رونمايي از ارجنامه عزتالله فولادوند با حضور رضا داوري، مصطفي محقق داماد
حسين معصومي همداني، داود فيرحي، حميرا مشيرزاده
جستوجوگر خرد و آزادي
سياستنامه
عزتالله فولادوند متولد دي ماه 1314 اصفهان، براي فارسي زبانان اهل فلسفه و انديشه چهرهاي آشنا و ستايش برانگيز است. بيش از نيم سده است كه در زمينههاي متنوع علوم انساني به ويژه فلسفه، سياست، جامعهشناسي، تاريخ و ادبيات قلم ميزند و شمار قابل توجهي از آثار ارزشمند اين حوزهها را با دقت و صحت و سلامتي مثال زدني به فارسي ترجمه كرده است، آثار شاخصي چون «جامعه باز و دشمنان آن» نوشته كارل پوپر، «خشونت» و «انقلاب» نوشته هانا آرنت، «فلاسفه بزرگ» و «مردان انديشه» نوشته برايان مگي، «قدرت انديشه» و «آزادي و خيانت به آزادي» نوشته آيزايا برلين، «در سنگر آزادي» نوشته فردريش فون هايك، «گريز از آزادي» و «آيا انسان پيروز خواهد شد؟» نوشته اريك فروم، «فلسفه كانت» نوشته اشتفان كورنر، «ماكياولي» نوشته كوئنتين اسكينر، «ارسطو» نوشته مارتا نوسباوم، «هگل» نوشته پيتر سينگر، «نيچه» نوشته ج. پ. ا سترن، «زندگينامه فلسفي من» و «نيچه و مسيحيت» نوشته كارل ياسپرس، «آغاز فلسفه» نوشته هانس گئورگ گادامر، «برج فرازان» نوشته باربارا تاكمن، «اخلاق در فلسفه كانت» نوشته راجر ساليوان، «راه فرو بسته» نوشته هنري استيوارت هيوز و... و البته صدها مقاله مهم و خواندني از برخي از مهمترين انديشمندان معاصر. يك ويژگي بسيار مهم ترجمهها و نوشتههاي فولادوند نثر روان، شيوا و گوياي فارسي آنهاست كه نشانه تسلط ژرف و عميق ايشان به زبان فارسي و شناخت گسترده او از ميراث ارزشمند اين زبان است كه علت آن نيز چنان كه خود بارها بيان كرده، عشق و علاقه او به ايران است. نشر مينوي خرد به تازگي ارجنامهاي براي اين استاد مسلم ترجمه با عنوان «در جستوجوي خرد و آزادي» منتشر كرده كه در آن آثاري از نويسندگان و انديشمندان ايراني چون محمد علي همايون كاتوزيان، سيد جواد طباطبايي، سيد مصطفي محقق داماد، رضا داوري اردكاني، موسي غني نژاد، حسين معصومي همداني، محمد علي موحد، مصطفي ملكيان، احمد مهدوي دامغاني، حميدرضا جلايي پور، عبدالله كوثري، مرتضي مرديها، پرويز ضيا شهابي، نجفقلي حبيبي، غلامرضا اعواني، محمد ايلخاني، هوشنگ رهنما، پيروز سيار، محمد دهقاني، علي قيصري و حورا ياوري براي فولادوند يا به مناسبت او نوشتهاند. همچنين به مناسبت رونمايي از اين ارجنامه جلسهاي در خانه انديشمندان علوم انساني به همت اين خانه، انجمن علوم سياسي ايران و انتشارات مينوي خرد و دبيرخانه جشنواره بينالمللي فارابي برگزار شد كه در اين جلسه شماري از استادان علوم انساني و خود عزتالله فولادوند سخنراني كردند. در ادامه گزارش سخنراني برخي سخنرانان اين نشست و متن سخنراني استاد فولادوند از نظر ميگذرد:
فيلسوف به معناي واقعي لفظ
رضا داورياردكاني
رييس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران
ترجمه آثار فلسفي در ايران از دوره ناصري در عهد قاجار آغاز شد و نخستين ترجمه در اين حوزه ترجمه كتاب ديسكور (گفتار در روش درست به كار بردن عقل) دكارت بود، محمدعلي فروغي (ذكاء الملك) سومين فردي است كه آن را به فارسي ترجمه كرد. از آن زمان تا دهه 1330 افرادي كه فلسفه ترجمه ميكردند فلسفه نخوانده بودند هرچند زبان فارسي را بلد بودند. زماني كه فروغي سراغ ترجمه كتابهاي فلسفي رفت، خود فلسفه نخوانده بود اما در سالهاي پاياني عمر كوتاهش به آموختن فلسفه پرداخت.
بعدها در دهه ۳۰ برخي مانند محمد حسن لطفي و رضا كاوياني فلسفه آموختند و به ترجمه آثار فلسفي پرداختند. براي نمونه دكتر لطفي به آثار تاريخ فلسفه از جمله آثار افلاطون پرداخت و آثار اين حوزه را تا رنسانس به زبان فارسي برگرداند. در ميان مترجمان افرادي بودند كه هم زبان متن را بلد بودند و هم به فارسي احاطه داشتند. يعني هم به زبان مبدا و هم به زبان مقصد مسلط بودند. احاطه بر زبان فارسي آن زمان خاص نبود و پديدهاي عام در حالي كه در زمان ما مترجماني كه زبان فارسي را به خوبي بدانند بسيار كم شده و من اميدوارم كه اين پديده خاص دوباره عام شود و ترجمههاي مسلط به زبان فارسي از حالت خاص خارج و دوباره عام شود.
از سال ۱۳۳۵ مترجمان بزرگي از جمله استاد فولادوند ظهور كردند كه آثار بسيار خوبي را با علم و تعمق در فلسفه و زبان داني يعني هم زبان متني كه ترجمه ميشود و هم زبان فارسي، به ترجمه پرداختند. من به تجربه شهادت ميدهم كه ترجمه كار بسيار دشواري است و كاري كه دكتر كاوياني كردهاند گاهي مايه اعجاب است. متاسفانه من بسيار درباره جامعه توسعه نيافته و روح جامعه توسعه نيافته فكر ميكنم، در اين جوامع يكي از عيبها رفع تكليف است. كار مقام و معنايي كه بايد داشته باشد ندارد. در اين جوامع افرادي كه وظيفه خود را ميشناسند و راضي از كارشان هستند اينها افرادي هستند كه در جايي كه بايد باشند وجود دارند. آقاي فولادوند در اين چهل يا پنجاه سال اخير تمام تلاشش را صرف فلسفه كرده است و هيچ منتي هم بر سر ما اهل فلسفه نداشته است. امروز دانشي كه دانشجويان فلسفه دارند قسمت بسياري از آن را مديون ايشانند.
آقاي فولادوند از جمله كتاب بسيار دشوار (عقل عملي) اثر كانت را ترجمه كرد. اين كتاب با وجود سختي كه دارد فولادوند با زبان داني و تسلط به فلسفه به ترجمه اين اثر پرداخت و من شهادت ميدهم كه وي يكي از مترجمان تاثيرگذار در اين حوزه است. گاهي تصور ميكنيم كه ترجمه كار آساني است اما بنده زماني كه خواستم يك اثر را ترجمه كنم، متوجه شدم كه نميتوانم از عهده اين كار بربيايم. از طرفي گاهي وقتي يك اثر را ترجمه ميكنيم و برميگرديم كه آن را بخوانيم متوجه ميشويم كه متن ناخواناست و مخاطب نميتواند با خواندن آن از عهده فهم مطلب بربيايد. دشواري ترجمه در حوزه فلسفه باعث ميشود كه مترجم داراي ويژگيهاي خاصي باشد، در حالي كه فولادوند به ترجمه در حوزه آثار فلسفي دست زد كه متنهاي ترجمه شده بسيار روان بود و بايد گفت تنها مترجم آگاهي مانند استاد فولادوند ميتواند از عهده چنين كاري برآيد. فولادوند فيلسوف به معناي معنوي و لغوي لفظ است و من امروز اينجا آمدهام كه به ايشان اداي احترام بكنم.
نقش فولادوند در نقد چپ
مصطفي محقق داماد
استاد حقوق و عضو فرهنگستان علوم
بخشي از عمر و جواني من در حالي سپري شد كه تفكر چپ خاورميانه و ايران عزيز را در برگرفته بود و اين تفكر با شعارها و پوششي از فلسفه و دين براي نسل جوان جذابيت داشت. ضمن اينكه افرادي در قالب فيلسوف مطالبي را با لعاب فلسفه و دين در كالبد جوانان ايران ما ميريختند. شعارهاي چپي آغشته به دين و فلسفه براي همه به ويژه جوانان بسيار جذاب بود. به دليل سيطره چنين فضايي مراكز ديني مانند حوزههاي علميه بر خود واجب دانستند تا به مقابله با اين افكار ماديگرايي و چپ بپردازند و در مقابل اين موج بايستند. از اين رو نسل جوان حوزه علميه دست به قلم بردند و استاد علامه طباطبايي نيز در آن زمان به حوزه آمدند و فلسفه خودشان را بر سر سفره ضد ماركسيست كشاندند. همه سخن و مباحث حوزه در اين زمان اينگونه مسائل بود.
بعدا فهميدم آنچه هيچ اثري نكرد اين كارها بود، يا حداقل من نديدم كه فردي با خواندن اصول روش رئاليسم دست از ماركسيست برداشته باشد. اما به هر حال آنها زحمت خود را كشيدند. به نظرم متفكر خدمتگزار كسي است كه بفهمد جامعهاش به چه چيزي نياز دارد و در آن راه قدم بردارد. يعني متفكري كه ميخواهد نور ببخشد كه جامعهاش از آن بهرهمند شود متفكري است كه درد جامعه را بشناسد. بخش عمده مبارزه با افكار چپ از طريق ترجمه آثاري در راستاي آزادي تفكر بود و كساني مانند استاد فولادوند كه قلمش درد جامعه را ميشناخت و با اين قلم قصد دارد كه به جامعه نور بدهد.
وقتي در همان زمان گسترش افكار چپ به تهران آمدم، به اين نتيجه رسيدم كه اين فرد استاد فولادوند است كه با توجه به توانايياي كه در ترجمه دارد و ميتواند به رمان و غيره بپردازد اما به ترجمه آثار فلسفي و سياسي مانند گريز از آزادي و كتاب جامعه باز و دشمنان آن كارل پوپر ميپردازد. به يقين بايد بگويم بعيد ميدانم يك چپ اين كتاب را مطالعه كرده باشد و در افكار و اعتقاداتش تجديدنظر نكرده باشد. در آن زمان اين كتاب را خريداري كردم و از برخي متفكران خواستم كه اين اثر را بخوانند. به نظرم اين نوع كتابها و نوشتهها بود كه جامعه ما را عوض كرد اگرچه هنوز عقايد چپ در ايران مانند آتش زيرخاكستر است.
بايد بگويم عقايد چپ در ايران گاهي در قالبهاي ديگري در ايران بروز ميكند و گاه در منظر پوپوليسم مطرح ميشود. خدا نكند كه اين افكار با پوشش دين آميخته شود كه اين افكار با روغن داغ دين بسيار خطرناك است. اگر افكار امثال فولادوند دنبال نشود و فلاسفه و مترجماني ظهور نكنند و آثار فلسفي و آزادي تفكر را نشر ندهند و تفكر را ترويج نكنند، ممكن است عقايد چپ در قالب دين در كشور ما بروز كند و به بلاي جهل مقدس منجر شود.
آزادي، قدرت و قانون
داود فيرحي
استاد انديشه سياسي دانشگاه تهران
ترجمه به مثابه نوعي فلسفيدن يا تفكر است. ترجمه فلسفه و نقش ترجمههايي كه فولادوند در انديشه سياسي در ايران معاصر دارند بسيار زياد است. در آثار ايشان دو عبارت يكي كلمه فلسفه و ديگري بحث در حوزه سياست به كرات بيان شده است. اكثر ترجمههاي ايشان در حوزه فلسفه سياسي است. ايشان به ويژه به مفهوم آزادي در كتابهاي خود پرداخته است. در واقع اين كتابها به نوعي حكايت از علايق مركزي استاد دارد. كتاب آزادي، قدرت و قانون نوشته فرانتس نويمان ويژگيهايي دارد كه به بحث و پژوهشهاي ما كمك ميكند. در اين كتاب براي نخستين بار است كه آزادي به جاي اينكه در برابر قدرت باشد توليدكننده قدرت سياسي است. در طول تاريخ همواره آزادي در برابر قدرت بوده است. به طور مثال از زمان مرگ فتحعليشاه تا انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي و تاكنون يكي از محوريترين بحثهاي جامعه ما بحث آزادي قانون بوده است.
وقتي يك مترجم وقتي به ترجمه روي ميآورد چه ميكند؟ مترجم توانمندي مانند استاد فولادوند، انتخابهاي دقيقي دارد و به آدم كمك ميكند كه خواننده وارد ذهن اين استاد هم بشود چرا كه ترجمه فلسفيدن درباره مقصد و مبدا است همچنين گلچين كردن چيزي از آن سوي دنيا كه ميتواند در جامعه مقصد موثر باشد، است. پس به اين ترتيب مترجم واقعا يك متفكر است. وقتي كه كتاب جامعه باز و دشمنان آن نوشته كارل پوپر منتشر شد مانند شعله در سطح جامعه گرفت و بسياري از دانشجويان فلسفه و علوم سياسي به مطالعه آن پرداختند. بنابراين ترجمه كردن نوعي فلسفيدن، انديشيدن و عمل كرده است.
در بازار ترجمه دو نوع ترجمه ميتوان ديد. يكي ترجمه تفنني و يكي هم ترجمه هدفمند. ترجمه هدفمند چند ويژگي دارد. يكي از اين ويژگيها انتخاب آگاهانه متن از مبدا به مقصد است. در مقالهاي دكتر فولادوند ميگويد كه يكي از اهداف من در ورودم به ترجمه شكستن سلطه گفتمان چپ در عرصه جامعه بوده است. در واقع با اين انديشه مترجم تكثر را وارد بازار فكر ميكند. دومين ويژگي شناخت دقيق از شرايط اجتماعي و فرهنگ و زبان مقصد است كه بسيار مهم است. كتابي كه با زمان و نياز واقعي جامعه گره ميخورد مانند پتكي است كه بر طبل خورده ميشود.
ترجمه نوعي حرف زدن به زبان ديگران است و اتفاقا اين بيشتر مختص جوامع بسته است يعني هرچقدر جوامع بستهتر باشد فيلسوفان سعي ميكنند كه سخنانشان را از زبان ديگري بگويند. بنابراين در ترجمه دو پيام وجود دارد. يكي پيام خالق اثر و ديگري پيام ناقل اثر است كه ما در آثار استاد آن را ميبينيم و اگر كتابهاي ايشان را مورد توجه قرار بدهيد گويي كتابهايش مجلدات يك مجموعه آثار است. ترجمههاي هدفمند انديشه بومي را با پژوهشهاي جهاني گره ميزند. كاربرد بسيار مهم ترجمههاي هدفمند ايجاد سويه پژوهشها است و يكي از ويژگيهاي مهم علوم انساني، ادبيات پژوهش است. اين ترجمهها براي پژوهشگر سابقه پژوهشي ايجاد ميكند. ترجمه در همه رشتهها مهم است اما در علوم انساني بسيار مهمتر است.
كتابهايي براي همه
حسين معصومي همداني
عضو پيشين هيات علمي انجمن حكمت
در زمان اين ۳۸ سال گذشته تحولات بزرگي در جامعه رخ داده است. در حوزه انديشه، گروههاي مرجع عوض شدهاند. قبل از انقلاب كتابهاي مرجع عمدتا كتابهاي شعر بودند در صورتي كه اگر به كتابهايي كه بعد از انقلاب منتشر شده است توجه كنيد، تفاوت بسيار زيادي كردهاند. زبان بيان فكر به هماني كه بايد باشد تبديل شده است و از زبان ادب به زبان رويكرد تقليل پيدا كرده است. در اين ميان نقش مترجمان بسيار برجسته بوده است. مترجمان ما در واقع يك خدمت چند جانبه انجام دادهاند. به فرض مثال فلسفه در دانشگاه تهران تا قبل از ترجمه كتاب فلسفه هگل نوشته استيس توسط حميد عنايت، در واقع مانند اين بود كه تا هگل تمام ميشود. همين كتاب در آن زمان كم كم مانند يك قلعه كوه بسياري از ديوارها را برداشت و راه را بر آستانههاي ديگر هموار كرد.
در واقع مترجمان ما موادي را براي افرادي كه كار خود را خوب انجام نميدادند توليد ميكردند. در اين اتفاق اگر به آثاري كه استاد فولادوند ترجمه كردهاند توجه كنيم نقش ايشان را در باز شدن اين درها ميتوان تا حدودي درك كرد. امروزه ساختار دانشگاه با شرايط امتيازدهي كه دارد موجب ركود در بسياري از عرصهها شده است. اگر ملك الشعراي بهار در دانشگاههاي امروزي با اين شرايط امتيازدهي كار ميكرد، در همان مراحل مربيگري باقي ميماند چراكه او با مردم سخن ميگفت و وقت پرداختن به اين مسائل را نداشت.
در اين فضا عمده آنچه فولادوند ترجمه كرده است هر چند بسياري از آنها تخصصي بوده اما با تسلط بر زبان مبدا و مقصد، متون را به صورتي ترجمه كرده است كه هيچ خوانندهاي از خواندن بيشتر اين آثار دست خالي بر نميگردد. كتابهايي مانند آثار بريان مگي، آيزابرلين، هانا آرنت و كارل پوپر كه استاد فولادوند آنها را ترجمه كرده است. يكي از بزرگترين خدمات فولادوند اين است كه با آثاري كه ترجمه كرده است توانسته در جامعه پژواك و به تعبيري بحث ايجاد كند. او با انتخابهاي دقيق و مناسب سبب شده است كه هم فضاي دانشگاه و هم بيرون از دانشگاه نسبت به آن حساس شود.
فراموش نكنيم كه بزرگان فرهنگ ما همه كساني بودند كه توانستهاند به نوعي با مردم سخن بگويند. ما نسلي از مترجمان داريم كه با ترجمههايشان كتابخواني را در جامعه محدود كردهاند، اما مترجماني هم داريم كه جامعه را به سمت خواندن كتاب سوق ميدهند و اين كوشش براي فهم، اعتماد در خواننده ايجاد ميكند. استاد فولادوند يكي از اين افراد است كه توانسته است در بين جامعه با ترجمههاي دقيق خود به اين اعتماد كمك كند.
مترجم آثار كلاسيك
حميرا مشيرزاده
استاد علوم سياسي دانشگاه تهران
سبك ترجمه استاد فولادوند هميشه برايم آموزنده بوده و توصيهام به ديگران اين است كه از اين ترجمهها بياموزند. چون تسلط ايشان به زبان مبدا و مقصد و همچنين تسلط بر حوزه موضوعي كه ايشان كار ميكردند ترجمههايش را بسيار با ديگران متفاوت كرده است. تسلط ايشان به زبان فارسي در مقدمههايي كه بر كتابها مينويسند بسيار براي ما مهم است كه ما هم ياد بگيرم كه چگونه يك مترجم تسلط كامل بر گنجينه واژگاني زبان داشته باشد و چگونه آنها را در خدمت ترجمه بگيرد. همچنين احترامي كه ايشان به دانش خوانندگان دارد قابل تامل است. يعني به هر چيزي ارجاع نميدهند و به اين صورت به دانش مخاطب احترام ميگذارد. در آثار ايشان ارجاع به زبان مبدا در يك حالت تعادل باقي ميماند. فراتر از تسلطي كه ايشان به زبان مبدا و مقصد دارد، انتخاب آثار براي ترجمه هم بسيار مهم است. ايشان برخلاف ديد بازار محور و حتي نيازهاي عاجل مخاطبان مانند متون درسي به نيازهاي ماندگاري ميپردازد و آثار ماندگار را انتخاب ميكند.
آثار كلاسيك آثاري هستند كه در همان زماني كه منتشر ميشوند ميتوان تشخيص داد كه به يك اثر كلاسيك تبديل ميشوند. اينها آثاري هستند كه بارها آنها را ميخوانيم. كتابهايي هستند كه ما از آنها اثر ميپذيريم. اين آثار، آثاري هستند كه در هر شرايطي كه قرار بگيرند حتي زماني كه در بستر تاريخي و فرهنگي خودشان جدا ميشوند و در يك بستر ديگري قرار ميگيرند باز هم قابل استفاده هستند. به نظرم نظريهپردازي بومي جز با تسلط بر آثار كلاسيك آن حوزه و مطالعاتي نميتواند شكل بگيرد. ترجمه آثار كلاسيك ميتواند زمينه را براي گفتوگوي انتقادي درباره مباحثي كه در اين حوزه است براي نظريهپردازيهاي جديد و مفهومسازيهاي جديد و... باز ميكند. كتاب خشونت آرنت كه به همت استاد فولادوند ترجمه شده است يكي از اين نوع كتابهاست. هر چند اين كتاب زياد در زمره كتابهاي خيلي كلاسيك به شمار نميآيد. خيلي از افراد معتقدند كه اين كتاب زمينهمند است، يعني ظهور اين كتاب در زمان جنگ سرد است و هراس از درگيري هستهاي است و نكاتي در اين كتاب وجود دارد كه بسيار قابل تامل است.
من به عنوان يك دانشجوي روابط بينالملل ميتوانم اين را ببينم كه چگونه آرنت با كتاب خشونت در اين حوزه ماندگار شد. آرنت در اين كتاب درواقع ميخواهد سرشت خشونت، علل خشونت و تفاوت آن را با قدرت بيان كند. تفاوت خشونت با قدرت به اعتباري در نقظه مقابل برداشت رايج از قدرت در رشته روابط بينالملل قرار ميگيرد چراكه در اين رشته همراه قدرت به معناي ظرفيت خشونت تلقي شده است. وقتي آرنت بحث تفاوت خشونت و قدرت را مطرح ميكند، در واقع خشونت را ابزار ميداند. حال اگر در سياست بينالملل حرف اول را خشونت بخواهد بزند به تعبيري از تعبير آرنتي خشونت داريم دور ميشويم. اينجا ميبينيم كه نگاه آرنت به خشونت ميتواند يك منبع نگاه جديد به قدرت در روابط بينالملل باشد. يعني قدرت به عنوان ظرفيت كنش جمعي، كه آقاي دكتر فولادوند مطرح ميكند.
به نظرم آرنت يك نويسنده كلاسيك است و ترجمههاي استاد فولادوند ميتواند براي همه مفيد باشد. كتابهاي كلاسيك فراتر از زمينه و بستر تاريخي و فرهنگيشان تاثيرگذار هستند و زمينهاي براي ايجاد رويكردهاي جديد و مفهومسازيهاي جديد هستند. ما بايد قدر اين ترجمهها را بدانيم. جامعه علمي ما براي بازكردن افقهاي فكري ديگر به گفتوگوي انتقادي نيازمند است و بايد وارد اين مسير بشود.