سياسي يا عقيدتي؛ گرفتاري اين است
سيد علي ميرفتاح
در اين چهل سال گذشته، نخستين دعواي سياسي دعواي بين روحانيون مبارز بود با روحانيت مبارز؛ بين «يوني»ها و «يتي»ها. قبل از اينها هم دعوا بود اما بيشتر عقيدتي بود تا سياسي. ما از پيشينه نامداران انقلاب خبر نداشتيم. نميدانستيم عمرو و زيد چه فرقي با هم دارند و چه مسائلي بينشان بوده. اينها را با هم در روزنامه و تلويزيون و عكسهاي انقلابي ميديديم، فكر ميكرديم همه متعلق به يك طايفهاند. اما پشت اين عكسها و روزنامهها و شعارها سوابقي بود كه از آنها بيخبر بوديم. نميدانستيم در زندان چه گذشته و پيش از اينها برادران با هم چه دعواهايي كردهاند. از اختلافنظر بين علما هم خبر نداشتيم. نميدانستيم بعضي از آقايان سر فلسفه و فقه و عرفان و تصوف و ادبيات و مبارزه با هم اختلاف جدي دارند و در پي تقابل با يكديگرند. از سوابق انجمنهاي اسلامي اروپا و امريكا هم بيخبر بوديم و نميدانستيم تحصيلكردههاي انقلابي چه دل خوني از هم دارند. تازه وقتي دعواها علني شد و دستهبنديها و جبههگيريها رسميت يافت پردهها كنار رفت و فهميديم سابق بر اين در زندان و مدرسه و كنفدراسيون و در حين مبارزه چه اتفاقي افتاده و چه حرفهايي زده شد. ماهيت آن دعواها عقيدتي بود، اما چون مربوط به مجلس و رياستجمهوري و انتصابهاي حكومتي ميشد، شكل سياسي به خود گرفته بود. ميگويند مرحوم طالقاني از اول ميدانست كه آب بازرگان با روحانيون انقلابي به يك جو نميريزد. او چون از سابقه هر دو طرف باخبر بود ميدانست كه كنار آمدنشان محال است. ما دعواهاي عقيدتي/ سياسي متعددي را پشت سر گذاشتيم تا اينكه بالاخره رسيديم به حكومت تقريبا يكدست. روحانيت مبارز توانست وفادارياش را به امام و انقلاب نشان بدهد و نفوذ كلام فوقالعادهاي پيدا كند. مكلاهايي هم كه توانستند برادريشان را ثابت كنند و جاهطلبي از خود نشان ندهند، ماندند و مديريت خرد و كلان كشور را به دست گرفتند. بيشتر بحث تعهد و مكتبي بودن و ولايتپذيري و از اين قبيل جريان داشت، اما براي تقريب به ذهن ميتوانم بگويم در آغازين سالهاي دهه شصت، غيرخوديها رفتند و خوديها ماندند. كسي كه سياست و اقتضائات كار سياسي را نميشناخت گمان ميكرد حالا كه حكومت يكدست شده ديگر همه سرشان را مياندازند پايين و برادروار و متحد كار ميكنند و كار مملكت را پيش ميبرند و چون همه متعلق به يك گروهند پس رقابتي هم بينشان وجود ندارد و همه دنبال تحقق آرمانهاي انقلابند. فيلمهاي تبليغاتي سومين رييسجمهور اسلامي را بازبيني كنيد متوجه عرضم ميشويد و ميبينيد كه هيچ اختلافنظر و رقابتي در ميان نيست و قصد همه خدمت است و قربهاليالله. اما سياست اقتضائات خودش را داشت. سياست و حكومت و اداره جامعه اقتضائاتي دارند كه هر چقدر هم از آنها فرار كنيد گوشهاي گيرتان ميآورند و وادارتان ميكنند تا جبهه تشكيل دهيد، دعواي تازه راه بيندازيد و با ديگري رقابت كنيد. در واقع دعواي يونيها و يتيها تقصير كسي نبود، نيرويي هم نميتوانست جلويشان را بگيرد. همه اينها كه خود را نماينده اسلام ناب محمدي ميدانستند و تلويحا حريف را به اسلام امريكايي متهم ميكردند، دو سال جلوتر متحد و يكدل بودند و در يك جبهه ميجنگيدند. بعدها نيز هر كدام چند شقه شدند و با هم درافتادند. قدرت، افتراق ميآورد و دوستان را از هم دور ميكند. اين افتراق شايد به لحاظ اخلاقي بد باشد يا در ذهن مردم بد جلوه كند، اما از آن گريزي نيست و چهبسا براي آباداني و پيشرفت كشور ضرورت دارد. با مرور خاطرات گذشته ميفهميم چطور در سايه قدرت، برادران راستها از هم متفرق شدند و ساز خود را زدند. امريكا و اسراييل بدشان نميآيد كه در ايران بين انقلابيها تفرقه بيندازند و از آب گلآلود ماهي بگيرند اما غيرواقعي و غيرمنصفانه است اگر شقه شقه شدن راستها و چپها را به آنها نسبت بدهيم. معمولا گروهي كه به پيروزي ميرسد و صاحب قدرت ميشود ناگزير است از تشعب. اما چيزي كه ميخواهم بگويم و مجبورم به اجمال بگويم اين است كه دعواي سياسي امروز، دعواي عقيدتي نيست و با زور و ظاهرسازي هم نميشود عقيدتياش كرد. عقيدتي هم بشود راه به جاي خوبي نميبرد. برد و باخت سياسي را نبايد به دعواي حق و باطل كشاند. وارد كردن تعابيري مثل حلال و حرام هم جز بالا بردن هزينه دعواي سياسي كار ديگري نميكند. خرج كردن اصطلاحات و تعابير ديني ساده است؛ عين آب خوردن ميشود تهمت زد و حريف را در برابر مردم خلع سلاح كرد. اما اين مردم، مردم سي سال پيش نيستند و بيش از آنچه به چشم ميآيد از سوابق خبر دارند. طولاني شدن دوره رقابت با تصنع و تكلف، عقيدتي كردن دعواي سياسي همه را آلوده ميكند و از چشم مردم مياندازد. نيز با توجه به وضعيت شكننده دنيا فوقالعاده خطرناك است و كار دست همه ميدهد.