راي دادن يا راي ندادن؟ مساله اين نيست!
احمد پورنجاتي
روي سخن اين نوشته با كساني است كه چه در زندگي فردي و چه در عرصه كنش اجتماعي، تصميمهاي نهايي و فيصله بخش خود را به «عقل نقاد و چندجانبهنگر» واميگذارند، نه به امواج احساسي پراكنده در فضاي پيرامون و نه به «واكنشهاي شرطي شده» و كليشههاي ذهني به ظاهرمنطقي اما به واقع، سرشار از پندارهاي برانگيخته احساسي و از سر خشم يا نوميدي يا آسانطلبي. اينك در آستانه برگزاري انتخابات ميخواهم توجه خواننده ارجمند را به اين نكته ظريف و مهم جلب كنم كه هيچ دقت كردهايد كه هم طيفهاي گسترده و پرشورموافق حضور در انتخابات و آماده براي راي دادن و هم آنان كه به هر دليل از عدم مشاركت در انتخابات دفاع ميكنند، با وجود اختلاف نظر و تفاوت درتصميم و رفتارشان، در يك موضوع بنيادين با هم توافقنظر دارند وموضع يكساني دارند: «اصل اهميت و نقش تاثيرگذار» انتخابات. چه بسا برخي خوانندگان اين نوشته كه قصد شركت در انتخابات پيش رو را ندارند، بيدرنگ سري به انكار تكان دهند و بگويند: «نه. هيچ اهميت و خاصيتي براي ما ندارد.» نيازي به شرح تفصيلي و استدلال چنداني براي پاسخگويي و نشان دادن نادرستي برداشت اين گروه نيست چون اگر اندكي در خلوت خويش به پيامدها و رخدادهاي خوب و بد پس از هر دوره از انتخابات - از گذشته تاكنون - نيم نگاهي بيفكنند، درخواهند يافت كه انتخابات چه خاصيتهاي عجيب و غريبي داشته كه مگو و مپرس. اما روي سخن من در مجال كوتاه اين نوشته با آن طيف از مخالفان مشاركت - به اصطلاح تحريميها - در انتخابات است كه از قضا ضمن باور به « اهميت و تاثيرگذاري انتخابات» بنا به دلايلي كه گاه در شبكههاي اجتماعي و برخي رسانهها يا محافل، بازتاب داده ميشود و از موضعي كنشگرانه گمان ميكنند كه «نه» گفتن به انتخابات، فرآيندي است كه نتيجهاش نوعي تاثيرگذاري معطوف به هدفشان در انتخابات را رقم خواهد زد. چند نكته را كه برداشت شخصي من است با اين عزيزان در ميان ميگذارم: ۱- به گواهي واقعيتهاي نوپديد در جهان امروز و در همه جوامع، از توسعهيافته ودموكراتيك تا در حال توسعه و غيردموكراتيك، ديگر آن تلقي كلاسيك و سنتي از «ملازمه دموكراسي و انتخابات» نميتواند معياري يگانه و بسنده براي سنجش و به ويژه تصميم نوع كنشگري اجتماعي در راستاي هدفهاي مطلوب مردم باشد. چه بسا در يك ساختار دموكراتيك، انتخاباتي برگزار شود كه به دلايل و عوامل گوناگون، نتيجهاش زاويهاي بزرگ با گوهر دموكراسي و مطلوبهاي جامعه مدني داشته باشد و برعكس. شوربختانه، نمونههايش را در شمال و جنوب جهان، پيش رو داريم. انتخابات در جهان امروز براي جامعه مدني چيزي از جنس «فرصت» است هم براي يك گام به پيش و هم براي جلوگيري از «تهديد» چند گام به پس. شبيه «آش كشك خاله» شده است كه چه بخوري و چه نخوري، صورتحسابش را بايد بپردازي! ۲- انتخابات بسي بيش از گذشته به مهمترين جلوه گاه رخنمايي و نقشآفريني اراده «جامعه مدني» تبديل شده و از يك نهاد و ساز وكارموسمي براي گردش قدرت به سوي يك فرآيند براي تحول اجتماعي گام برداشته است. مشاركت در انتخابات - حتي اگر نقشي مشروعيتبخش يا افزايشدهنده و تحكيمكننده براي نظامهاي قدرت داشته باشد - بيش از هر چيز نمايشگاه برون ريز خواست و مطالبات و روانشناسي بيپرده و روتوش نشده جامعه است. ۳- در چنين سپهري از تاثيرگذاري گريزناپذير انتخابات، راي دادن و راي ندادن، مساله اصلي نيست چون هر دو با وجود ظاهر به كلي متضادشان، ميدان فعاليت يكساني دارند: كارزار كنش جامعه مدني براي رسيدن به مطلوبها در بستري از نامطلوبها. نتيجه نهايي را كدامين عامل رقم ميزند؟ به نمونههاي تجربه شده نگاهي دوباره كنيد. ۴- پيامدهاي انتخابات - هرچه باشد- در واقع ترازنامه شركت سهامي هر دو گروه «راي داده و راي نداده» است، خواه افتخارآميز باشد يا زيانبار و موجب پشيماني و شرمساري. البته تقسيم سود و زيان معنوي و اخلاقي و وجداني نتيجه انتخابات، به نوع مشاركت (راي دادن يا راي ندادن) بستگي دارد. هيچ كس نميتواند به بهانه راي ندادن - كه خود، نوع ديگري از راي دادن است - از پيامدهاي آن بينصيب باشد.» اينك اين ما و اين «انتخابات».