يادداشتي بر نمايش بيپدر، كاري از سيد محمد مساوات
سياوش پاكراه
نمايشنامه نويس و كارگردان
تئاتر تجربي چيست؟ و رويكرد تجربه گرايي در تئاتر امروز ايران راه به كجا ميبرد؟ در منجلابي كه اكثر اجراها با ادعاي تجربهگرايي تاثير هنر را فداي تحير مخاطب ميكنند و به واسطه تصاويري بعضا جذاب كه حتي دليل آن براي كارگردان اثر مشخص نيست و صرفا به نگرش فرمگرا و سطحي ميانجامد نمايش بيپدر سيدمحمد مساوات اثري در خور توجه، منطقي و قابل تحسين در مسير درست اين واژه عميق «تجربهگرايي» ميكند. از متن (نمايشنامه) به عنوان پايههاي اصلي اثر شروع ميكنم برخلاف آثاري با ادعاي تجربهگرايي كه در اكثر آنها متن فاقد هويت است و به صرف اجرا شايد نيم بند هويتي را بپذيرد. نمايشنامه بيپدر داراي چارچوبي قوي و متني جذاب است كه بدون اجرا نيز شخصيت ادبي و نمايشي خود را عيان ميكند. متن با رويكرد ذهني مخاطب به داستان كهن آلماني كه روايتي از آن به قصههاي كودكانه ايران رسيده است شكل ميگيرد- قصه آشناي بز و گرگ و شنگول و منگول و حبه انگور- قدم اول خلق اين تجربه براساس آشناييزدايي از اين قصه كودكانه بنا آشنا شده است. قراردادي نمايشي فرض شروع نمايش را شكل ميدهد- تصميم گرگ و بز براي ازدواج با يكديگر. همين مفروض به واسطه آشناييزدايي از ذهن تماشاگر باعث فعاليت موتور دراماتيك و خصوصيت دگرگونسازي ميشود و بزنگاه دگرگون ساز نمايشنامه را در همان ابتداي اثر بنيان ميگذارد- ذات درنده خوي گرگ و ترسوي بز با هم سازگار نيست- انگار كه مظلومي كنار ظالمي زندگي مسالمتآميزي را طلب كند پس براي ادامه زندگي تصميم به تغيير ميگيرند- گرگهايي كه ميخواهند بز شوند و بزهايي كه ميخواهند گرگ باشند در همين روند رو به اوج است كه نويسنده اثر دغدغه و فهم اصلي خويش را به زيبايي بنيان كرده است. بحران هويت و خشونت، هويت از دست رفتهاي كه بر خشونت جهان اثر ميافزايد- دغدغهاي به روز، باب جهان معاصر كه جامعه امروز ما نيز در سطحي كلان با آن دست و پنجه نرم ميكند. از نگاه نگارنده به يكي از بخشهاي دچار چالش و ضعيف متن يعني آغاز دگرگوني كاراكترهاگذاري ميزنم- فرض پيشنهاد بز براي تبديل شدن به گرگ به واسطه گريز از ترس و رسيدن به زندگي مسالمتآميز هرچند كمرنگ ميتواند جايگاهي منطقي را بر مبناي برتري جويي غريزي كاراكتر در ذهن اشغال كند ولي پذيرش گرگ براي تبديل شدن به يك مظلوم و تلاش براي ترك قدرت ايجاد منطقي دراماتيك را نميكند. به خصوص كه دادههاي نمايش پيش از آن انگشت بر درنده خويي و شكار بزها گذاشته است- دليلي نه تحليلي و نه تفسيري براي قبول اين تغيير يافت نميشود و اين مهم به وجود تك ديالوگها باورپذير و حتي منطقي جلوه نميكند- از اين خطاي نمايشنامه كه بگذريم چفت و بست اثر خوشقواره و كاربردي عمل ميكند- شروع كوبنده- پيچش كاري بر مبناي روانشناسي كاراكتر و تغيير ديدگاه شخصيت و سپس نقطه اوج كه بدون فرود باعث پاياني در اوج گاه نمايشنامه ميشود. يعني نيروي مقاوم (حبه انگور) در برابر استحاله حاكم، به دست خود (خودخوري) و بقيه كاراكترهاي نمايش قرباني ميشود- ديالوگها پيش برنده و كاراكتر پرداز مينمايد هرچند به زعم نگارنده از بخشي از ديالوگها به نفع پيشبرندگي و پرداخت عرضي كمتر ميتوان صرف نظر كرد. با در نظر گرفتن همه موارد محمد مساوات چه در نمايشنامه و چه در كارگرداني موفق عمل كرده ولي در ساحت اجرا كماشكالتر يا حتي بياشكال مينمايد. كارگرداني در حوزه ريتم و ضرباهنگ بسيار پخته مينمايد. هيچ كجاي نمايش از تعليق دراماتيك و تصويرسازيهاي شناور كم نميآورد. بازيها به ظرايف و ميكرواكتهاي بسيار استوار است بازي فيگوراتيو و فيزيكي بازيگران هدايت شده، بدون اكسپرسيو بيدليل و در راستاي پرداخت نقش مينمايد. در هم تنيدگي روح (به واسطه روانكاوي درام) و جسم (به واسطه فيزيكال فرم اجرا) از چالشهاي سخت اين گونه بازيگري است.
نظرگاهي كه گرتوفسكي بزرگ در عمل و تحليل در راستاي آن قدم برداشت. بر كسي پوشيده نيست كه رسيدن به اين شيوه، تمريني طولاني و جانفرسا را ميطلبد كه نشان ازخودگذشتگي گروه اجرايي در تئاتر بيحمايت يا كم حمايت امروز ايران است. گروه اجرايي بيپدر موفق از پس اين مهم برآمده است. فضاي كودكانه قصه آشناي دوران بچگي به واسطه صحنه، نور، گريم و البته روايت محمد مساوات تبديل به اتمسفري هولناك، طنزآلود با پاياني تراژيك شده است. همپوشاني عناصر مختلف اجرا درهمتنيدگي و هم راستايي بسزايي دارد. كارگردان به واسطه طراحي صحنه قاببنديهاي خود را به شكل عمودي (در ارتفاع صحنه) نمايان ساخته است. فضاي تاريك و مبهم پيشروي تماشاگر كه از همراهي درست نور و صحنه شكل گرفته سهم بسزايي در ايجاد اتمسفر ترس و همين طور انتقال مفهوم خردمندانه اثر به تماشاگر دارد. گريم و جلوههاي تكنيكال اثر بسيار دقيق، حاوي نگاه معطوف شده كارگردان به خشونت و خونباري اثر است كه بخشي از بار تجربهگرايي شكلي كارگردان را هم به دوش ميكشد. تيغي دو لبه كه گروه اجرايي به سود اثر از آن استفاده كرده است. طراحي صدا و دنياي موسيقيايي اثر طريق متن و همان شيوه آشناييزدايي را اينبار براساس نتهاي نوستالژيك نخستين نسل كنسولهاي بازي پي ميگيرد. صداهايي مفرح كه حافظه ما را اشغال كرده و در تضاد با مفاهيم عميق كار ايجاد فضايي غريبانهتر و هولناكتر را باعث ميشود. سيدمحمد مساوات در مسير خود پس از آثاري چون قصه بعدازظهر جمعه، يافتآباد و چندي ديگر از آثارش كه اجراهايي موفق ولي با تار و پودي كمتر بافته شده از تئاتر تجربي بود پا به دنياي بيپدر گذاشته است و از نظر نگارنده گامي بلند در تجربه شخصي خود و كارگرداني تئاتري خوش ساخت در منظر تماشاگران برداشته است- ديدن اجراي بيپدر براي مخاطب خالي از لطف و ذوق نخواهد بود- اميد كه تجربه گرايي در نمايش ايران با بينش، مشقت و تمرين زياد پيوندي ناگسستني بخورد.