• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3742 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۱ بهمن

روايت خبر سوخته‌اي كه دل را سوزاند

يك ماه بايد مي‌گذشت تا در روزگاري كه شهر و مردمش درگير هزار و يك خبر اجتماعي، سياسي و فرهنگي بودند، بالاخره ببينند و متوجه شوند كه يك كتابفروشي از شهر كم شده است. يك ماه بايد مي‌گذشت تا بعد از مرگ آيت‌الله رفسنجاني، حادثه و فاجعه پلاسكو، قوانين عجيب ممنوعيت ترامپ براي ايراني‌ها و در نهايت در روزهايي كه اخبار جشنواره داغ است و همه به دنبال اينكه داورها درست داوري كرده‌اند يا نه هستند، آدم‌هايي هم پيدا شوند كه خبري را از اعماق روزهاي گذشته بيرون بكشند، گرد و خاكش را بتكانند و تلاش كنند تا در چنين بحبوحه خبري و ذهن‌هايي كه درگير هزار و يك چيز بي‌ربط و باربط است، بيدار كنند كه «كتابفروشي ويستا تعطيل شده است»...
نصرالله كسراييان، قبل از آنكه يك كتابفروش باشد و مالك كتابفروشي «ويستا»، يك عكاس است. كتابفروشي‌اش جايي در حوالي سعادت‌آباد تا قبل از پانزده آذر سال 95 پابرجا بود و حتي مراسم‌هاي رونمايي كتاب‌ها يا نمايشگاه‌هاي عكس در آن برگزار مي‌شد. اما ناگهان و به دلايل اقتصادي، نتوانست بار كتابفروشي را به دوش بكشد و تصميم به بستن درهاي اين كتابفروشي گرفت. اتفاقي كه روز 21 دي‌ماه در خبرگزاري ايبنا و به نقل از ماهنامه «جهان كتاب» منتشر شد و روايت اين توقيف خودخواسته هم در اين ماهنامه و توسط كسراييان با طعنه و طنز اين‌طور بيان شد: «بدين وسيله به اطلاع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت دارايي، سازمان تامين اجتماعي، شهرداري، ادارات برق، گاز، تلفن، اتحاديه ناشران و كتابفروشان، هم‌محله‌اي‌ها، مجله وزين جهان كتاب، رسانه‌هاي مجازي مي‌رساند كه «كتاب ويستا» واقع در خيابان سوم سعادت آباد از تاريخ 15 آذر 1395 تعطيل شده است. نه از آنها كه نيازمندند گله داريم و نه از آنها كه كتاب نمي‌خوانند. از آنها هم كه آمدند و به اشكال مختلف كمك‌مان كردند سپاسگزاريم. چند سال سوبسيد داديم و تلاش كرديم سروپا نگه داريم، نشد؛ تصميم براي تعطيل كردنش، تصميمي دشوار بود، به ويژه براي همسرم كه تا آخرين لحظه، براي باز نگاه داشتن‌اش اصرار داشت». بعد از انتشار اين نامه و تا عصر روز بيستم بهمن، شايد تنها كساني كه مخاطب خاص ماهنامه «جهان كتاب» بودند يا علاقه‌مندان به ادبيات، اين خبر را متوجه شدند.
اما در روزگاري كه خبرهاي بسيار ساده‌تر از بستن يك كتابفروشي، ناگهان خبر داغ روز مي‌شود و در تمام شبكه‌هاي اجتماعي دست به دست، اين خبر مهم از خالي شدن تهران از يك كتابفروشي ديگر و بازهم به دليل مشكلات اقتصادي، بازهم بايد نزديك به يك ماه صبر مي‌كرد تا بالاخره يك سايت ديگر به آن توجه كند و خبر اندكي گرد و خاك تكانده، در كنار خبرهاي ديگر بنشيند. خبري كه مشابه آن بسيار شنيده و ديده شده و در نهايت هم مثل هميشه به روزمرّگي و جريان‌هاي هميشگي سپرده مي‌شود و جاي خالي يك كتابفروشي هم بالاخره در شهري كه كافه و رستوران و سوپرماركتش بيشتر از مكان‌هاي فرهنگي است، با يك «چيزي» پر مي‌شود و غصه‌اش فقط براي عكاس و همسرش مي‌ماند كه دوست داشتند «ويستا» سرپا بماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون