روي سنگ قبرم چه مينويسي
مهرداد احمدي شيخاني
سالها پيش (اين سالها پيش اينبار يعني دقيقا 30سال پيش) همزمان با كار در تحريريه روزنامه، در يك موسسه انتشاراتي نوپا ولي بلندپرواز هم مشغول كار بودم. اين انتشارات پروژههاي مختلفي در دست داشت ولي مهمترينش انتشار كتاب سال بود كه بر اساس الگو و نمونه آلمانياش كه «كرونيك» نام داشت، كار ميشد و من هم در اين كتاب سال كه به انتشار گزيده اخبار يك سال ميپرداخت، مسووليت بخش هنرش را داشتم. البته موضوعي كه ميخواهم به آن بپردازم مربوط به اين «كتاب سال كرونيك» نيست كه البته خود ماجراي «كرونيك» داستاني دارد گفتني و شنيدني، فقط از خاطره اين كتاب ياد موضوعي افتادم كه مطلب امروزم به آن مربوط است. اصلا تصور كنيد من الان در يك راهروي پيچ در پيچ گير كردهام كه يك عالمه در دارد و هر دري را كه باز ميكنم به يك لابيرنت هزار تو داخل ميشوم. اصلا اين كتاب كرونيك را بگذاريم كنار براي بعد، تا بيايم سراغش و بروم يك در ديگر را باز كنم. اين كتاب سال يك نفر مسوول داشت كه مترجمي بود چيره دست و سالها در آلمان زندگي كرده بود و اتفاقا ايده «كرونيك» را از آنجا آورده بود. عصرها وقتي گروه كاري كتاب سال ميرفتند، من و اين دوست مترجم سرپرست پروژه مينشستيم به قهوه خوردن و گپ زدن. اين جناب شيوهاي در درست كردن قهوه داشت كه جاي ديگري نديدهام و به من هم ياد داده بود و من هم خوب ياد گرفته بودم. روش كار اين بود كه... نه اين در را هم ببنديم و داستانش را بگذاريم براي بعد. لابيرنت پيچ در پيچ امروز ما درست كردن قهوه نيست كه البته ميتوانست باشد ولي داستانمان چيز ديگري است. فقط آن خاطره درست كردن قهوه و گپ و گفت با آن دوست مرا ياد ماجراي امروز انداخت. خب با اين دوست از هر دري گپ ميزديم و به طريق همه گپهاي دوستانه به هر موضوعي سرك ميكشيديم كه يك بار نميدانم چه شد كه گفت در آلمان و در قبرستانهايش بسيار ميبيني كه روي سنگ قبري نوشته شده «جوان بود ولي حق تقدم داشت». وقتي اين را گفت از دوستم پرسيدم خب اينكه گفتي يعني چه؟ كه جواب داد در آلمان اكثر تصادفات منجر به مرگ و مير، ناشي از اين است كه افراد فكر ميكنند چون «حق تقدم» دارند، الزاما ديگران هم اين حق را رعايت ميكنند و مثلا با آخرين سرعت از تقاطع كه چراغش سبز است رد ميشوند بدون آنكه به مسير ديگر نگاه كنند كه آيا مثلا راننده تريلي هجده چرخ آن طرفي حواسش به چراغ راهنمايي هست يا نه. چون گمانشان اين است كه همين كه «حق تقدم» دارند پس حق دارند. ميآيند از چهارراه با آخرين سرعت رد ميشوند، غافل از اينكه آن راننده تريلي هم به هر دليلي دارد از اين تقاطع رد ميشود و نتيجه هم كه معلوم، همان جمله روي سنگ قبر، «جوان بود ولي حق تقدم داشت». يادم هست به دوستم گفتم اين ديگر چه جور ديوانگيايست؟ خب «حق تقدم» دارد كه دارد. بالاخره آدم عقل هم كه دارد. خب وقتي مُرد ديگر اين «حق تقدم» به چه دردش ميخورد آخر؟ حالا خودش به كنار، اگر چهارتا آدم ديگر در اتومبيلش باشند و بميرند آنها چه؟ اين براي حفظ و حراست از «حق تقدم»ش مُرد، آن بيچارگان سوار بر خودرو شايد نخواهند براي اين «حق تقدم» بميرند. فكرش را بكنيد مسافران يك اتوبوس كه از همه جا بيخبر سوار اتوبوس چنين رانندهاي شدهاند و بر سر اين «حق تقدم» تكه تكه شوند. به دوستم گفتم فكر كن مني كه رانندگي نميدانم، دري به تخته خورده و اين نبوده و آن نيامده و رانندگي اتوبوس را داده باشند دست من و من هم سر اين چهارراه كه تريلي هجده چرخ با راننده مست و ديوانه، بگويم «حق تقدم» با من است و غلط ميكند آن راننده ديوانه. خب غلط ميكند كه ميكند، ولي از روي من و مسافرانم رد ميشود. گيرم كه فردا بگيرندش و بگويند خيلي بيجا كردي از روي اين بيچارگان رد شدي. خب اينكه اموات داراي «حق تقدم» را زنده نميكند. هزار بار هم روي سنگ قبرشان بنويسند «حق تقدم داشت» افاقه نميكند. يادم هست برادرم كه ميخواست ازدواج كند، اتومبيل برادر زن صاحب همين انتشارات را كه دوست من است، براي مراسم عروسي به عاريت گرفت. برادرم تازه گواهينامه گرفته بود و هنوز موقع دنده عوض كردن، چشم از خيابان برميداشت و دنده را نگاه ميكرد كه به جاي دنده دو نزند دنده چهار. به همين خاطر از برادرم پرسيدم تو مطمئني كه رانندگي بلد هستي؟ كه برادرم جواب داد «نه من رانندگي بلد نيستم ولي اميدوارم مردم بلد باشند». آن شب به خير گذشت و هر خياباني كه برادرم راند خوشبختانه رانندگان ديگر رانندگي بلد بودند و اتفاقي نيفتاد. ولي خودمانيم اگر بر حسب اتفاق برادرم در خياباني با رانندهاي مثل خودش روبهرو ميشد، آن عروسي عزا نميشد؟چه «حق تقدم» با ما باشد و چه به اميد بلد بودن ديگران پشت فرمان بنشينيم، اتومبيل غير از كلاج و گاز يك پدال ديگر هم دارد كه اسمش ترمز است. اين را براي خوشگلي نگذاشتهاند كه. شايد از آن طرف يك تريلي ميآيد با رانندهاي مست و ديوانه. گاهي از ترمز استفاده كنيم. خودمان هيچ، شايد مسافرانمان نخواهند اينبار از «حق تقدم» استفاده كنند.