تكرار گرامي باد و مبارك باد
سيد علي ميرفتاح
لابد اسم «شوراي هماهنگي تبليغات» را شنيدهايد. به خصوص در مناسبتهايي مثل دهه فجر، اسم اين نهاد زياد به گوش ميخورد. در بيست و دوم بهمن اگر راهپيمايي كنيد يا در خيابانها چرخي بزنيد، امضاي اين نهاد محترم را هم پاي پوسترها، بيلبوردها و شعارهاي مناسبتي ميبينيد. اين شورا مركب از چند نماينده از چند سازمان و نهاد و وزارتخانه است ولي اصل و اساسش مربوط به سازمان تبليغات اسلامي است. يعني متولي اصلي تبليغات در مناسبتهاي انقلابي، سازمان تبليغات است كه البته بودجهاي و عملياتي، نهادهاي ديگر را هم در ماموريتهاي خود دخيل ميكند. جزاهم الله خيرا. شخصا برادراني از اين شورا را ميشناسم و بر سلامت نفس و خيرخواهيشان گواهي ميدهم. معذلك عيبي نميبينم كه از سر دلسوزي و دردمندي اين شورا را متهم به بدسليقگي، رفتار كارمندي و تاخير زماني كنم. اصلا انگار نه انگار كه الان سال 95 است و دنيا نسبت به سي، چهل سال پيش عوض شده و شكلهاي تبليغاتي جذابي وارد بازار شدهاند. اينها هنوز هم به دهه فجر كه ميرسند عين چهل سال پيش پوستر چاپ ميكنند و تراكت دست مردم ميدهند و برنامه مناسبتي ميگذارند. تنها چيزي كه به عنوان تكنولوژي وارد تبليغات انقلابي ما شده امكانات فني و ديجيتالي است كه قدري كارها را آسان كرده. يعني اگر اول انقلاب شعارها را ميدادند خطاطان روي چلوارهاي سفيد بنويسند، حالا ميدهند به يك شركت تبليغاتي كه با فونت كامپيوتري و چاپ ديجيتال در تيراژ انبوه تكثير كند. يا قبلا اگر براي چراغاني ريسه ميبستند و لامپ روشن ميكردند، حالا از اين شلنگهاي السيدي، يا الايدي ميخرند و جا و بيجا به آنها شكل ميدهند و روشنشان ميكنند. از بدترين روشها يكي اين است كه جلوي ادارات داربست فلزي ميبندند، روي داربست چادر ميكشند، داخلش هم مخلوطي از صدا و تصوير پخش ميكنند. يعني سرود انقلابي به علاوه روزنامههاي «امام آمد» و «شاه رفت». البته در اين شيوه بيش از شوراي هماهنگي، روابط عموميها مقصرند، اما بيوجه نيست اگر اينها را از چشم شوراي هماهنگي ببينيم. اينها يك كار به زعم خودشان مدرن هم ميكنند و از مواهب تكنولوژي ارتباطات استفاده ميكنند كه تبريك و تهنيت بگويند. يعني اساماس ميفرستند، يا در تلگرام و فضاهاي ديگر پيغامهاي عمومي سِند ميكنند. در حالي كه همه ميدانند اين شيوهها نهتنها دِمده شدهاند بلكه تاثيرگذاريشان هم به حداقل رسيده. بگذاريد آنچه را پروا ميكنم و لابهلاي عرايضم ميپيچانم، صريح و پوستكنده بگويم و خيال خودم و شما را راحت كنم: اين شيوههاي تبليغاتي متداول در مناسبتهاي انقلابي نهتنها تاثير ندارند بلكه تاثير منفي دارند و حتي گره بر ابروي انقلابيها مياندازند آخر چه تاثيري ميتواند داشته باشد شعار هزار بار تكراري «بهاران خجسته باد» يا «آغاز طليعه فجر بر همگان مباركباد» بالاخره شما بيارتباط با دنيا نيستيد. مسافرتهاي خارجي تشريف ميبريد، به ابزار تكنولوژيك مجهزيد و از همه جا خبر داريد، اين چه وضع تبليغات است؟... ايرج در مناسبتي به رفيق ترانهسرايش گفته بود «برادرجان خراسان است اينجا/ سخن گفتن نه آسان است اينجا.»همين را من به تبليغاتچيهاي رسمي و دولتي ميگويم كه اينجا ايران سال 95 است و هر چيزي كه شما اراده كنيد توي كت مردم نميرود. اين مردم روحيه شاعري دارند و خيلي زود مضمون كوك ميكنند و بالادستيهاي خود را دست مياندازند. هر كجا عيب و ايرادي ببينند فيالفور نظير هم قافيهاش را ميسازند و ميخندند. به ملاحظاتي شاهد مثال نميآورم، اما كافي است خودتان توي ذهنتان مرور كنيد ببينيد چند تا از كلمات كليدي مربوط به مناسبتها، متناظر معكوس دارند. اين نقيضهها و نظيرهها كار ضدانقلاب نيست بلكه حاصل هزار سال شعر و ادبيات است كه قافيهسازي را اينچنين فراگير كرده اما اين قافيهسازيها متضمن حقايقي است كه نبايد به آنها بياعتنا باشيم. «جشن» چيزي نيست كه مردم ندانند به چه صورت بايد باشد. درست است كه اكثرا نخوردهاند نان گندم اما ديدهاند دست مردم. خصوصا به بركت ماهواره و اسمارتفون زيادي هم ديدهاند دست مردم دنيا. سفر ميكنند، تلويزيون ميبينند، از طريق گوشيهايشان خبر ميگيرند كه مردم دنيا چطور جشن ميگيرند و مناسبتهايشان را گرامي ميدارند، بعد مقايسه ميكنند با جشنهاي ملي خودشان و تلخند ميزنند و جوك درست ميكنند كه «ميان موسيو و آقا چه فرق است/ كه اين در ساحل آن در دجله غرق است.» بدسليقگي به هر اسمي بد است به اسم اسلام و انقلاب بدتر. «باري به هر جهت بودن» در هر جا و در هر سطحي بد است، در مناسبتهاي ديني و انقلابي بدتر... يك وقت نشود كه شما با نيت خير، خواسته باشيد سرمه به چشم بكشيد،اما ناغافل زده باشيد كور كرده باشيد. و البته كيست كه نداند در دنياي متمدن امروز نيت نميتواند تاثيرگذار باشد.
يك نكته ديگر هم هست و آن اينكه مسوولان تصوير درست و روشني از جشن ندارند. فكر ميكنند جشن يعني عدم عزا. فكر ميكنند اگر در راهپيمايي تن چند نفر لباس نمايش بپوشانيم كافي است. فكر ميكنند اگر شهر را مثل شهربازي قرمز، زرد و سبزش كنند. اين فكرها متاسفانه قريب هفتاد، هشتاد سال از دنيا عقب است و مصداق بارز بيذوقي است. شما را به خدا يك فكر درست و حسابي بكنيد.