مردي كه نميخواست رييسجمهور شود
يكنفر در آن ايامي كه درهاي وزارت كشور باز بود و هر آدمي با هر شكل و شمايلي به ستاد ثبتنام انتخابات رياستجمهوري ميآمد يادآوري كرد؛ ياد ثبتنام ناصر حجازي هم به خير. آن يكنفر نوشتهاي كوتاه و ساده در توييتر گذاشت، از ناصر حجازي نوشت و اينكه يك روزي با شناسنامه به ستاد انتخابات آمد و براي رياستجمهوري ثبتنام كرد و وقتي رد صلاحيت شد، پيام داد: «همانطور كه شما سياستمدارها دوست نداريد كه ورزشيها به سياست بيايند، ما هم دوست نداريم كه ورزش سياسي شود». اين روايت و يادآوري ساده، بارها و بارها در شبكههاي مجازي مختلف همخوان شد و بارديگر نام مردي را به سرزبانها انداخت كه يك ورزشكار ساده نبود و بيشتر از آنچه سنگربان تيمملي باشد از روزگار جواني تا ايام پيري و حتي بعد از مرگ، محبوب مردم شد. ناصر حجازي كه سالهاي سال زبان به ريا نگرفت و هرآنچه در دل داشت و منتقدش بود را به زبان ميآورد، حتي در ثبتنام انتخابات رياستجمهوري و در روزهايي كه حضور چهرههاي مختلف در وزارت كشور براي مردم تبديل به كمدي خبري شده بود، چهرهاي براي يادآوري اتفاقهاي درست و واقعي بود. حالا بعد از چند سال دخترش آتوسا حجازي، در گفتوگويي با خبرآنلاين درباره اين حركت پدر روايت ميكند: « ناگهان شناسنامهاش را دستش گرفت، كت و شلوارش را پوشيد و به راه افتاد. پرسيدم بابا كجا؟ گفت ميروم ثبت نام كنم تا رييسجمهور شوم. مگر ما ورزشيها نميتوانيم سياسي شويم؟ چطور آنها ميآيند و ورزشي ميشوند، ما نميتوانيم؟پدرم دوست داشت ورزشيها همهكاره ورزش باشند و براي ورزش تصميم بگيرند. ميگفت همانطور كه سياسىها وارد ورزش شدند من هم ميروم وارد سياست شوم ببينم چه حالى به آنها دست ميدهد. هر كسى بايد سر جاى خودش فعاليت كند و در آن چيزى كه سررشته دارد، ولى نيست ديگر». اين روايت مربوط به 12 سال پيش است، روايتي كه شايد كهنه شده باشد، اما اگر نگاهي به منطق پشت اين حضور داشته باشيم، همچنان ميبينيم كه درخواست ساده حجازي، درخواست مهمي است كه در اين 12 سال گذشته امتداد داشته است.