يكبار ديگر فرصت دوست داشتنها را از دست ندهيد
نازنين متيننيا
يكسال گذشت از آن روزي كه عباس كيارستمي قبول كرد تا مصاحبه كند. قرار شد كمي ديرتر زنگ بزنم و بروم خانهاش. اما نشد. بيمار شد و قرار گفتوگو هم كنسل و يكسال گذشت تا مهمترين تجربه زندگي يكساله من فرصت از دست رفته باشد و حسرتي كه هنوز قلبم را چنگ ميزند. در هياهوي تمام اتفاقهايي كه در اين يكسال رخ داد، از همان تير كذايي و حسرت آخرين گفتوگويي كه گرفته نشد، همراه من آمد.
با هراتفاقي به از دستدادنها فكر كردم و فرصتها و شانسها و امكانهايي كه از دست رفتند؛ به تعداد دفعاتي كه آرامش از ما گرفته شد، به تعداد دوستداشتنهايي كه مرد، به تعداد آغوشهايي كه خالي شدند، به آدمهايي كه رفتند، به فرصتهايي كه هراتفاق ناگوار و خبر مثلا مهم سياسي از ما و جامعه گرفت، به خبرهاي بد و ناگواري كه مرتب رسيدند و ما را داغدار و تلخ كردند و...
نودوپنج، سال حسرت بود؛ سال عيان شدن آن روي چهره زندگي. سال ديده شدن ناگهاني و بيپرده مرگ كه حتي به چهرههاي بزرگ هم رحم نميكند و شتابان ميآيد و حتي در آخرين لحظات سال و وقت نو شدن هم دست بردار نيست.
با همه اينها اما، آن روي زندگي همچنان در جريان است. مردم به خيابانها آمدهاند و سبزه ميخرند و منتظر نو شدن دوباره هستند. منتظر سالي كه چهرهاش سخت نباشد. براي همين است كه نميشود نودوپنج را فقط از آن حسرت و از دست دادن ديد.
روي ديگر سكه، فرصت نابي است كه هنوز نفس ميكشد و ميگويد تا نفسي كه ميآيد ممد حيات است و مفرح ذات، بايد سرسختانه ايستاد، زندگي را دوست داشت و فرصت دوستداشتنها و اميدواريها را از دست نداد.