخواهد ببيند كه چه اتفاقي افتاده است. اين جامعه كاري ندارد كه اطلاعات از كجا و كدام منبع منتشر ميشود. واقعه ناگهاني بوده و جامعه در شوك فرو رفته بود، به همين دليل هرنوع اطلاعاتي كه منتشر ميشد را ميخواند و برايش مهم بود. از نظر جامعهشناسي ارتباطات به اين پديده ميگوييم پديده كانون مركزي. به اين معنا كه يك واقعهاي در كشور اتفاق افتاد و كل كشور زير بار اين موضوع رفت. مانند استخري كه سنگي درون آن مياندازيد. اينطوري ميشود كانون و هر نوع اطلاعاتي كه بتواند در رابطه با اين كانون را سعي ميكند مخاطب به دست بياورد. اين نكته را نيز بايد بيان كنم كه چون واقعه ناگهاني بود جامعه دنبال اين بود كه ببيند چه چيزي در اين موضوع قرار گرفته است و بنابراين روزنامههاي كاغذي فضا را دست خودشان گرفتند. البته فضاي مجازي هم تاثيرگذار بود و همه گروههاي تلگرام تحت تاثير قرار گرفته بودند و همين موضوع مردم را تشنه كرده بود و به روزنامههاي كاغذي هم رجوع ميكردند. به هرحال من اين واقعه را مركزي ميدانم. اما با اين موضوع كه رسانهها بتوانند در طول هفته يا ماه از اين دست موضوعات داشته باشند و مانند هفته گذشته با استقبال مردم روبهرو شوند، موافق نيستم. چرا كه برد خبرها مانند هم نيست و واقعه مركزي مقطعي اتفاق ميافتد و هميشگي نيست. اما هرگاه از اين وقايع مركزي در كشور اتفاق بيفتد، روزنامههاي كاغذي جلو ميافتند ولي بعد از گذر از واقعه فروكش ميكنند. بعد فضا معمولي ميشود و مردم سراغ فضاي مجازي ميروند.