مصطفي ملكيان در نشستي با چند تن از معلمان تشريح كرد
از هدفمندي تا ساختن فرد و جامعه سالم
در نظام تعليم و تربيت
گروه مدرسه «اعتماد»
با دغدغه پيوند علم و عمل در حوزه تعليم و تربيت بار ديگر نزد استاد مصطفي ملكيان حاضر شده و درخواست كرديم كه طرحي جامع از مباحث مرتبط با تعليم و تربيت ارايه دهد كه شامل جنبههاي تئوريك و عملي بوده و در عين حال هم بتواند شرايط موجود را تبيين كند. *
اين مقدمه فرازنه دشتي، تنظيمكننده مطلب مصطفي ملكيان است كه در دومين نشست خود با جمعي از معلمان بيان داشته است؛ مطلبي كه در سايت سازمان معلمان ايران به طور كامل منتشر شده ، لذا از آنجا كه توجه انديشمندان به حوزه تعليم تربيت يك ضرورت است ما نيز در صفحه مدرسه بر آن شديم تا متن كامل اين ديدار را در معرض نقد و نظر مخاطبان قرار دهيم.
تعليم و تربيت عملي هدفمند و در معرض موفقيت و شكست
تعليم و تربيت - آموزاندن و پروريدن - در واقع دو عمل است. طبعا اگر عملي ارادي باشد در آن دو چيز مهم وجود دارد؛ يكي مساله هدف و ديگري مساله موفقيت و شكست است. در مورد تعليم و تربيت هم كه دو عمل هستند در موردشان هدف، موفقيت و شكست مهم است. از اينجا شروع ميكنيم.
تفكيك دقيقي در فلسفه ذهن و فلسفه عمل بين هدف و نتيجه شده است. هدف وضعي است جهاني، ابجكتيو و بروني كه فاعل فقط براي ايجاد آن وضع دست به فعل زده است. اگر قصد ايجاد آن وضع را نداشت، دست به عمل نميزد اعم از اينكه به ايجاد آن وضع برسد يا نرسد. مثل اينكه هدف من از سخن گفتن اين باشد كه مطلبي را به شما تفهيم كنم اعم از اينكه به اين قصد برسم يا نرسم. نتيجه وضعي است كه بر اثر فعل پديد ميآيد خواه فاعل بخواهد آن وضع پديد آيد يا نخوهد پديد آيد. هر دو يك «اعم از اينكه» و «خواه، خواه» دارد. در هر فعلي دو چيز قابل طرح است. موفقيت يعني انطباق هدف با نتيجه و شكست يعني هر نوع عدم انطباق با نتيجه است.
موفقيت يعني هدفي كه براي ايجاد آن وضع دست به عمل زدم فيالواقع هم آن وضع پديد بيايد. شكست يعني براي هدفي دست به عمل بزنم كه آن نتيجه به دست نيايد، يعني با نتيجه انطباق پيدا نكند. موفقيت يك صورت دارد يعني انطباق هدف بر نتيجه و شكست سه صورت دارد. فرض كنيد من براي انتقال مطلبي از ذهن خودم به ذهن شما تدريس ميكنم.
اگر اين مطالب به ذهن شما عملا انتقال پيدا كرد، ميگويند تدريس من موفقيتآميز بود. در سه صورت هم تدريس من شكست ميخورد. يكي اينكه اگر مطالب به ذهن شما انتقال پيدا نكند، شكست خوردم. ديگر اينكه غيراز آنچه ميخواستم به ذهنتان متبادر شود چيزهاي ديگري هم كه نميخواستم، به ذهن شما متبادر شود. اينجا هم هدف با نتيجه انطباق ندارد و اين هم شكست است. مورد سوم اين است كه من براي تفهيم مطلب براي شما سخن بگويم ولي تفهيم كامل صورت نگيرد. فرق مورد دوم و سوم اين است كه در مورد دوم اضافه بر هدف چيزي انتقال پيدا كرد و در مورد سوم هدف هم خودش كامل تحقق پيدا نكرد. اين سه نوع شكست را بايد در هر عملي از همديگر تميز داد.
تعليم و تربيت مثل هر فعل ديگري هدف و نتيجه دارد. موفقيت آن در گرو اين است كه نتيجه با هدف انطباق يابد.
هدف تعليم و تربيت جامعه و فرد سالم است
هدف تعليم و تربيت به صورت كلي چه چيزي ميتواند باشد. به نظر ميآيد كه هدف تعليم و تربيت يكي ايجاد فرد خاص است يكي ايجاد جامعه خاص. ميخواهيم افراد، افراد خاصي بشوند كه الان نيستند. ديگر اينكه ميخواهيم جامعه به صورت خاصي درآيد كه الان نيست. در كليترين صورت ميخواهيم به طرف جامعهاي برويم كه بهترين جامعه است و فردي كه بهترين فرد است. در مورد بهترين جامعه به جامعه سالم تعبير ميكنند ولي در مورد بهترين فرد اجماعي وجود ندارد. پيش فرض اين است كه جامعه كنوني، جامعه سالم نيست و ميخواهيم جامعه سالم بسازيم ولي از فرد چه ميخواهيم بسازيم. اينجاست كه يك اختلاف عمده وجود دارد و در اين اختلاف عمده نيز زيرمجموعههاي اختلافي ديگري هم هست.
بعضي گفتهاند هدف تعليم و تربيت اين است كه از فرد ميخواهد فرد بهروز بسازد و بعضي گفتهاند ميخواهد فرد خوش بسازد. خوشي و بهروزي. البته قايلين به خوشي و بهروزي نيز براي هر كدام زيرمجموعههايي عنوان كردهاند. نكته مهم اين است كه در طول تاريخ فرهنگ بشري به غير از اينكه آدمهاي دقيق النظر متوجه شدهاند، همه كساني كه در باب خوشي يا بهروزي سخن گفتهاند هر دو را با لفظ سعادت به كار بردهاند و گفتهاند ميخواهيم فرد سعادتمند بسازيم. در حالي كه برخي از سعادتمند فرد بهروز و برخي فرد خوش مرادشان بوده است. مراد از خوش معناي مضيق آنكه شامل خوردن و آشاميدن و پوشاك و… باشد نيست. اين نكته تا اين اواخر در طول تاريخ مغفول بود بنابراين فرزانگان، عرفا، فيلسوفان، بنيانگذاران اديان و مذاهب، الهيدانان، عالمان اخلاق، روانشناسان در مورد هر دو لفظ سعادت يا در انگليسي happiness را به كار بردند. اين دقت را نداشتند كه بعضي مرادشان از اين لفظ خوشي و بعضي مرادشان بهروزي است. خوشي و بهروزي دو چيز متفاوتاند. صفت جامعه آرماني، سالم و صفت فرد اين است كه يا خوش باشد يا بهروز. در بهروزي و خوشي اختلاف هست همانطور كه در مولفههاي سلامت اختلاف هست. اينجا بحثم در مصاديق نيست در مفاهيم است. آرماني بودن فرد يعني خوشي و بهروزي او و آرماني بودن جامعه يعني سلامت جامعه. نكته اينجاست كه اگر فردي آرماني شود آيا خود به خود به تبع آن، جامعه آرماني نميشود؟ يا برعكس است اگر جامعه آرماني شود آيا خود به خود فرد آرماني نميشود؟ اگر اين طور باشد تعليم و تربيت ديگر دو هدف نخواهند داشت. وقتي ميگويي دو چيز ميخواهيم يعني با آرماني شدن فرد لزوما جامعه آرماني نميشود و برعكس. اگر به هر كدام پاسخ مثبت دهيد هدف تعليم و تربيت ميشود يك هدف كه اگر يكي آرماني شد ديگري هم آرماني ميشود.
مفروض كساني كه ميگويند تعليم و تربيت دو هدف دارد يكي بهسازي جامعه و يكي بهسازي فرد است كه اين دو تا لزوما به يكديگر نميانجامند. اين بحث خواهد شد.
جامعه سالم هفت ويژگي دارد
مولفههاي جامعه سالم چيست؟ اختلاف نظر زياد است ولي قولي كه بيشتر طرفدار دارد اين است كه جامعه سالم هفت ويژگي دارد. يك امنيت است. security اجتماعي بايد معنا شود.
دوم در جامعه سالم بايد رفاه باشد. ثروت صفت افراد است و رفاه صفت جامعه است. سوم عدالت است. عدالت وصف جامعه است. البته عدالت در اخلاق يونان و روم قديم صفت افراد نيز بود. چهارم آزادي است. پنجم نظم در جامعه است. ششم همبستگي اجتماعي solidarity است. يعني جامعه غير از ازدحام افراد است.
كتاب خيلي مهمي اواسط قرن بيستم نوشته شد تحت عنوان «ازدحام تنهايان» از ديويد رايزمن، جامعهشناس طراز اول امريكايي كه در آن كتاب ميگويد امريكا جامعه نيست ازدحام تنهايان است. ازدحام يعني به هم چپيدگي. در ازدحام تنهايان، همبستگي وجود ندارد. مثلا همه كساني كه در صف نان ميايستند ازدحام تنهايان هستند كه در آن همبستگي اجتماعي نيست. همبستگي اجتماعي ميزان آمادگي يك فرد يعني يك عضو جامعه كه اگر منافع خودش با جامعهاش تعارض پيدا كرد منافع خودش را فدا كند است. به ميزاني كه افراد حاضر نباشند عندالتعارض واقعي و حقيقي منافع خود را فدا كنند ما با ازدحام تنهايان سر و كار داريم. تعبير خودم كه جايي قبلا به كار بردهام اين است كه آدمها به دو جهت كنار هم قرار ميگيرند يكي به جهت اينكه دلهايشان گشاده شده است يكي به جهت اينكه جايشان تنگ شده است.
اگر بالاي يك برج قرار بگيريد، آدمهايي را ميبينيد كه مثل مورچه در هم ميلولند. جا كه تنگ شد ميشويم ازدحام تنهايان. جامعه يعني كنار هم بودن افرادي كه دلهايشان به هم گشاده است. بعضي متفكران ذيل اين همبستگي اجتماعي چيز دومي گنجاندند كه برخي قايلند كه بايد مولفه جداگانهاي براي جامعه سالم باشد، اينكه تعارض بين منافع فرد و جامعه هر چه كمتر پيش بيايد. مولفه آخر جامعه سالم اين است كه بايد زمينههاي رشد فرديت آدمي فراهم شود. هر كدام از ما منحصر به فرديم به گفته عرفا «لاتكرار فيالتجلي». خدا دو اتم را هم عينا نيافريده است چه برسد به دو برگ چه برسد به دو انسان. در ما انسانها دو چيز در آن واحد بايد متعادل باشد يكي اقتضائات عضويت در اجتماع يكي اقتضائات فرديت. Memership,indviduality. عضويت ما در جامعه اقتضائاتي دارد كه ما به آن تن ميدهيم. مثلا اقتضاي عضويت ما اين است كه از بعضي آزاديهاي خويش چشمپوشي كنيم اما هركدام از ما جنبههاي يونيكي دارد كه بايد از كمون به بروز برسند. يعني از استعداد صرف به شكوفايي برسند و به گفته فلاسفه از قوه به فعليت درآيند. ممكن است من قريحه شعرسرايي داشته باشم بايد جامعه طوري سامان يابد كه قوه من در كمون نماند و به بروز بينجامد.
جامعه بايد زمينه خودشكوفاييهاي فردي را فراهم كند
هر استعدادي كه در كمون بماند صاحب استعداد را آزار ميدهد. به تعداد استعدادهاي ناشكفته حالتان خوب نيست. براي اينكه حالتان خوب شود بايد همه استعدادهاي دروني شما شكوفا شود. جامعه بايد زمينه اين خودشكوفاييهاي فردي را فراهم كند. هرگونه جلوگيري از بروز استعدادها علامت جامعه ناسالم است. جامعه سالم جامعه تفرديافتگيها بايد باشد يعني علاوه بر اينكه عضويت هر فرد تام و تمام است - البته اين عضويت اقتضائاتي دارد- بتواند تفرد خودش را هم نشان دهد. جنبه بيهمتا بودن و منحصر به فرد بودن خود را نشان دهد. اگر جامعهاي اين را نداشته باشد همه به سوي يونيفرم شدن و مثل هم شدن پيش ميروند. مثلا وقتي ميوه ميخريد خيار و پرتقال و موز فقط بوي خودشان را ميدهند و وقتي همه را كنار هم مدتي بگذاريد هر كدام بوي ديگري را ميدهد. يعني در جامعه سالم بايد در عين اينكه شرايط عضويت رعايت شود هر كسي فرديتش نيز محفوظ بماند. در جوامع توتاليتر براي متحدالشكل كردن افراد كوشش ميشود، وقت خواب، رژيم غذايي، نوع لباس را ميخواهند يكسان كنند. به تعبير نيچه ميشود جامعه تودهاي و رمهوار و گلهوار.
بايد ديد تعليم و تربيت چگونه ميتواند اين اهداف را برآورده كند و چگونه ميتواند براي تحقق اهدافش آنها را در برنامههايي كه به اعضاي جامعه ميدهد عملياتي كند. از طرف ديگر اگر جامعهاي سلامت داشته باشد لزوما افرادش خوش و بهروز نيستند پس لازم است از سوي ديگر آدمهايي بپروريم كه در زندگي خوش باشند يا بهروز باشند.
خوشي و بهروزي تفاوتشان در چيست؟ به زبان ساده انساني خوش است كه به همه خواستههاي خودش برسد و انساني بهروز است كه به همه نيازهاي خودش برسد. خواسته و نياز با هم خيلي تفاوت دارند. انسان خوش يعني به همهچيزهايي كه ميخواهد برسد. كسي كه هر چه ميخواهد دارد به اين معنا نيست كه هر چه نياز دارد هم دارد. بهروز يعني هر چه به آن نياز دارد را دارد. چه بسا انسان بهروز بايد از شهرت بگريزد هر چند خواستهاش باشد.
يكي از نقدهايي كه به روايتهايي از ليبراليزم وارد كردهاند همين است. به نظر من البته اين اشكال به كل روايتهاي ليبراليستي وارد نيست ولي به بعضي از روايتها وارد است. ميگويند ليبرالها وعده جامعهاي را ميدهند كه هر كسي هر چه ميخواهد دارد. اين جامعه نه تنها ممكن نيست مطلوب هم نيست. مثلا خوشي بيمار سرماخورده به خوردن بستني است ولي نيازش به خوردن داروي تلخ و نخوردن بستني است.
اگر دقت كنيد ميبينيد در يك سنيني ميفهميم كه خواسته ما با نيازمان فرق دارد و بنابراين ميپذيريم كه خواهر يا پدر و مادر نيازهايمان را بگويند ولي از يك سني مثلا هجده سالگي يا سن قانوني ديگر نميپذيريم كسي بگويد تو اين را ميخواهي ولي نبايد بخواهي. يعني خواستهات اين است ولي نيازت نيست. **
انسانهاي خوش يا انسانهاي بهروز؟ هدف تعليم و تربيت كدام است؟
اجمالا ميگويم هدف تعليم و تربيت آيا بايد پديد آوردن افرادي باشد كه خوشند يا افرادي كه بهروزند. براي يافتن خواسته، هر كسي با رجوع به خودش خواستهاش را ميفهمد. اما نياز را چه كسي بايد تعيين كند. چهار ديدگاه وجود دارد كه خواهم گفت.
سوال اين است كه از فرد، انسان خوش ميخواهيم بسازيم يا بهروز؟ در تفسير انسان خوش ديدگاههاي متفاوت وجود دارد و در تفسير انسان بهروز هم تفاسير متفاوت وجود دارد.
اين پروژه كلي است و در بخشي از قسمتهاي آن مكتبهاي مختلف اجماع دارند بنابراين ميتوان مخرج مشترك تعليم و تربيت را فهميد. تعليم و تربيت در فصل مشترك چطور بايد باشد تا موفق باشد. به تعبير ديگر حسن اين طرح رهايي نسبتا زيادش از مكاتب مختلف است و موارد فراواني اجماع وجود دارد كه جامعه سالم و فرد خوش و بهروز چيست و كيست. دقت كنيد كه «فرد» به كار ميبرم نه عضو. فرد بهروز، فرد خوش. در جامعه هر كدام از ما عضو هستيم نه فرد.
اين طرح در عين اينكه به مباني نظري توجه دارد، قابل ترجمه به زبان عملياتي نيز هست. عملياتي شدني كه ميخواهيم بحثها انتزاعي نباشد، هرچند به موانع اجتماعي و فرهنگي ممكن است برخورد كنيم.
ضرورت و اخلاقي بودن يا اخلاقي نبودن تعليم و تربيت
توضيح ديگر درباره اين طرح و چارچوب اين است كه مباحثي را مفروغعنه در نظر گرفتم هرچند ريشهايتر هستند مانند الزام تربيت يا التزامات تربيت و اينكه چرا بايد وارد بحث تربيت شد. آيا اصلا بايد تعليم و تربيت داشته باشيم و چرا بايد در تعليم و تربيت موجود بازنگري كنيم.
اما در مورد اخلاقي بودن يا نبودن تعليم و تربيت در چارچوب كنوني بحث خواهد شد. هر عملي اگر ارادي باشد اين بحث ميشود كه آيا اخلاقي هست يا نه؟ مثلا ژاكوتو، متفكر تعليم و تربيت فرانسوي در نيمه اول قرن نوزدهم معتقد بود كه تعليم عمل غير اخلاقي است البته تربيت را نميگفت و در اروپاي باختري آراي او طرفدار داشت كه نبايد تعليم دهيم. اصطلاح «نظريه استاد نادان» به آن ميگويند. او در نظريهاش راجع اينكه استاد بايد چه كار كند اگر نبايد تعليم كند، سخن گفته است. بعضي نظريات امروزه تربيت را عمل اخلاقي نميدانند. نظريه ژاكوتو جزو جريان غالب نيست هرچند در سوييس و فرانسه هنوز طرفدار دارد.