معناي خــانهدار
محمد زينالي اُناري
پژوهشگر فرهنگ عامه
از كودكي، تصور من از خانه و زندگي، با ديدن فيلمي شكل گرفت كه در آن مردي خانهاي اقساطي خريده و تا آخرين روز زندگي خود قسط آن را ميداد. بعدها شعري مينوشتم و به ياد آن مرد نوشته بودم بابا قسطي، پير دندان ريخته غرق به قسط و... آن مرد و همه مردم ايران ميخرند يا ميسازند و خانهدار ميشوند. اما خانهدار شدن پروسهاي از سختيها و مرارت دارد كه به ويژه در تهيه پول خودنمايي ميكند تا اينكه مردم معتقدند براي خانهدار شدن بايد « مدتها نان و
پياز خورد.»
زن و مرد عشاير و كشاورز براي اسكان و معيشت همكاري ميكردند. جهان و مالكيتشان مشترك بود؛ با هم كوچ و با هم اتراق ميكردند، يكي نمدها را ميبافت و ديگري طاق چادر را علم ميكرد. در روستا هم اغلب اينگونه بود؛ يكي گل ميگرفت و ديگري ستون ميساخت. خانه آماده ميشد و هر دو با هم خانهدار شدن را با توليد آن تجربه ميكردند. سپس در آن زندگي ميكردند، يكي خار ميآورد و ديگري نان ميپخت. يكي شخم ميزد، ديگري بذر ميكاشت. يكي گوسفندها را ميچراند، ديگري شيرشان را ميدوشيد.
در شهر كه الگوي جديدي از زندگي را به وجود ميآورد، خانه خريدن اسارت پولي مردم را به بار آورد كه ناشي از بازار پررونق و مخاطرهآميز مسكن است. اقتصاد شهري ما خانه خريدن و خانه ساختن را به يك الگوي مبادله سودآور تبديل كرد. تنوع خاصي در ميان خانههاي مردم شكل گرفت و ديگر شباهتي با آلاچيقها و خانههاي عموميت يافته مردم وجود ندارد. خانههاي امروزي نمايانگري با تنوع، تشخص و تمايز گسترده مردم در شهر است. اما در هر حال، عمدتا كار مرد اين است كه به عيار خودش خانهاي داشته باشد. البته او پس از كار و كوشش اساسي آن را ميخرد يا ميسازد و در همه حال مرد خانه را تملك ميكند.
مردها به اندازه طبقه اجتماعي خود، در جهان نامحدودي فعاليت ميكنند و خانه برايشان محل امنيت و آرامش است. آنها دوست دارند كار كنند، بگردند و در دنيا سلوك كنند و ارتباط خوبي با مردم پيرامون خود برقرار كنند. با همه مراوده كنند و «سرمايه اجتماعي» كسب كنند تا به تدريج با تحصيل مال و منال، قدرت مالكيت به دست بياورند. آنها پس از سالهاي زيادي ميتوانند خانهدار شده، با اهل و عيالي در آن اسكان بيابند. عصرها در خيابانهاي شهر صداها بلند شده است: «اي خونهدار و بچهدار، ... »!
در اين الگو از خانهدار شدن، تجربه زنان متفاوت است. آنها خانه را نميخرند ولي ميتوانند از آن نگهداري كنند، خانه را بيارايند و آن را سامان دهند. آنها از زمان پيدايش شهر، در خانه مانده، به صورت نسل اندرنسلي جزيينگر شدهاند. زنان وابسته به جزييات و نقاط مختلف خانه بوده و مسووليت ديدن و نظافت و مرتبسازي آن را داشتهاند. از اين رو چهبسا دليل اصلي جزيينگري و ريزبيني و ظرافت زنان و حتي چشم و همچشمي خانگي، همين قرار گرفتن در سويه پايين قدرت و مشمول ارتباط از درون با خانه بوده است. زنان فقط اهل خانه و درون خانواده هستند و از شوهر و حتي فرزندان خود اطاعت ميكنند. آنها روابطي عمودي را تجربه ميكنند و ياد ميگيرند فقط تابع و مطاع شوهر خود باشند. بايد در سختيها و مرارت بيخانماني با شوهر خود همكاري كنند و به نان و پيازشان قناعت كنند تا با پرداخت اقساط توسط شوهرشان واقعا خانهدار شوند. آن را بيارايند و به تمام نقاطش جارو برقي بكشند تا اينكه خانهدار شوند. اگر در اين كار ناموفق شوند، عنوان خانهدار هم براي آنها با مسمي نيست.
در اين تجربه، مرد و زن هر دو خانهدار ميشوند، اما يكي از بيرون و ديگري از درون. مرد خانه را و زن درون آن را تملك ميكند و زن وابسته به خانه و وابسته به مرد بيروني آن ميشود. دنياي مرد، اغلب خارج از خانه و معطوف به ارتباطات اجتماعي و جهان بزرگي است كه اجازه دسترسي به آن را دارد. اما دنياي زن، همين محيط كوچك خانه است، او بدون اجازه مالك خانه قدرت خروج از منزل را ندارد. هنرهاي مرد گسترده در جهان لايتناهي است و هنر زن بايد بتواند به هر جاي خانه جلايي بدهد.
«خانهدار» مفهومي است كه اغلب براي زنان تصدي دارد به اين جهت كه مرد پس از خانهدار شدن باز در دنيا به كار و اكتشاف زوايايي آن ميپردازد. اما زن تا آخر عمر بايد محدود به همين جهان باشد. خانهدار، مفهومي است كه پس از تملك خانه، براي مرد ضرورتي ندارد و اين بديهي است كه او خانه دارد، اما براي زن، تنها متاع دنيا است و او است كه مسووليت حفظ اين واژه را بر دوش ميكشد. براي زنها تنها هويت و سرمايه موجود، حراست و مراقبت از خانه است، تا جايي كه بدون زندگي در درون خانهاي با مالك مشخص، شايد زندگي براي آنها بيمعني باشد.
در زندگي امروزه، زنهايي هم هستند كه ميتوانند خانه را تملك كنند و از بيرون اين واژه بر آن نظارت كنند و به اكتشاف جهان بپردازند. اين زنها هستند كه ديگر متهم به ديدن جزييات نيستند و ميتوانند خوب رانندگي و خوب كار كنند. برخي زنان، اين معني را از گردن خود برداشتهاند كه بعد از خريدن خانه، در خانه بمانند، آنها براي خانهدار شدن واقعي و دنياديده شدن، همراه شوهران خود كار كردهاند و مالك خانه و خودشان شدهاند. اما به علت تجربه بيشتر زنان بيكار و تملك شده، هنوز معناي اين واژه بر حضور دايمي زنان در درون خانه دلالت ميكند. اين واژه، ته گلوي زناني چسبيده كه هنوز اين قدرت را در خود قبول ندارند كه ميتوان به سير و سلوك جهان پرداخت، كار كرد و مالك خانه شد.