پذيرش پايان، شهامت ميخواهد
سحر عصر آزاد
منتقد سينما
هشتمين روز جشنواره با حاكميت كمّي فيلم اوليها گذشت اما كيفيت طبعا متفاوت و غيرقابل پيشبيني بود. البته در اين ميان ضعف كيفي فيلم جديد كارگردان پيشكسوت از همان ابتدا و با تكيه بر حاشيههاي نمايشي طراحي شده، قابل انتظار بود كه تماشاي فيلم هم مهر تاييد بر آن زد.
در ميان فيلم اوليها يك فيلم تجربي با ايدهاي جذاب اما مناسب فيلم كوتاه، يك فيلم كودك و نوجوان همراهيبرانگيز و فيلمي با پيچيده نمايي بيهوده، گذشت و در انتها نيز فيلمي كه قرار بود آس فيلمهاي معتبر امسال باشد، با ضعف و كاستي بسيار روز را به پايان برد.
«كوپال» به نويسندگي و كارگرداني كاظم ملايي ايده جذابي را دنبال ميكند كه محوريت آن با يك شكارچي و تاكسيدرميست است. كاراكتري تازه كه اگر از ويژگيهاي دراماتيك آن استفاده دقيق و درستي ميشد، ميتوانست درام جذابي را رقم بزند.
اما متاسفانه فيلم در همان ايده جذاب متوقف شده و چيز بيشتري براي ارايه ندارد. به خصوص كه ويژگيهاي كاراكتر دراماتيزه نشدهاند و تنها به عنوان معرفي شخصيت استفاده شده و در نهايت فقط به ارايه تصويري تخت از او ميانجامد. مردي كه چنين است و چنين زندگي ميكند و حالا در چنين موقعيتي قرار دارد، اما ادامه ماجرا چيست؟ تكرار همين مكررات.
اينكه كوپال در پي تغيير ظاهري خود براي بازگرداندن همسرش در شب آخر سال است و با شكست در اين نقشه تصميم به شكار دوباره و سفر با تنها سگش ميگيرد و در نهايت به خاطر اتفاقي ساده در يك اتاق زنداني ميشود، قرار است كنشمندي او را به نمايش گذاشته و در نهايت منجر به رفتاري جديد از او شود. اما اين تصوير به گونهاي در كليشه نمايشي خود متوقف شده و به تكرار رفتارها و واكنشها ميپردازد كه جذابيتي باقي نميگذارد و چه بسا در يك فيلم كوتاه ميتوانست هم تاثيرگذاري بيشتري داشته، هم بهره بهتري از تمهيداتي كه براي دراماتيزه كردن وارد كار شده، ببرد.
«بيست و يك روز بعد» بر اساس فيلمنامه مشترك احسان ثقفي و سيدمحمدرضا خردمندان به كارگرداني خردمندان ساخته شده است. فيلمي درباره يك قهرمان نوجوان كه تلاشهاي او را براي ساخت فيلم و تهيه پول براي درمان مادر بيمارش به تصوير ميكشد اما در پيچ و خمهاي ملودرام و احساساتزدگي گرفتار نميشود و همين امتياز فيلم است.
در واقع فيلم با ترسيم جهان فانتزي يك نوجوان از اين وجه به شكلي دراماتيك بهره ميبرد تا بتواند قصه را به شكلي رئال پيش ببرد و فضا و حال و هوايي متناسب با روحيات قهرمانمحوري خود به فيلم تزريق كند كه در اين كار موفق ميشود.
«انزوا» بر اساس فيلمنامه مشترك احمد رفيعزاده و مرتضي علي عباس ميرزايي به كارگرداني عباس ميرزايي ساخته شده است. فيلمي كه يك خطي آشنايي را روايت ميكند كه عبارت است از مرگ يك زن كه شوهر بعد از مرگ او دچار شك و شبهاتي دربارهاش ميشود و تم قضاوت را در محور خود دنبال ميكند.
اما از آنجا كه فيلم با يك تم اخلاقي از ابتدا قصد رسيدن به يك پايان خوش و تطهير كاراكترها را داشته، همه طراحيها به قطعات نمايشي با پرداختي اغراق شده براي انحراف ذهن مخاطب ميمانند تا در انتها به او رودست زده و همهچيز پاك و شسته و رفته با پاياني خوش به پايان برسد.
استفاده افراطي و غيركاربردي از موسيقي براي ايجاد حس تعليق و دلهره كاذب، كاتهاي متوالي و اعصاب خردكن براي متشنج نمايي و نهايتا ديالوگهاي نمايشي كه به شكلي سطحي و مستقيم ارايه شده و قرار است مخاطب را تحت تاثير قرار دهند، از ويژگيهاي ناكارآمد فيلم هستند.
فيلمي كه براي رسيدن به يك خوانش جديد از موقعيتي تكراري، متوسل به تمهيدات الحاقي شده درصورتي كه قبل از هر چيز بايد رجعتي به جهانبيني و نوع نگاه نويسنده و سازندهاش به تم و موضوع محوري داشته باشدو موضوعي كه هيچوقت كهنه نميشود بلكه نوع نگاه به آن ميتواند كليشهاي و نخنما شود.
«قاتل اهلي» جديدترين فيلم مسعود كيميايي است كه مثل هميشه قبل از ساخت، در طول ساخت، پس از ساخت و هنگام نمايش در جشنواره جنجالآفريني كرد اما همانطور كه اينها ديگر جزوي از رفتارشناسي فيلمهاي كيميايي شدهاند، كيفيت ضعيف و غيرقابل دفاع آثار متاخرش نيز قابل انتظار و پيشبيني هستند.
متاسفانه فيلم حتي در روايت قصه خطي خود نيز ناموفق ميماند و نميتواند يك روايت ابتدايي از داستان خود به مخاطب ارايه دهد. به همين دليل هم در دام هولناك شعر و شعارهاي افراطي و دافعهبرانگيز گرفتار ميشود كه البته به اين مولفه هميشگي فيلمهاي كيميايي بايد رويكرد افراطي به موسيقي و كليپ و آوازخواني به بهانه خواننده بودن يكي از شخصيتها را نيز اضافه كرد كه فيلم را بدل به يك كنسرت شخصي كرده است.
فيلم نه عمق دارد، نه سطح و تنها نمايشي است از تك سكانسهاي جدا كه گاه حتي ارتباط دراماتيك و منطقي آنها با هم دچار نقصان است. بازسازي امروزي صحنه قتل در حمام «قيصر» و ايستادن پشت حرفهاي تاريخ گذشته و نخ نما درحالي كه جاي هر كسي در مناسبات امروز جامعه ما مشخص است، نه يك فرار رو به جلو بلكه از اساس، يك اعتراف به تمام شدن است.