نقد دانشگاه
دفاع از آن است
فرهنگ دانشگاهي و نهادينه شدن گفتمان علم با گفتارهايي از عباس كاظمي، مقصود فراستخواه و ...
محسن آزموده
دانشگاه ايراني دچار بحران است. اين را حتي نهادهاي رسمي نيز پذيرفتهاند. برگزاري همايش بدون دكتر، فرهنگ دانشگاهي و نهادينه شدن گفتمان علم در دانشكده علوم دانشگاه تهران نشانهاي آشكار از اين اعتراف است. البته حرف اساسي در اين همايش يك روزه كه بخش نخست آن به سخنرانيهاي مرسوم رسمي اختصاص داشت را بايد در پنلهاي تخصصي آنكه عصر همايش برگزار شد، ميشنيديم، اين در حالي است كه متاسفانه اين پنلها بهطور موازي برگزار ميشد و مخاطبان نميتوانستند از همه مباحث پژوهشگراني كه در اين زمينه كار كردهاند، بهرهمند شوند. با وجود اين در گزارش حاضر كوشيديم بخشهاي مهمي از پنل فساد علمي و يك سخنراني از پنل چالشهاي فرهنگ دانشگاهي در ايران را پوشش دهيم. در پنل فساد علمي عباس كاظمي و حسن محدثي درباره پديده زشت و شايع توليد كاذب علمي سخن گفتند و مقصود فراستخواه نيز در بحث خود از كسوف فرهنگ دانشگاهي در ايران سخن گفت و دلايل مهمي در به وجود آمدن اين وضعيت بر شمرد:
توليد علمي كاذب
عباس كاظمي
استاد و پژوهشگر علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي
عباس كاظمي سخنران نخست اين پنل بود كه با موضوع ساز و كار توليدات كاذب دانشگاهي در ايران سخنراني كرد. وي در آغاز به دو پروژه كه در سالهاي اخير راجع به آنها كار ميكند اشاره كرد و گفت: يكي از اين پروژهها تقلب علمي كه دو سال است، در اين زمينه كار ميكنم و ديگر اينكه در اين دو سال با يك پاياننامهنويس مصاحبههاي سريالي انجام دادهام و در طول اين مراودات و مصاحبهها اطلاعاتي از تحولات زندگي او، ارتباطش با مشتريان و بازار كارش استخراج كردم. البته امروز صبح تصميم گرفتم به هيچ كدام از اين دو موضوع نپردازم و به موضوعي فراتر از آن بپردازم كه راهكارها و راهبردهاي آن را پيشتر در جلساتي با مديران بيان كردهام. در اين جا قصد من اين است كه از مدل تحليلي حرف ميزنم كه بر اساس آن بتوانيم پديده توليد علمي كاذب (fake scientific production) را توضيح دهيم.
هدف من دفاع از دانشگاه است
عباس كاظمي با اشاره به انتقاداتي كه در طول انجام اين پروژههاي علمي به او شده گفت: در اين يكي-دو سال تذكراتي در مورد اين شنيدهام كه آيا ما ميتوانيم دانشگاه را مورد انتقاد قرار دهيم؟ ايشان ميگويند طرح اين مباحث درست نيست و نبايد به اين شكل به دانشگاه حمله كرد و آن را مورد نقد قرار داد. اما من با اين نوع نقد همدل نيستم زيرا هدف ما دفاع از دانشگاه است و نه نقد آن. هدف ما از نقد دانشگاه، دفاع از دانشگاه است و اين افراد هستند كه بايد از دانشگاه بروند. هدف ما از نقد از بين بردن بنياد دانشگاه نيست. به نظر من دانشگاه بر خلاف بسياري ديگر از نهادها، توان خود انتقادي را دارد، امري كه گروههاي ديگر ظرفيت آن را ندارند.
كاظمي در ادامه با تاكيد بر اينكه پديده تقلب علمي كه برخي با عنوان فساد علمي از آن ياد كردهاند، بيش از آنكه فكر ميكنيم به ما نزديك است، گفت: برخي محققان درباره پديده فساد علمي يا تقلب علمي چنان بحث ميكنند، انگار از امري دوردست سخن ميگوييم، در حالي كه اين امر موضوع عجيب و دور از دستي نيست، كنار ما است و در همين نزديكي ما رخ ميدهد. حتي گاهي در كارگاهها و كلاسهاي درس وقتي در مورد اين موضوع حرف ميزنم، ميبينم آدمهايي كه كنار من نشستهاند، لبخند غريبي ميزنند و اين اشارهاي است به اينكه آنها نيز درگير اين موضوع هستند.
توليد و بازتوليد كاذب
اين پژوهشگر علوم اجتماعي در ادامه تكراري بودن منابعي كه اين پاياننامهها و مقالات علمي و كارهاي درسي كاذب به آنها ارجاع ميدهند، اشاره كرد و با تاكيد بر اينكه اين پاياننامهها، مقالات، كارهاي درسي و حتي كتابهايي كه توسط ديگران و براساس منابعي قلابي و كاذب نوشته ميشود، گفت: با يكي از پاياننامهنويسان صحبت ميكردم، ميگفت از 30 مقالهاي كه براي مرجع دانلود كردم، 27 تاي آنها تكراري بود. يعني معلوم نيست اصل اين مطالب كجاست. اما در كنار توليد كاذب از مفهوم چرخه توليد علمي كاذب نيز ميتوان سخن گفت. منظور از اين مفهوم مدلي است كه ميتواند پديده فرهنگي مورد بحث را توضيح دهد. وي سپس با اشاره به اينكه مفهوم چرخه را براي توضيح اين پديده فرهنگي مناسب ميداند، گفت: استوارت هال و همكارانش از مفهوم چرخه ياد ميكنند و ميگويند فرهنگ و پديدههاي فرهنگي را بايد در يك چرخه توضيح دهيم. يعني اولا زنجيرهاي از عوامل و نه يك علت خاص براي پديد آمدن يك امر فرهنگي وجود دارد. ثانيا اين مجموعه عوامل به شكل خطي توزيع نميشوند، بلكه در يكديگر تاثير ميگذارند و از طريق ارتباط با يكديگر آن پديده فرهنگي را شكل ميدهند. كاظمي گفت: بر اين اساس وقتي ميگوييم چرخه فرهنگي توليد كاذب صرفا با كساني كه مقالات و كتابها را مينويسند سر و كار نداريم يا صرفا سراغ كساني كه اين مقالات براي آنها نوشته ميشود، نميرويم، يا شيوههاي توليد اين مقالات را به تنهايي در نظر نداريم، بلكه سمت مجموعهاي از عوامل ميرويم كه در تعامل و مناسبت با يكديگر در يك چرخه و منظومه اين پديده را شكل ميدهند. در اين نگاه پاياننامهنويسي استعارهاي است از مجموعهاي از توليدات كاذب مثل كتاب، مقاله، كنفرانس، سخنراني و... كه اگر در چرخه مورد نظر بررسي شود، وجوه گوناگون اين پديده را نشان ميدهد.
مولفههاي چرخه توليد فرهنگي
كاظمي سپس به مولفههاي چرخه توليد فرهنگي از منظر استوارت هال و همكارانش پرداخت و گفت: مولفه نخست در اين مفهوم بازنمايي است. مفهوم بازنمايي نزد استوارت هال به اين معناست كه پديده پاياننامهنويسي و خود مفهوم توليد علمي چگونه در ايران بازنمايي ميشود. به كمك رسانهها يا اشخاص يا شبكههاي مجازي؟ مولفه دوم توليد است، يعني يك پاياننامه يا مقاله چگونه توليد ميشود. بايد در نظر داشت كه اين مولفه را براي هر پديده فرهنگي ميتوان در نظر گرفت و به اين پرداخت كه سازو كار توليدش چيست؟ مولفه سوم مصرف است. مولفه چهارم هويت و مفهوم پنجم انتظام (regulation) است، منظور از انتظام اين است كه چه نوع ضوابطي حول اين پديده شكل گرفته است. بنابراين براي توضيح يك پديده فرهنگي به جاي ايجاد رابطه خطي بين عناصر يك ميدان يا دايره يا چرخه را در نظر ميگيريم كه مولفههاي مذكور در آن نقشآفريني ميكنند.
نگاه پارادوكسيكال به پاياننامه
كاظمي در ادامه به مولفه بازنمايي پرداخت و گفت: وقتي ازبازنمايي صحبت ميكنيم، در معناي مطالعات فرهنگي بحث توليد معنا مطرح ميشود. يعني چگونه چيزي به اسم پاياننامه يا كتاب يا مقاله معنا پيدا ميكند و وارد نظام درك و ادراكي آدمها ميشود؟ خود پاياننامهنويسان اين پديده را چطور بازنمايي ميكنند؟ در بررسي روشن ميشود كه پاياننامه به صورت پديده كاملا متناقضي درك ميشود. پاياننامه از يكسو به عنوان مادر مقالات و كتابهاست. غالب دانشجويان فكر ميكنند كه پاياننامه امر مهمي نيست و صرفا يك مرحله گذر است. استادان و دانشگاه نيز چندان اهميتي به پاياننامه نميدهند. از سوي ديگر پاياننامهها خيلي مهم هستند. يعني از اوايل دهه 1380 پاياننامهها از مهمترين منابع براي پذيرش هياتهاي علمي دانشگاهها شدند. يعني اين پاياننامهها براي استادان تبديل به رزومه ميشود. كاظمي گفت: در زمينه بازنمايي همين قدر بس كه اگر سراغ موسسات مشاوره برويم، نميگويند كه اين كارها زشت و بياخلاقي است، اصلا اينها خودشان را به عنوان موسساتي كه كار خلاف ميكنند، معرفي نميكنند، بلكه اين خودشان را به اسم يك دانشگاه بازنمايي ميكنند. خودشان را دپارتمانبندي كردهاند ودر هر دپارتمان دانشجو و هيات علمي جذب ميكنند و آگهي استخدام دارند و ميگويند ما مشاوره ميدهيم و شما را كمك ميكنيم. يعني بازنمايي خيلي منفي از آن در جامعه ارايه نميدهند. رشد روز افزون اين موسسات گوياي اين امر است.
سازوكار توليد پاياننامه
كاظمي مولفه دوم اين چرخه را توليد خواند و گفت: اين مولفه به اين موضوع اشاره دارد كه اين پاياننامهها توسط چه كساني توليد ميشوند. با برخي از اين موسسات مصاحبه كردهايم و آنها را مطالعه كردهايم. يكي از اين موسسات سالانه 4 ميليارد تومان گردش مالي دارد و اين به اندازه بودجه پژوهشكدهاي است كه من در آن كار ميكنم. جالب است كه برخي مديران اين موسسات استادان دانشگاه يا حقالتدريسيهاي دانشگاه هستند. برخي از آنها حتي استادان رسمي دانشگاه هستند. يعني اين پاياننامهها در گروهها تصويب ميشود و به كمك خود استادان به موسسات پيشنهاد ميشوند و استاد مذكور از دو جا بابت يك پاياننامه پول ميگيرد! وي گفت: غالب اين موسسات به ديتا بيسهاي عظيم دسترسي دارند. يكي از دانشجويان ميگفت خودم 3000 پاياننامه دارم. او ميگفت اين ديتابيس را از انقلاب گرفتهام. كل ديتابيس يك دانشگاه بزرگ از دانشگاه خارج شده است. دو بار دادههاي ايران داك خارج شده و حالا در اختيار اين موسسات است. بنابراين اين موسسات به دادههاي غني براي توليد اين مقالات و پاياننامهها و كتابها دسترسي دارند. اين موسسات بنگاههاي اقتصادي قدرتمند هستند و بدنهاي كه از آن استفاده ميكند، دانشجويان تحصيلات تكميلي دانشگاههاي بزرگ هستند كه با حقالزحمهاي ناچيز و در شرايط نامساعد كار ميكنند. البته الان به دليل سر و صداها، اين موسسات مخفي شدهاند. بخشي از اين پاياننامهها توسط اشخاص نوشته ميشود. يكي از سرگرميهاي خوب دانشجويان در خوابگاههاي ما اين است كه پاياننامه مينويسند. ايشان هيچ شيوهاي براي امرار معاش ندارند و از اين راه بهره ميگيرند. برخي تمام وقت، برخي پاره وقت، برخي حتي شاغل هستند و منابع مالي شان كافي نيست يا براي دانشجوياني كه در اداره شان كار ميكنند، پاياننامه مينويسند.
راههاي توليد پاياننامه
كاظمي تاكيد كرد: شكل توليد نيز به چند شيوه است. گاهي آن ديتا بيسها به يكباره يا تك تك فروخته ميشود. خريد پاياننامه از يك انتشاراتي يا يك كافه، يا يك زيراكسي يا موسسه دارالترجمه امكان پذير است. در اين حالت مثلا يك پاياننامه در رشته علوم انساني به صورت آماده، حول و حوش يك موضوع مثلا راجع به خريد زنان فروخته ميشود. فروشنده وقتي موضوع را ميشنود، مثلا 5 پاياننامه با اين مشخصات به خريدار معرفي ميكند و او نيز متناسب با هزينه و ارتباط آن پاياننامه را ميخرد. راه دوم كه بيشتر از سوي موسسات مشاورهاي انجام ميشود، تركيب چند پاياننامه و ادغام آنها به صورت يك پاياننامه جديد است. راه سوم نوشتن پاياننامه در قالب كپي پيستها و تركيبهاي عجيب و غريب و دادهسازي است. يعني كسي كه مينويسد تحقيق نميكند، بلكه دادهسازي ميكند. يكي از كساني كه دادهسازي ميكرد، به من ميگفت در تخيل خودم مخاطب فرضي ميسازم و از او پرسش ميكنم و او جواب ميدهد!
رزومه، مدرك دانشگاهي را بيارزش كرده است
كاظمي در ادامه به مولفه مصرفكننده پرداخت و گفت: امروز با پديدهاي مواجه هستيم كه آنها را دانشجويان جديد ميخوانم. اينها صرفا بيكاران يا فاسدان دانشگاهي نيستند. اين دانشجويان جديد به عنوان مصرفكنندگان هستند. دانشجويان جديد شاغل، كارمند، زنان خانهدار، مديران دولتي، مقامات و رتبههاي سياسي هستند كه به هر دليلي وارد دانشگاه شدهاند. اينها اقتضايشان اين است كه كار دانشگاهيشان را به بيرون بدهند. اگر بخواهيم به مصرف بپردازيم، مقوله استادان دانشگاه هم وارد ميشوند، استاداني كه كارهايشان را به ديگران ميدهند زيرا فرصت ترجمه و تاليف ندارند. وي عنصر بعدي را هويت جديدي خواند كه حول اين پديده شكل ميگيرد،هويتي كه حول مفهوم رزومه شكل ميگيرد. رزومه يكي از مفاهيمي است كه دو دهه پيش آرزوي افراد بود و الان به پديده زندگي روزمره بدل شده است. امروز رزومه تبديل به پديده ضروري زندگي روزمره مردم شده است. همه بايد رزومه داشته باشند. اين امر همچنين به مولفه انتظام يا قانونگذاري بر ميگردد. ادارات براي كارمندانشان قوانيني گذاشته كه ارتقاي شغلي ايشان را منوط به رزومه پر و پيمان كردهاند. بخش عمدهاي از كساني كه پاياننامه ميخواهند، دبيران آموزش و پرورش و كارمندان ساير نهادها هستند. به همين خاطر امروز اين پديده ديگر فساد دانشگاه نيست، فساد جامعه است. مديري كه كتاب لازم دارد يا يك دبير آموزش كه ميخواهد ارتقا بگيرد، به كتاب و مقاله نياز دارد. رزومه يك هويت جديدي را شكل داده و به بياعتبار شدن مدارك دانشگاهي منجر شده است. كاظمي در پايان گفت: اما اين عناصر چگونه به هم گره ميخورند و چقدر به خود آموزش عالي باز ميگردد. اينكه استاد دانشگاه حتما بايد مقاله بدهد يا دانشجوي فوق ليسانس بايد حتما مقالهاش چاپ شود. اينها بر ميگردد به مساله انتظام يا قانونگذاري. در نتيجه پديده فرهنگي كه اسمش را توليد علمي كاذب ميخوانيم، پديدهاي است كه بايد در چرخهاي فهم شود كه شامل عناصري هستند كه در هم تاثير ميگذارند. اين مولفهها با يكديگر گره ميخورند و با هم اين پديده را به وجود ميآورند.
آشنايان غريبه
مقصود فراستخواه
استاد و پژوهشگر دانشگاه
فراستخواه در آغاز تاكيد كرد كه بحث او تيپ ايدهآل فرهنگ دانشگاهي است و به وامگيري مفهوم تيپ ايدهآل فرهنگ دانشگاهي از ماكس وبر تاكيد كرد و گفت: يكي از كساني كه نخستين مباحث اساسي و استرسزا را در مورد دانشگاه مطرح كرد، ماكس وبر است. او در 1918 در دانشگاه مونيخ بحث علم به مثابه يك حرفه را مطرح ميكند و ميگويد كه دعوتي در دانشمند وجود دارد كه گويي فراخوانده شده به زيست جهان مردم. يعني دانشمند ميخواهد به زندگي مردم روانه شود تا جهان اجتماعي را تنظيم مجدد كند. وبر همچنين معتقد است دانشگاهيان آلمان در معرض از دست دادن هويت دانشگاهي خودشان هستند. بعد از او ياسپرس در هايدلبرگ در دوره نازيها ايده دانشگاه را مطرح ميكند و از تماميت فرهنگ آكادميك دفاع ميكند و ميگويد فرهنگ دانشگاهي يعني پيجويي حقيقت بدون قيد و شرط. او ميگويد حقيقت را به خاطر خود حقيقت بايد پيجويي كرد. البته ياسپرس به خاطر اين سخن هزينه نيز ميدهد. اين را در كانت نيز ميبينيم، او ميگويد ما براي امور خودمان به دليل علمي نياز داريم و دانشگاه براي اين است كه براي كارها دليل بياورد. با پيجويي اين فرهنگ دانشگاهي ميبينيم كه در كيمبريج فرهنگ دانشگاهي را يك اجتماع خودحكمراني از دانشمندان معرفي ميكند. بنابراين از نظر من فرهنگ دانشگاهي يك هويت معرفتي است. فرهنگ دانشگاهي توان «n ام» عادتوارههاي ذهني كساني است كه در دانشگاه هستند. فرهنگ دانشگاهي يك امر ساختني اجتماعي است.
علم، هويت مستقل معرفتي دارد
فراستخواه تاكيد كرد: علم يك هويت مستقل معرفت شناختي دارد و خدمتگزار تئولوژي نيست. البته نافي آن نيست، اما با آن رابطه افقي دارد. در علم همواره يك پويايي و زندگي وجود دارد. همچنين فرهنگ دانشگاهي يعني خاطره تاريخي علم يعني سقراط، كپرنيك، گاليله و دكارت. با خاطرهها فرهنگ دانشگاهي به وجود ميآيد. خيام دانشمندي كه معادلات رياضي را ابداع كرده است و خيام دانشمند در قرن نوزدهم كشف شد و پيش از آن خيام شاعر را ما ميشناختيم. در ايران غلامحسين مصاحب اين خيام دانشمند را در آثار غربيان ديد. وقتي مشي و زندگي علمي غلامحسين مصاحب را بررسي كردم، ديدم كه او با خيام مصاحب شده است و با خيام توانسته زندگي علمي خود را شكل دهد. فراستخواه برخي از سرمايههاي فرهنگي كه فرهنگ دانشگاهي را بر ميسازد، تجسديافته خواند و گفت: فرهنگ دانشگاهي يعني كساني به دليل دانش و صلاحيت و سليقهاي كه دارند، يك سرمايه فرهنگي دارند و ميدان دانشگاهي به تعبير بورديو با اين سرمايهها شكل ميگيرد. بخشي از اين سرمايه فرهنگي نهادينه شده است، يعني هيات علمي و مدرك و رتبهبندي و... وجود دارد. همين طور اين فرهنگ دانشگاهي عينيت پيدا ميكند. همچنين علم به مثابه يك حرفه، احساس رسالت اجتماعي و نقش روشنفكري دارد. همچنين علم به مثابه يك سبك زندگي را بايد در نظر گرفت.
طلوع فرهنگ دانشگاهي در ايران
فراستخواه در بخش ديگري از سخنانش گفت: در آسمان نسل نخست دانشگاهي در ايران اين فرهنگ دانشگاهي طلوع كرد. يعني دانشگاه از اول كج و معوج نبود، اول درست بود و ما آن را كج كرديم. مثلا استاد راهنماي دكتر منوچهر ستوده در همين دانشگاه بديعالزمان فروزانفر بود. ستوده ميگويد وقتي در كلاس فروزانفر مينشستم، احساس ميكردم خط ممتدي از اين كلاس تا جنديشاپور وجود دارد. اين همان فرهنگ و هويت دانشگاهي است. او اين احساس را از سبك زندگي، انضباط و منش و اخلاق فروزانفر درك ميكرده است. ستوده زيرنظر فروزانفر درباره قلاع اسماعيليه در سلسله جبال البرز پاياننامه نوشته است. بدون ستوده نميتوان از فرهنگ ايراني گيلكي صحبت كرد. فقط از آستارا تا آسترآباد او 10 جلد است. يعني از توان nام ستوده فرهنگ دانشگاهي ايراني پديد آمد. وي گفت: اما اين فرهنگ كه در آسمان نسل اول طلوع كرد، فرصت نيافت در زمين تاسيس شود و نهادينه شود. فرق اين فرهنگ با فرهنگ دانشگاهي انگلستان يا فرانسه اين است كه در اين جا فرهنگ دانشگاهي در آسمان درخشيد و در زمين فرصت چنداني نيافت كه ساختمند شود و به صورت يك نهاد تبلور يابد و يك شاكله اجتماعي پيدا كند. نهاد (تعبيري كه استاد غلامحسين صديقي در برابر institution پيشنهاد كرد) زماني تاسيس ميشود كه شيوههاي عمل و قواعد و فكر و احساس نسبتا پايدار و برقرار شوند. نهاد با وضع قراردادي نهاد نميشود و غير از ارگانيزاسيون است. وقتي نهاد به وجود ميآيد، وجوه الزامآوري براي زندگي ايجاد ميكند. نهاد بازتابي از حوزههاي معنايي به شكل پايدار است. به اين معنا فرهنگ دانشگاهي در آسمان نسل اول ما درخشيد اما مستعجل بود و نهادينه نشد.
كوتاهمدتي علت نهادينه نشدن فرهنگ دانشگاهي
فراستخواه علت نهادينه نشدن فرهنگ دانشگاهي را كوتاهمدت بودن جامعه خواند و گفت: در نتيجه اين فرهنگ در سير تحولي خودش نتوانست زيست اجتماعي دانشگاه را متبلور كند و نهادينه شود. من 5 نسل در اين صد سال را تصور كردهام: نخست نسل استادان استادان است، كساني كه در 1299 و 1300 استاد دانشگاه بودند و هنوز دانشگاه تهران به اين شكل تاسيس نشده بود، مثل فروزانفر، نفيسي، رشيد ياسمي، فروغي، سياسي و... دوم نسل استادان مثل محمد باقر هوشيار و غلامحسين صديقي است. نسل سوم شاگردان بلافصل اين استادان است، مثل سنايي، ساروخاني، توسلي و...، نسل چهارم را نسل اين سوي مه خواندهام، يعني كساني كه استخدام شان يا سالهاي پاياني قبل از انقلاب بود يا سالهاي اول انقلاب. ايشان تا بجنبند اتفاقاتي افتاد و انقلاب شد و... نسل پنجم را نسل در حال ظهور خواندم.
كسوف فرهنگ دانشگاهي
وي در پايان گفت: تفاوت نسل شاگردان بلافصل و نسل اين سوي مه در اين است كه فرهنگ دانشگاهي براي نسل شاگردان بلافصل امري برفراز آسمان ولي قابل رويت بود كه البته هنوز در زمين مستقر نشده بود، اما براي نسل اين سوي مه، غبار و مه سبب شده كه فرهنگ دانشگاهي كسوف كند. ما الان دچار كسوف فرهنگ دانشگاهي هستيم. چه چيز سبب شده فرهنگ دانشگاهي آن سوي مه و غبار زمان و حوادث بماند؟ نخست به اين خاطر كه عقيده و ايدئولوژي وارد حوزه علم شد، دوم غلبه امر سياسي بر امر آكادميك بود، سوم پوپوليسم است، يعني تودگي به جاي سازمانيابي اجتماعي دانشگاه را تسخير كرد، چهارم اينكه علم دچار نفرين نفت شد، علت پنجم دولت است، ساخت دولت در ايران است، يعني بروكراسي و ديوانسالاران بر دانشمندان غلبه كردند، علت ششم بيثباتي مديريتهاي دانشگاهي بود، علت هفتم كژتابيهاي پول است، پول به دانشگاه آمد و به جاي اينكه وسيلهاي براي مبادله شود، به عنوان امري اصيل وارد زندگي علمي شد و بحث بنگاهداري دانشگاهي را پديد آورد. در جامعهاي كه هنوز از داشتن اشباع نشده است، مشكل دارد. علل ديگر مثل فرسايش ذهني و درماندگي آموخته است. همچنين ما به نام بومي كردن، مصايب زيادي براي دانشگاه پديد آورديم.
فرآيندهاي زوال اخلاق حرفهاي در ميان استادان دانشگاه
حسن محدثي
استاد و پژوهشگر علوم اجتماعي
حسن محدثي در آغاز بحث خود را مبتني بر تجربه زيسته و مطالعهاي كه درباره فساد دانشگاهي داشته خواند و گفت: حدود 17-16 سال يعني از سال 1369 تاكنون در دانشگاهها تدريس ميكنم. در اين سالها با وضعيت آسيب زايي مواجه شدهام كه براي دانشگاه بسيار خطرناك است. تمركز عمدهام روي استادان دانشگاه بوده است. ما معلمان دانشگاهي معمولا وقتي در كنار هم قرار ميگيريم و با هم حرف ميزنيم، از وضعيت دانشجويان شكايت و شكوه سر ميدهيم. اما در تجربه ساليان متعدد دريافتهام كه اگر معلم در كلاس چيزي قابل عرضه داشته باشد، ميتواند كلاس خوبي را تجربه كند. چرا كه دست كم در هر كلاسي چند دانشجو هستند كه اهل كار و گفتوگو و تلاش هستند.
مخاطرات زيست دانشپژوهانه
محدثي در ادامه گفت: در طول اين سالها من با فرآيندهايي مواجه بودم كه مخرب پديده زيست دانشپژوهانه است. هر حرفهاي يك قواعدي دارد و كساني كه وارد آن حرفه ميشوند، بهطور طبيعي با آن قواعد آشنا ميشوند. نكتهاي كه بر آن تاكيد دارم اين است كه در بسيار موارد رعايت قواعد از سوي استادان جنبه صوري دارد. اگر اين اجرا يا ايفاي نقش همراه با شيوهاي از زندگي نباشد، هرگز آن قواعد دروني نميشود و به شكل صوري رعايت ميشود. مشكل جدي اين است كه در هر قلمرويي از فعاليت ما هميشه بر سر دو راهيهايي هستيم، دو راهي ميان قواعد اخلاقي و ملزومات يا مطالبات عملي. متاسفانه اين مطالبات عملي در برابر قواعد اخلاقي قرار ميگيرند. مثلا استاد دانشگاه بايد بر يك سري قواعد و اصول پايبند باشد اما در شرايط عملي وضعيتي پديد ميآيد كه او را در يك دو راهي قرار ميدهد كه نميداند چه كار كند. آيا بايد به آن قواعد اخلاقي زيست يك استاد پايبند باشد يا مصلحت علمي را برگزيند. مثلا در دانشگاههاي غيرانتفاعي با اين تجربه مواجه هستيم كه وقتي پايان ترم نزديك ميشود و دانشجو اگر بخواهد از پايان نامهاش دفاع كند، ويژگيهاي لازم براي رساله خوب را ندارد و اگر هم دفاع نكند، بايد چند ميليون پول پرداخت كند. اين جا استاد دانشگاه درگير آن دو راهي ميشود و در بسياري موارد به شرايط عملي تن ميدهد.
مناسك پاياننامه
محدثي در ادامه به دو فرآيند كه زيست دانشپژوهانه را تهديد كرده اشاره كرد و گفت: فرآيند اول صوري شدن نظام دانش است يعني تمام ويژگيهاي رسمي يك نظام آموزشي سر جاي خودشان هست اما به تدريج اين قوانين و قواعد از محتواي خود تهي ميشوند. فرآيند دوم مناسكي شدن نظام دانشگاهي است. يعني در نظام دانشگاهي بسياري از مراحل آموزشي و حرفهاي تبديل به مناسك شده است. يكي از مهمترين مناسك، دفاع از رساله است. علم در اين مناسك قرباني اول است. در بسياري از اين مناسك كار علمي صورت نميگيرد. قرباني دوم در مناسك دفاع دانشجو است. بارها مواجه بودهام با استادان و همكاراني كه اصلا رساله را نخوانده بودند يا راهنمايي نميكردند.
ترجيح مطالبات عملي بر اخلاق حرفهاي
وي در بخش ديگري از سخنانش گفت: در چنين بستر و ساختاري تمام مطالبات عملي زندگي روزمره در دانشگاه از ما ميخواهد كه اخلاق حرفهاي را رعايت نكنيم و مطالبات عملي را ترجيح دهيم. در مصاحبههايي كه در اين زمينه انجام دادهام، مطالبي ديدهام كه نشانه يك نوع زندگي دانشپژوهانه نيست. برخي از آنها شرمآور است. مثلا استاد از دانشجو خواسته براي اينكه نمره بگيرد، برايش يك دست كت و شلوار بگيرد. اينكه مقاله و پاياننامه تقلبي بنويسد، نمونه خوب است. حتي گاهي خواستهاي ضد اخلاقي هم هست كه از بيان آن شرم دارم. در طول 13 سالي كه دانشجو بودم، برخي تجربهها را با چشم خودم ديدم و عبور كردم. 7 سال در دانشگاه تهران درس خواندم و تجربههايي داشتهام كه برخي قابل بيان نيست. شخصا شاهد روابطي بودم كه ربطي به مسائل علمي نداشت.
تجاري شدن، علت فساد دانشگاه
محدثي گفت: معضل جدي اعلام اين خطر است كه استادان دانشگاه ما زندگي دانشپژوهانه ندارند. براي اينكه متلزم باشيم به اصول حرفهاي رشتهمان و تحت تاثير مطالبات عملي قرار نگيريم دو راهحل به نظر ميرسد. نخست اينكه استاد بايد زندگي دانشپژوهانه باشد و دانش پژوهي در همه زندگي او ساري و جاري باشد. زندگي دانشپژوهانه شيوه خاصي از زندگي است و شيوههاي ويژه و آداب و ارزشهاي خاص خودش را دارد كه او را از زندگي غيردانشپژوهانه متمايز ميكند. زندگي دانشپژوهانه اختصاص به اين ندارد كه من صرفا دانشجو باشم. بسياري از استادان كه در دانشگاه هستند، زندگي دانشپژوهانه ندارند و نمايش دانشمندي ميدهند و زيست و زندگي شان دانشپژوهانه نيست. وي راهحل دوم را ايجاد ساختارهاي دانشگاهي مساعد با زندگي دانشپژوهانه خواند و گفت: بسط شتابزده و تجاري شدن دانشگاهها مانع از شكلگيري زندگي دانشپژوهانه است. نه ساختارهاي مساعد زندگي دانشپژوهانه وجود دارد و نه همكاران ما براي چنين زيستي تربيت شدهاند.
بنابراين به نظر ميرسد كه الان دانشگاههايي داريم كه تا حد زيادي عاري از محتوا شدهاند. اين وضعيت با اين شيوه شتابناك دانشگاه وضع دانشگاه را بدتر و بدتر ميكند و چنين دانشگاهي در معرض فساد است زيرا همه آن قواعد حرفهاي به تدريج از دست ميروند. استاداني كه در چنين شرايطي تلاش ميكنند شرايط زيست دانشپژوهانه را حفظ كنند، به تدريج منزويتر ميشوند و از بازيهاي دانشگاهي طرد ميشوند و نقشهايي كه بايد ايفا كنند، از دست ايشان گرفته ميشود و ديگر نميتوانند در دانشگاه تاثيرگذار باشند. محدثي در پايان گفت: برخي استادان و روشنفكران در جامعه ما مثل استاد ملكيان ميگويند براي تغيير بايد انسان سالم داشته باشيم و فقط بايد انسان تغيير كند، من تعريضي به اين ادعاي ايشان دارم و معتقدم يك استادي كه به تنهايي و در يك ساختار فاسد زندگي دانشپژوهانه داشته باشد، در ساختارهاي فاسد به فرد منزوي بدل ميشود. تنها راه ايستادگي، اول مقاومت فردي و دوم جلوگيري از تجاري شدن شتابزده دانشگاه است.