حاشيهنگاري روز هشتم جشنواره در برج ميلاد
روزهاي پاياني
رضا صديق
منتقد سينما
يكم: سيامك صفري و نادر فلاح دو بازيگري هستند كه امسال و در جشنواره فجر در چندين فيلم از يك سكانس تا چندين سكانس نقشآفريني كردهاند. دو بازيگري كه در حضورشان هميشه موفق بودهاند و تماشايي و دلچسب. سيامك صفري بازيگر عجيبي است. او در ايفاي نقشش هيچ غلوشدگياي ندارد. از تبهكار تا مرد پيري عليل تا صاحب مغازهاي بنجل و الخ، تو متوجه نميشوي چگونه در بازياش بين ايفاي اين نقشها نقطهگذاري كرده و تفاوت ساخته است. صفري از جمله بازيگراني ست كه در تئاتر چهره و ستاره است و شناخته شده اما در سينما به چشم نيامده هنوز. با اينكه كم در سينماي ايران نقش بازي نكرده اما آنچه بايد، برايش رقم نخورده است. تماشاي او در هر فيلمي، نويد لحظاتي دلچسب است. نادر فلاح نيز چنين است. او با فيلم «بي پولي» حميد نعمتالله نخستين بازي سينمايياش را انجام داد و هر چه ساليان گذشت، در بازيگري مستحكمتر شد. سادگي بازي فلاح از المانهاي جذاب بازيگري اوست. نادر فلاح امسال يك فيلم در نقش اول داشت، «درياچه ماهي»، در نقشي متفاوت. در باقي فيلمها هم تك و توك سكانسي بازي كرد و حظي مبسوط براي تماشا رقم زد. حضور اين دو بازيگر، نادر فلاح و سيامك صفري كه هركدام در خلق نقشهاي سينماييشان خوب ظاهر ميشوند، از جذابيتهاي جشنواره سي و پنجم است. اميد كه روزي به حقشان در اين سينما برسند و آنطور كه مستحق است بهتر ديده شوند.
دوم: «رگ خواب» حميد نعمتالله از جمله فيلمهايي است كه يا مخالف جدي دارد يا موافق جدي. حد وسطي در كار نيست؛ نگارنده از موافقان و ستايشگران فيلم است. نعمتالله در روايت دنيايي رو به فروپاشي سنگتمام گذاشته است. فيلم شايد در مواردي افراط كرده اما اين افراط از ظرف فيلم لبريز نشده است. كوروش تهامي خوب فيلم، با بازي تماشايي ليلا حاتمي به قطع از نقاط قوت فيلم به حساب ميآيند. نعمتالله در «رگ خواب» روايتي جهان شمول دارد از دنيايي زنانه كه از زنانگي به انسانيت روايت ميرسد. «رگ خواب» به زعم نگارنده از جذابيتهاي مهم جشنواره امسال بود و هست. فيلمي سينمايي با ريتمي همخوان با وضعيت پرسوناژ. كنكاش و رج زدن دقيق فيلم بماند براي اكران، اكراني كه به قطع بسياري از زنان و مردان را در دنيايش همراه خواهد كرد.
سوم: حقيقت اين است كه سينماي ايران سالهاست كه درگير فيلمهاي به اصطلاح اجتماعي است. فيلمهايي كه داعيه روايت درد مردم هستند و هنجارها و ناهنجاريها، داعيهدار اين هستند كه ما دوربين مان را به سوي نازيباييهاي زندگي ميبريم و الخ. سالهاست كه اين فيلمها توليد ميشوند و از ميانشان تك و توك فيلمي است كه رمقي براي جذب مخاطب دارد اما، سينماي ايران گويي از اين روايات سردستي از امر اجتماع اشباع شده است. رواياتي بيمنظر و غيردراماتيك و حتي كليشهاي؛ اينگونه فيلمها كه در جشنواره امسال مثل پارسال و سالهاي قبل نيز زياد هستند، در اكثريت مواقع دو گونهاند: يا درگير نگاه سانتيمانتال و از بالا به پايين جامعهاند يا چرك و بيهويت، بدون واقعيسازي و بدون زيباييشناسي رنج. فيلمهاي سينماي ايران در اين دو دسته غلت ميخورند و از روايت امر اجتماعي، تنها كاريكاتور بيشكل و دم دستياي ميسازند كه به هيچوجه باورپذير نيست. پس از مطرح شدن فرهادي نيز سينماي اجتماعي بيفرم و روايت ايران، خود را مجهز كرده است به پرسشهايي اخلاقي ميان دو امر خير و شر، منفعت و انصاف و قس عليهذا. تكرار مكررات حوصله سر بر شده است سينماي اجتماعي ايران. خستهكننده شده و رمق تماشاي چنين فيلمهايي ديگر نيست. نمونهاش نيز فيلم سينمايي «سدمعبر» است كه فيلمنامهنويساش سعيد روستايي ست، با پايان باز! يا بهتر است بگوييم با ويروس پايان باز.
چهارم: اگر از اغلب فيلمهاي جشنواره فجر تا روز هفتم، عنصر اتفاق و حادثه را بگيري، فيلم هيچ چيز ديگري ندارد. حادثه و اتفاق با چاشني تصادف ماشين يا سر به شوفاژ خوردن يا از بلندي پرت شدن! گويي درامنويسان فيلمنامه در سينماي ايران خود را مجهز به حادثه كردهاند و ترجيح ميدهند به جاي تعريف داستان و گرهافكني منطقي در داستان، به اتفاق رو بياورند و خود را راحت كنند. تا روز هشتم جشنواره تقريبا به تعداد انگشتان دو دست فيلمهايي نمايش داده شدند كه شخصيت فيلمشان يا تصادف ميكند، يا از بلندي پرت ميشود اتفاقي يا با جسمي بيروني سرش مورد عنايت قرار ميگيرد و ميميرد. بعد از اين اتفاق هم تازه داستان پيش ميرود و فيلمساز قر و اطوار سينمايياش را پردهبرداري ميكند. دليل اين اپيدمي خود محل تحقيق و پژوهش است. اپيدمياي كه كار را از دست داستان خارج و به دست اتفاق ميسپارد. ذهنيتي كه خود، بستري است براي روانكاي سينماي ايران. سينمايي كه قرار است روبهروي چشمان مخاطب نمايش داده شود و تاثير ناخودآگاه بگذارد، يا بالعكس.
پنجم: جشنواره روزهاي آخر را ميگذراند. هرچه به آخر ميرود، گويي سرازير ميشود به انتها. از حالا ميتوان دلتنگ حال و هواي
جشنواره بود.