دموكراسي و
«مردمسالاري ديني»
علي شكوهي
شكست جريان سياسي اصولگرا در انتخابات رياستجمهوري و در شوراهاي شهر و روستا، مجددا بحث دموكراسي اسلامي و غربي را وارد عرصه سياسي و محافل رسانهاي كرد. پيشتر در سال 76 هم وقتي حماسه دوم خرداد خلق شد، اين جريان دريافت كه با راي مردم به جايي نميرسد و بنابراين تلاش كردند تا اصل دموكراسي و برابري راي شهروندان را زير سوال ببرند و برخي از آنان در جلسات به صراحت بيان ميكردند كه در نظام اسلامي معنا ندارد راي بزرگان نظام با مردم عادي برابر باشد. برخي از آنان پاي را از اين هم جلوتر گذاشته و تاكيد داشتند كه مفاهيمي مانند انتخابات ربطي به اسلام ندارد و بايد سازوكاري را ايجاد كنيم كه مسوولان اجرايي كشور از سوي نهادهاي بالاتر به صورت انتصابي تعيين شوند زيرا مردم واجد حق نيستند تا بتوانند اين حق را به ديگران واگذارند! طبعا در اين زمينه بايد مباحث جدي نظري را پي گرفت و نقدهايي فكري و اعتقادي به اين نگرش را مطرح كرد اما در اين مختصر بر آنم تا به سه نمونه از واكنش چهرههاي اصولگرا در اين باره اشاره كرده و در حد اجمال نظرم را بيان كنم.
1- آيتالله علمالهدي و خطر «ناس»
اخيرا صداي جناب علمالهدي در شبكههاي اجتماعي منتشر شده كه در آن به خطر «ناس» اشاره دارد. ايشان در تفسير آيه «تبليغ» به اين فراز ميرسد كه «ولله يعصمك من الناس» و از آن نتيجه ميگيرد كه خطر ناس غير از خطر خواص است. وي تاكيد ميكند كه اگر تودههاي مردم (ناس) از حق جدا بشوند طبعا كار به جايي مثل كربلا ميكشد كه 120 هزار نفر در يك طرف قرار ميگيرند و 72 تن در طرف ديگر. متاسفانه جناب علمالهدي اين بحث را به مقوله انتخابات در ايران پيوند ميزند و جريانهاي سياسي درون نظام را كه با هم رقابت سياسي دارند، به مثابه جبهه حق و باطل معرفي ميكند. علمالهدي مدعي ميشود: «خطر جابهجا كردن توده در دروازه مردمسالاري است. جريانهاي سياسي از همين دروازه مردمسالاري وارد ميشوند و توده مردم را در مقابل خدا و قرآن و پيامبر و ولايت قرار ميدهند كه يا با ولايت ميجنگند يا بيتفاوت ميشوند. اگر كسي كه با ولايت مشكل داشت و توانست توده مردم را جابهجا كند و مردم را در برابر ولايت قرار دهد در آن صورت براي ما هم خطر سقيفه بنيساعده پيش خواهد آمد.»اين سخنان نوعي نقادي دموكراسي و مردمسالاري است و ميزان ندانستن راي مردم. ايشان به جاي آنكه نقش عملكرد جريان اصولگرا در فاصله گرفتن توده مردم از آنان را مطرح كند و به جاي آنكه ناكارآمدي شعارها و برنامههاي خود را بپذيرد به سراغ تاريخ ميرود و خود و دوستانش را در جايگاه خدا و پيامبر و امام مينشاند و راي اكثريت را كه مبناي اداره كشور و ميزان براي تعيين مديران سياسي جامعه است، يك خطر و تهديد معرفي ميكند.
2- روزنامه جوان و سرمقاله عبدالله گنجي
بعد از انتخاب مجدد دكتر روحاني به رياستجمهوري، عبدالله گنجي در روزنامه جوان نوشت: «روحاني راي آورد و رييسجمهور است اما پيروز نشد. در فرهنگ ايراني – اسلامي هيچ آوردهاي پيروزي قلمداد نخواهد شد مگر با اخلاق، يكرنگي، صداقت و تواضع همراه باشد. بنابراين روحاني پيروز اين صحنه نبود، پيروز كسي است كه وقتي پايههاي راي را لرزان ميبيند به هر دستگيرهاي براي نجات دست نيندازد و هدف، وسيله را توجيه نكند».
وي در فرازي ديگر از يادداشت خود نوشت: «او اكنون رييسجمهور ما است اما با شاخصهاي دموكراسي راي آورد نه مردمسالاري ديني... او راي آورد اما پيروز نشد. اگر او را پيروز بدانيم دموكراسي غربي را جايگزين مردمسالاري ديني كردهايم.»
در اين نوشته نويسنده سعي ميكند اولا ميان دموكراسي و مردمسالاري ديني تمايز اخلاقي قايل شود و ثانيا درصدد است دكتر روحاني را به نقض موارد اخلاق ديني در هنگام تبليغات متهم كند. ما به هر دو وجه قضيه اعتراض داريم. اخلاق انتظاري است كه هم در دموكراسي رعايت آن را انتظار ميكشيم و هم در مردمسالاري ديني و متاسفانه در غرب رعايت ميشود و نه در جوامع اسلامي از جمله ايران. آيا نويسنده ميتواند مدعي شود كه جناب قاليباف و رييسي بيش از ديگران به اخلاق ديني در عرصه سياست پايبند بودهاند؟ آيا نميتوان فهرست بلندبالايي از مصاديق عملكرد و سخنان و مواضع نامزدهاي مورد حمايت ايشان را نشان داد كه با هدف كسب قدرت مطرح شدند و رنگي از اخلاق و دين در آن نيست؟واقعيت اين است كه روحاني حداكثر با همان شيوهاي برخورد كرد كه مخالفانش انجام دادند بگذريم كه ما معتقديم در مجموع دولت مظلوم بوده است و تهاجمي كمنظير و بينظير از سوي مخالفان سازمانيافته دولت در اين ايام جريان يافت و اگر كسي قابل دفاع باشد همين دكتر روحاني است. اخلاق، مرز ميان دموكراسي با مردمسالاري ديني نيست و بهتر است بدون عذرتراشي تسليم راي مردم شويم و براي دلداري دادن به خود، ديگران را متهم نكنيم.