مسائل واقعي/غيرواقعي
سيد علي ميرفتاح
اين سند 2030 چيزي نيست كه با سخنراني حل و فصل شود. يك طرف، آن را انتهاي بيعفتي و بياخلاقي ميداند، طرف، ديگر هم آن را سند افتخار برميشمرد. مادامي كه رقابتهاي انتخاباتي در جريان بود، ميشد آن را حمل بر مچگيريهاي جناحي كرد. اخيرا فيلمي منتشر شده كه جواني در مخالفت با اين سند «كشور يونسكو» را متهم ميكند و يكي از سخنرانان آن را به مثابه پذيرش همجنس بازي برميشمرد. گروهي از جوانان اصولگرا فيلمي پر كردهاند كه در آن مدعي شدهاند اين سند راه و رسم خودارضايي و آموزش جنسي مبتني بر بيتقوايي را به بچهها ميآموزد و اساس عفت و پاكدامني را زير سوال ميبرد. خودم از يكي شنيدم كه اينها سند 2030 را امضا كردهاند تا ديگر بچه شيعهها توي مدرسه سينه نزنند و در محرم و صفر عزاداري نكنند. با اينكه تبليغات انتخاباتي تمام شده و تنور رقابت سرد شده، اما كماكان آتش 2030 تيز است و به خصوص منتقدين آن را به عنوان وادادگي در برابر غرب، حتي خيانت به خون شهدا، غربزدگي و زير بار نظام سلطه رفتن معني ميكنند و دولتيها هم كمي منفعلانه از آنها دفاع ميكنند و تحفظ دستگاههاي مربوطه را يادآور ميشوند. به هر حال چيزي كه واضح است اين است كه اغلب –بهخصوص منتقدين و مخالفين دولت- اصل سند را نخواندهاند و اگر هم خواندهاند به دلخواه خود گزينش كردهاند. شايد بهترين راه براي اينكه بفهميم چه اتفاقي افتاده و اين سند، سند رقيب است يا افتخار، يكي از مخالفين و يكي از موافقين به تلويزيون بروند و با ادبياتي كه همه از آن سر در بياوريم، با هم بحث و مناظره كنند. سندهاي بينالمللي ادبيات حقوقي مربوط به خود را دارند اما ميشود آنها را به زبان عامه ترجمه كرد و داوري را به مردم واگذار كرد. اما تا قبل از اينكه چنين مناظرهاي صورت پذيرد و ذهن مردم روشن شود، خوب است تصويري واقعي از وضع موجود رسم كنيم تا فردا آمار بيحجابي و غربزدگي بچهمدرسهايها را به حساب امضاي سند 2030 منظور نكنند. تا الان كه چنين سندي امضا نشده بود و پاي يونسكو به ايران باز نبوده، اوضاع آموزش و پرورش دلخواه آقايان نيست. اوضاع شهر هم دلخواه نيست. البته به نظر ميرسد دولتيها و طرفداران دولت شكايتي ندارند و بدحجابي و كمي تا حدودي قرتيبازي بچه مدرسهايها و دانشجوها، مسالهشان نيست. اصولا هر جريان سياسي كه امور اجرايي كشور را به دست ميگيرد چنان درگير مسائل جدي اقتصادي و سياسي ميشود كه مسائل فرهنگي در چشمش كوچك ميشود. حتي دولت احمدينژاد كه ارزشيترين و اصولگراترين دولت پس از انقلاب بود هم چندان اهتمامي به لباس و ظاهر و باور دانشآموزان و دانشجويان نداشت. دولتها بيشتر فكر نانند كه خربزه آب است. حقيقتا كار اجرايي سخت و نفسگير است و دولتها چنان درگير كارند كه نميرسند فكري براي مو و لباس و رفتار جوانان بكنند. يادتان باشد احمدينژاد در جريان تبليغات انتخاباتي به صراحت گفت آيا ما بايد به موي بچههاي مردم كار داشته باشيم؟ اين جمله را او طوري گفت كه گويي موي بچههاي مردم امري پيش پا افتاده است و در شأن دولت نيست كه خود را بدان مشغول كند. اگر يك دهم، بلكه يكصدم اين حرف را دولتهاي تا حدودي اصلاحطلب ميزدند، حتما طرف مقابل شمشير را از رو ميبست و به او حملهاي همهجانبه ميكرد. من الان نميخواهم سنگ اين طرفيها را به سينه بزنم و به آن طرفيها طعنه بزنم بلكه ميخواهم شما را در برابر اين سوال جدي قرار دهم كه چرا مديران اجرايي كشور، اين مسائل مربوط به فرهنگ را مسائل جدي نميدانند و خود را با آنها درگير نميسازند. تقريبا هيچ رييس دولتي نيست كه از وضع حجاب انتقاد كرده باشد يا عمليات فرهنگي غرب را هشدار داده باشد. دولتها سطح درگيريشان با مردم و جهان در جايي و چيزي ديگر است. آنها ميخواهند نفت بفروشند، ميخواهند كارخانههاي خود را راه بيندازند، ميخواهند خود را به برنامه برسانند و با ديوهاي واقعي و سركش تورم، ركود و بيكاري مبارزه كنند. گويي يك تقسيم وظيفه نانوشته اتفاق افتاده كه دولت به ماديات بپردازد و منتقدينش به معنويات. يك تقسيم وظيفه نانوشته وجود دارد كه تكنوكراتها به اقتصاد و سياست بپردازند و ارزشيها به مسائل ارزشي. حالا در جايي مثل سند 2030 تكنوكراتها و ارزشيها به يكديگر برخورد كردهاند و مشغول زورآزمايي هستند تا ببينيم كدام پيروز ميشوند و مردم جانب كدام را ميگيرند.