توصيه اصلاحطلبان به اصولگرايان براي بازسازي
دوري از سوبسيد قدرت
بازگشت به مردم
گروه احزاب
ناكامي پشت ناكامي. اين سادهترين و كوتاهترين صورت وضعيت سالهاي اخير جناح راست است. از انتخابات 92 به اين سو هر بار مردم پاي صندوق راي آمدند، آمدند تا به اصولگرايان «نه» بگويند. اما چرا جناح راست با وجود برخورداري از مواهب قدرت و محبوبيت در نظام، مقبوليت اجتماعي خود را از دست داده و روز به روز كلاف اصولگرايي در هم تنيدهتر ميشود؟ اشتباهات هياتمديره جناح راست و بازيگران سياسيشان چه بوده كه بخشي از ژنرالهاي نامدارشان همچون علي اكبر ناطق نوري و علي لاريجاني ترجيح دادند كار سياسيشان را از اصولگرايي جدا كنند و به اعتدالگرايي و اصلاحطلبي نزديك شوند؟درون اردوگاه جناح راست چه گذشت كه با وجود همه ملزومات پيروزي سياسي، باختن به قبا و عباي اصولگرايان سنجاق شده؟ چرا اصولگرايان و رسانههاي تحت مديريت آنان هر چقدر بر طبل تخريب روحاني و تهديد اصلاحطلبان ميكوبند از سوي جامعه پاسخي معكوس ميگيرند و همه نقشههايشان نقش برآب ميشود؟چه شده كه اگر روزگاري جامعتين سر انگشت اشارهاش به سمت و سوي سياستمداري يا ليستي نشانه گرفته ميشد چند سالي است كه موتورش خاموش شده و حتي اقليتي در جناح راست در صورت مشاهده مطالبه جامعتين كمتر توجهي به خواست و نظر آنان ميكنند؟ چه اتفاق و فرآيندي منجر شده تا اصلاحطلبان با دست و پاي بسته اصولگرايان را شكست ميدهند و در ميدان سياست ايران پس از يك دهه صبر در عسرتها پيشروي ميكنند؟ داستان راستان ايران چرا اينگونه قصه پرغصهاي شده تا جايي كه همانقدر كه روز به روز بر ضريب ائتلاف و اتحاد «اصلاحات- اعتدال» افزوده ميشود آنان بيشتر به سمت بالكانيزاسيونِ گفتماني- سياسي حركت ميكنند؟كدام تخمين و تدبير غلط حال و روز آنان را به اينجا كشانده كه هماي اوج سعادت از شانههاي جناح راست پركشيده و آنان را از برج عاج سيادت در سياست پايين انداخته تا اين روزها زمزمه واحدشان خطاب به همكيشانشان اين باشد: «كه چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما؟»
شايد از ميان همه اصولگرايان تنها امير محبيان و محمد مهاجري، فعالان رسانهاي-سياسي اصولگرا بودند كه منصفانه و بيمحابا نقد از درون را آغاز كردند. چه آنكه محبيان اصولگرايان را خودشيفتگان سياسياي معرفي كرد كه به دلايل پيوندي باورمندانه با نظام فرصتهايي سياسي برايشان به وجود آورد كه منجر به ناديده گرفتن مطالبات اكثريت جامعه شد. محبيان پيش از انتخابات و پس از آن بارها بر نوسازي و بازسازي اصولگرايان تاكيد كرد اما هشدار او كمتر مورد توجه رهبران و مديران جناح راست قرار گرفت. محبيان معتقد است كه در حال حاضر از لحاظ تشكيلاتي و توليد گفتمان به شكل منسجم كه دو محور اساسي براي فعاليت تشكيلاتي است از سوي اصولگرايان ديده نميشود. جريان اصولگرايي در تمام سالهاي گذشته موفقيتي از مفاهيم كليدي و تعاريف واژههاي گفتمان خود نداشته است. مفاهيمي مانند عدالت، شايستهسالاري، مقابله با اشرافيگري، فاميلبازي، مبارزه با فساد، تعاريف متعددي از سوي افراد مختلف در جبهه اصولگرايي دارد و همين تناقض ميان تعاريف اصولگرايان بيش از گذشته ضرورت بازتعريف بسياري از مفاهيم را به جريان اصولگرا يادآوري ميكند. يكي از مشكلات بزرگ اصولگرايان در حال حاضر نداشتن فصلالخطاب است.
محمد مهاجري هم بر اين اعتقاد است كه اصولگرايي يك جريان كاملا ازهمپاشيده است و اين فروپاشي به سالهاي ٩٢ يا ٨٨ و حتي ٨٤ برنميگردد. اگرچه جداي از اصولگرايان اندكي كه بارها نسبت به انهدام و اسقاط گفتمان و تشكيلات اصولگرايي هشدار داده بودند، اصلاحطلباني همچون محمدرضا تاجيك هم پيشنهاداتي را براي عبور از بحران به اصولگرايان در فرداي انتخابات مجلس دهم ارايه كردند كه به نظر ميرسد همچنان ميتواند مورد توجه هياتمديره جناح راست قرار بگيرد: «به نظر من آنها در حال حاضر در شرايط فقدان تصميم و تدبير هستند. شرايطي كه تصميمات و تدبيرها برايشان مسير را قفل
كرده است.
در گيجي و منگي اين هستند كه نميدانند چه گذشت و چه شد. اصولگرايان بايد از خودشان فاصله بگيرند. اصولگرايان بايد از فضاي ذهني كه پيرامون خودشان تنيدهاند، فاصله بگيرند. مشكل اصولگرايان خودشان هستند نه هيچ كسي ديگر. خودشان بايد از ميان خودشان برخيزند. كسي نيست كه به اين دوستان بگويد كه «دگر»تان را بيرون از «خود»تان جستوجو نكنيد. دگرتان، خودتان هستيد. دگرتان را با خودتان حمل ميكنيد. به قول حافظ، مشكل تويي و تو از ميان برخيز. بالاخره يكبار به خودت اجازه بده كه خودت را محاسبه نفس كني. يكبار خودت را نقد كن. دنبال كسي بيرون از خودت نگرد. فرافكني نكن. هرجا كم ميآوري به بيرون از خودت احاله نكن. اگر به خودت توجه كني ممكن است مسير ديگري بازكني. شايد آينده بهتري براي جامعه داشته باشيم اگر از حوادث درس بگيريم و ببينيم كه چگونه بايد تمهيد كنيم تا آنچه ميخواهيم و مطلوب جامعه ما است و در جهت منافع و امنيت و عزت ملي ما است، حادث شود و اينگونه همواره توسط رخدادهاي غيرقابلپيشبيني گرفتار نميآيند و همواره دچار حيراني و سرگرداني نميشوند.
برايشان تحليل اينكه چه پيش آمد بسيار سخت است. اصولگرايان بايد بدانند كه به زمان احتياج دارند تا ببينند چه پيش آمد كه اينگونه شد. هر چند كه بسياري از آنها به تعبير «ژاك لكان» سريعا آستر و روكش ايدئولوژيكشان و گفتمانشان را روي حادثه مياندازند تا حادثه را به شكل آستر دربياورند. باز هم واقعيت و پيام حادثه را درك نميكنند. چيزي را از آن ميفهمند كه با آستر تغيير دادهاند كه اين هم جفاي به خودشان است. «حالا در شرايطي كه برخي از سرشناسان اصولگرا پس از راي بالاي روحاني اقدام به تشكيك در سلامت انتخابات رياستجمهوري و شوراها كردهاند تعدادي از نيروهاي سياسي اصلاحات در گفتوگو با «اعتماد» و براي كمك فكري به اين جريان سياسي و جلوگيري از ادامه احتضار آن راهحلهايي را مطرح كردهاند.
پيشنهاد عبدالله ناصري به اصولگرايان اين است: «اصولگرايان بايد خود را تا جايي كه ميتوانند از كانونهاي قدرت سياسي و اقتصادي حكومتي دور كنند و به جامعه مدني نزديك شوند و مطمئن باشند اگر واقعا اين اصل را بپپذيرند، ميتوانند محبوبيت اجتماعي خود را افزايش دهند و طبيعتا موقعيت خوبي از لحاظ اجتماعي پيدا كنند.» آذر منصوري هم به اصولگرايان پيشنهاد كرده تا آنان ارزيابي دقيقي از مطالبات مردم داشته باشند و راهبردهايشان را بر اساس خواست اكثريت جامعه تنظيم كنند. صادق زيباكلام هم معتقد است تا وقتي كه اصولگرايان صورتمساله و چرايي شكست خود را نپذيرند، نميتوانند جلوي ريزش محبوبيت و مقبوليت اجتماعي خود را بگيرند. سيد محمد مير لوحي هم بر اين اعتقاد است كه اصولگرايان اگر چشم خود را روي رانتهاي قدرت ببندند و ساختار سياسي بدون سوبسيد از قدرت را طراحي كنند، ميتوانند به موفقيت دست يابند. جلال جلاليزاده، ديگر فعال سياسي اصلاحطلب هم معتقد است راه نجات اصولگرايان و فرار از وضعيت فعلي دفاع از حقوق مردم و توجه به مطالبات اكثريت جامعه است.