نگاهي به فيلم ارغوان ساخته اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي
عشقي كه درمانگر است
سحر عصرآزاد
«ارغوان» فيلمي است گرم و عاشقانه كه عشق را در دو وجه انساني و موسيقايي با گذر زمان بسط داده و تصويري به ياد ماندني از آن ثبت ميكند. سومين فيلم سينمايي اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي بعد از «شبانه» و «شبانهروز»، بر اساس فيلمنامهاي از علي اكبر حيدري، بنكدار و عليمحمدي شكل گرفته كه اقتباسي از داستاني كوتاه به قلم حيدري است. مولفه مشتركي كه «ارغوان» را به لحاظ دغدغه مندي محتوايي و مضموني در راستاي فيلمهاي قبلي اين دو فيلمساز قرار ميدهد عشق يا به گفته بهتر آسيبشناسي عشق است كه با حضور محوري و تاثيرگذار كاراكترهاي زن نمودي تاثيرگذار پيدا كرده است.
فيلم داستان عاشقانه خود را بر بستر گذر زمان به گونهيي روايت ميكند كه تلاقي زمانها براي مخاطب جذابيت پيگيري پيدا كند و از وراي همين تداخل زمان و قرينهپردازيهاست كه ميتواند به مفاهيم عميقتري از آنچه روايت ميكند و به تصوير ميكشد، برسد.
حال، گذشته و آينده مقاطع زماني هستند كه قصه زندگي ارغوان در آنها به گونههاي مختلف روايت ميشود. در زمان گذشته كه ارغوان دختركي كوچك است، كودكي و رابطه او با مادر بيمار و پدر و ريشه عشقاش به موسيقي و نواختن ساز به شكل مستقيم به تصوير درميآيد. همچنين در اين بخش بحران بزرگ زندگي او كه عشق پدرش به معلم موسيقي او است، به شكلي بسط يافته ترسيم ميشود چراكه اين بحران هسته مركزي و ملتهب فيلم است كه همچون نخ تسبيح مقاطع زماني ديگر را به اين گذشته نوستالژيك پيوند ميدهد.
ويژگي روايت زمان حال و آينده كه بيش از هر چيز جلب ميكند همين وجه است كه با اينكه ارغوان حضور فيزيكي و مستقيم ندارد و به شكل ظاهري عشقي ديگر در حال نطفه بستن و بسط يافتن است، اما اين روابط زير سايه حضور ناپيداي ارغوان و عشق او و همسرش و البته رابطه گسسته او با پدرش قرار ميگيرد. همين رابطه عميق و ناديده ارغوان با شوهرش است كه مرد را واميدارد با وجود ميل باطني تصميم بگيرد بعد از سالها نامه ارغوان را به پدرش برساند تا پدر بفهمد دخترش خيلي وقت پيش او را بخشيده و هميشه دوستش داشته است. هرچند نطفه بستن عشق تازه يافته هم در اجراي اين تصميم بيتاثير نيست و به گفته بهتر اين عشق است كه همه بحرانها را حل ميكند و همچون مرهمي بر زخمهاي كهنه موجب درمان ميشود؛ هرچند ديرهنگام. ناگفته پيداست با انتخاب سه مقطع زماني، راهكار متعارف انتخاب نقاط اوج روايت در زمانهاي مختلف و البته بخشهايي از داستان است كه بتواند شناسنامه دقيقي از شخصيتها و روابط آنها ارايه دهد كه در مقاطع زماني بعدي قابل تعميم و ارجاع باشد. به همين دليل روايت گذشته بيش از هر چيز به جايگاه و اهميت موسيقي در خانواده ارغوان ميپردازد كه نقشي تعيينكننده در شكلگيري روابط و عشقها و نفرتها دارد.
به اين ترتيب موسيقي تبديل ميشود به مولفهاي حسي و شناسنامهدار كه كاراكتري همچون مادر را كه در طول حضورش فقط روي تخت دراز كشيده، در ابعاد مختلف تعريف ميكند و در عين حال موقعيت بحراني ارغوان را به شكلي دقيق ترسيم كرده و بسط ميدهد. دختري كه به خاطر عشق به مادر دنياي موسيقي را به مثابه روياي دست نيافتني او پذيرفته اما در همين دنياي رويايي با رقيب عشقي مادرش مواجه شده است. عشق و نفرت ارغوان به موسيقي تنها به واسطه چنين موقعيت ملتهبي قابل درك و ملموس است كه اين وجه به شكلي ظريف در اپيزودهاي ديگر نيز حضور دارد و به طور مثال درباره كاراكتر آوا هم اين حس توام عشق و نفرت به موسيقي قابل رديابي است.
در كارگرداني نيز بنكدار و عليمحمدي تلاش كردهاند در عين حفظ دغدغه مندي خود به فرم و طراحي قابهاي زيبا و به ياد ماندني و... به حفظ تمركز مخاطب در پرشهاي زماني توجه بيشتري نشان بدهند و مكثها و تاملهاي بجا و هوشمندانهيي روي بسط روابط داشته باشند كه در فيلم «ارغوان» جواب خوبي داده است.
چراكه با فيلمي مواجه هستيم كه در عين روايتي گرم و جذاب از عشق انساني تا عشق موسيقي، به مخاطب خود متناسب با درام محوري جذابيتهاي بصري، قابهاي زيبا، بازيهاي به ياد ماندني و... عشقي تمام نشدني به سينما و هنر را هديه ميكند.