گزارشي از ورود گاز به آخرين مركز استان ايران
داستان شعلههايي كه به خانهها رسيدند
زهرا روستا
داستان غلتيدن كپسولهاي گاز روي كف كوچه، بوي نفت توي گالنهاي بزرگ انباري خانهها، كوپن نفت و صفهاي طولاني تعويض كپسول گاز در زمستان، براي ساكنان كلانشهرهاي ايران به پايان رسيده است، اما قصه كپسول و گالن نفت در كلانشهر زاهدان همچنان جاري است.
هنوز در كوچه پس كوچههاي شهر صداي ماشين گازرساني مردم را سراسيمه به كوچه ميرساند. زني كه يك سوي چادرش را به لب گرفته و كپسول در دست دوان دوان خودش را به ماشين ميرساند. كودكاني كه كپسولها را روي آسفالت كوچه قل ميدهند و خودشان را به ماشين ميرسانند تا خاليها را با پر تعويض كنند. در تابستان اوضاع دسترسي به گاز مايع خوب است اما گاهي در زمستان اين كپسولهاي گاز ناياب ميشوند و مردم يا مجبورند آن را به قيمت آزاد خريداري كنند يا در صفهاي طولاني براي گرفتن گاز مايع بايستند. وضعيت نفت اما خوب است؛ با وجود كوپن نفت، سهميه نفت خانه به خانه تحويل داده ميشود.
از يك سال پيش زمزمههاي ورود خط لوله گاز به شهر زاهدان شنيده ميشد؛ تا اينكه زمستان سال گذشته با حضور رييسجمهور مشعل ميداني كه به نام ميدان گاز نامگذاري شده بود، روشن شد و رسيدن خط لوله گاز به شهر زاهدان رسما از رسانهها اعلام شد. كار نصب علمكهاي گاز و لولهكشي خانه به خانه آغاز شد، اما به گفته مسوولان شركت گاز استان سيستان و بلوچستان اتمام لولهكشي تمام خانههاي شهر سه سالي زمان ميبرد.
خط لوله گاز يا كپسولي بزرگ در زيرزمين
در يكي از روزهاي زمستان 95 كه حسن روحاني به زاهدان آمد و مشعل گاز را افتتاح كرد در فضاي مجازي و رسانههاي مخالف دولت حرف و حديثهاي فراواني مطرح شد. آنها اين افتتاح را فرمايشي خواندند و حتي برخي رسانهها ادعا كردند كه خط لوله گاز تكميل نشده و گازرساني به منازل با كپسول بزرگي كه در زير زمين دفن شده است، انجام ميگيرد. شايعات تا حدي داغ شده بود كه ديگر جوابيههاي شركت گاز پاسخگوي حملات رسانهها نبود و مديرعامل شركت گاز مجبور شد براي خبرنگاران تور بازديد از تاسيسات گاز رساني برگزار كند و حتي آنها را به داخل منازلي كه گازرساني آنها انجام شده بود، ببرد تا از نزديك شعلهور شدن اجاق گاز خانهها با گاز شهري را نشانشان دهد.
آقاي روحافزا يكي از نخستين شهروندان زاهداني است كه به شبكه گاز شهري وصل شده است. ميگويد: «ما همسايه شهيد تيموري هستيم. گاز زاهدان با نصب كنتور در منزل شهيد تيموري افتتاح شد و به بركت همسايگي با خانواده شهيد ما هم از گاز استفاده ميكنيم.» او از اينكه بعد از سالها انتظار بالاخره گاز به زاهدان رسيده است خوشحال است و ميگويد: «زمستان كه برسد فرقش را با كپسولهاي گاز و بشكههاي نفت حس ميكنيم. شركت گاز كوپنهاي نفتمان را هم باطل كرده است. خوشحالم كه در سنين بازنشستگي از حمل كپسول گاز و دويدن دنبال نفت كوپني راحت شدهام.»
خيابان شريفيپناه زاهدان نخستين محلهاي از شهر است كه كار وصل شدن به شبكه گاز خانگي آن آغاز شده است. محلهاي آرام كه كندهكاريهاي فراوان لولههاي گاز خراشش دادهاند. در جلوي يكي از منازل مرد ميانسالي در حال صحبت با مسوول نصب علمك شركت گاز است. ميگويد در حال انجام لولهكشي داخل منزل است و منتظر است علمك را نصب كنند. اما از روند طولاني و دردسرهاي اداري شاكي است. درباره اينكه گاز واقعا به زاهدان رسيده يا نه ميگويد: «ما كه دراين محله هستيم، باور ميكنيم گاز آمده است. اما در محل كارم هر چقدر براي همكارانم قسم و آيه ميخورم كه گاز آمده و من خانهام را لولهكشي كردهام، كسي باورش نميشود.» ادامه ميدهد: «گفتند كپسول را زيرزمين دفن كردند. اما رييس شركت گاز عصباني شد و گفته بود، كپسول زيرزميني كجاست؟ برويم نشانم بدهيد خودم زمين را ميكنم درش ميآورم.»
پول نداريم پس با كپسول ميسازيم
در يكي از كوچههاي خيابان شريفيپناه، درست درجايي كه علمكهاي شركت گاز نصب شده، نيسان آبي رنگي پر از كپسولهاي گاز ايستاده است و مردم محله يكي يكي كپسولهاي خالي گازشان را به سمت نيسان ميآورند. پسر جواني از بالا كپسولهاي پر را پرت ميكند روي زمين و خاليها را بار ماشين ميكند. راننده نيسان ميگويد: «كو گاز؟ ببينيد اينجا آمدهاند علمك زدهاند، اما مردم هنوز از ما گاز ميگيرند. تكيه ميدهد به ماشين و پوزخند ميزند.
- از اينكه گاز بيايد و كارت را از دست ميدهي نگران نيستي؟
ميخندد و ميگويد: «تا گاز بياد سه چهار سال طول ميكشه. من كه الان راننده ماشين هستم قبلا نيروي قراردادي راه و شهرسازي بودم و اخراج شدم. اينجا هم نشد، ميروم سراغ كار بعدي. شما فكر ميكنيد به همه جاي شهر گاز ميدهند؟ به شيرآباد و باباييان، هنوز آب و برق نرسيده چطور گاز ميرسد؟ كپسولها را به آنجا ميبريم.»
پيرمردي از دور به سختي كپسول گاز را حمل ميكند و به نزديك ماشين ميآيد. ميگويد: «نه براي انشعاب گاز به شركت گاز رفتهام، نه قصد دارم بروم. ميدانيد هزينهاش چقدر زياد ميشود و چقدر دردسر دارد؟ همين همسايهها چهار پنج ميليون هزينه كردهاند.» سري تكان ميدهد و با بيتفاوتي ميگويد: «گاز نميخواهيم. يك عمر همين كپسولها را جابهجا كرديم باز هم ميكنيم.» دستش را نشان ميدهد و ميگويد: «تازگي عمل قلب باز كردم و مجبورم اين كپسول را هم جابهجا كنم. 10 سال ديگه طول ميكشه تا گاز به همه جا وصل بشه.»
زني به همراه كودكي 10 ساله به سمت ماشين ميآيد. كودك كپسولي را قل ميدهد و مادرش كپسولي ديگر را با دست به سوي ماشين ميكشد. درباره شبكه گاز شهري ميگويد: «گاز آمده. كي گفته گاز 10 سال ديگه طول ميكشه؟ الان همسايههاي ما لولهكشي كردن گازشون هم وصل شده. مشكل اينجاست ماهايي كه پول نداريم، نميتونيم گاز كشي كنيم.»
در بقالي وسط همان كوچه خانم فروشنده و يكي از زنان اهالي محل در حال گفتوگو هستند. خانم فروشنده ميگويد: «ما هم اولش باور نميكرديم گاز آمده باشد. چند سال است منتظريم تا گاز به شهر زاهدان برسد. ميترسيديم اينبار هم فقط وعده باشد. اما خدا را شكر لولهكشي را انجام داديم و يك هفته است گاز وصل شده.»
خانم مشتري حرف زن فروشنده را ادامه ميدهد: «گاز ما هم چند روز پيش وصل شد. بالاخره راحت شديم.» ميخندد: «فشار گاز هم خوب است. آدم يك بار هزينه ميكند و يك عمر راحت است.»
جوان شاگرد راننده نيسان به پيرمردي كه قلبش را عمل كرده كمك ميكند تا كپسول گاز را به خانه ببرد. از دور ميخندد و ميگويد: «كپسول گاز به اين زودي از شهر جمع نميشه.»
در انتهاي خيابان جامجم زاهدان جايي كه احتمالا جزو آخرين نقاطي است كه گاز به آنجا ميرسد، پيرمردي به همراه پسرش با وانت ميوهفروشي ميكنند. منزلشان در شيرآباد يكي از نقاط حاشيه شهر زاهدان است. تاكيد ميكنند كه گاز به شهر آمده است و ديدهاند در نقاط به قول خودشان بالاي شهر شركت گاز علمك زده است. پسر جوان ميگويد: «گاز خيلي زود به سمت ما هم خواهد رسيد. از جايي كه مشعل را روشن كردند تا اينجا راهي نيست.»
پيرمرد ميگويد: «مردم حاشيه شهر زاهدان هم با نفت و كپسول سر ميكنند. پيدا كردن كپسول كار سختي نيست. دو قدم راه ميرويم تا ميدان اصلي؛ آنجا هميشه ماشين گازي هست. خدا را شكر ما هميشه راضي هستيم. گاز هم بيايد اگر پولش را داشتيم استقبال ميكنيم.»
اما گازرساني به مناطق حاشيهاي زاهدان به اين راحتي نيست. خيلي از خانههاي حاشيه شهر يا سند ندارند يا غيرقانوني ساخته شدهاند در نتيجه نميتوانند از امكانات شهري مانند گاز استفاده كنند. پيرمرد ميگويد: «ما يك عمر با همين وضعيت زندگي كردهايم براي بقيهاش هم خدا بزرگ است.»
مرد جوان آرايشگري كه ساكن خيابان جام جم است برخلاف پيرمرد ساكن شيرآباد نه اميدي به آمدن گاز دارد و نه هنوز باور ميكند كه كنتورهاي گاز نصب شدهاند. ميگويد: «لولهكشيهاي انجام شده است اما تا گاز وصل شود خيلي مانده است. ما وقتي باورمان ميشود كه گاز به خانههايمان بيايد.»
مردم خودشان راه رفاه را پيدا كردند
اما بسياري از مردم زاهدان در اين سالها به انتظار ننشستند تا گاز شهري برسد و خانههايشان را لولهكشي كنند. آنها براي تامين آسايش خود اقدام به لوله كشي گاز مايع خانهها كردند. مردم با انجام لولهكشي گاز و نصب كپسولهاي بزرگ مايع خود را از شر حمل كپسول به طبقات بالاي آپارتمانها و تحمل بوي نفت راحت كردهاند. حالا با آمدن گاز شهري اين لوله كشيها كه قبلا آسايش مردم شهر بود، مصيبت شده است. هزينه كندن و نصب سيستم لولهكشي جديد براي مردم تبديل به معضلي شده است. مسووليت مادامالعمر نظارت گاز براي مهندسان ناظر و استاندارد نبودن لولهكشيهاي گاز مايع، ناظران را از تاييد اين لولهكشيها منصرف ميكند و اين چالش جديدي براي بخش بسياري زيادي از شهروندان زاهدان است كه مجبورند لوله كشي گاز مايع خود را خراب و دوباره اقدام به لوله كشي مجدد كنند. جواد، مهندس ناظر گازرساني خانگي است و ميگويد: «از ورود گاز به زاهدان خوشحالم اما نگرانيهايي هم دارم. براي ما مهندسان درآمد خوبي است، براي مردم هم اگر درست اجرا شود، رفاه ميآورد. اما شما نگاهي به حوادث مربوط به مرگ خاموش و خفگي گاز در ساير استانهاي ايران بيندازيد. آدم وحشت ميكند. بسياري از هموطنان ما در زمستان بر اثر استنشاق گاز مونوكسيد كربن از بين ميروند. با توجه به اينكه در زاهدان هم نظارت صحيحي بر اجراي دودكش ساختمانها صورت نگرفته، مطمئنم آمار اين حوادث در زاهدان نيز بالا ميرود. من نگران جان همشهريهايم هستم. مردم در برابر مهندسان ناظر مقاومت ميكنند، حاضر نيستند براي سلامتي خود و خانوادهشان دودكشها را اصلاح كنند. دركي از خطرات ندارند و بايد رسانهها كمك كنند مردم آگاه شوند.»
ورود گاز به زاهدان علاوه بر ايجاد رفاه براي شهروندان به بهبود وضعيت اشتغال زاهدانيها هم كمك بسياري ميكند. برآورد ميشود با ورود گاز به زاهدان بسياري از جمعيت بيكار اين شهر با گذراندن دورههاي مربوط بتوانند در بخش اجراي گاز يا فروش مصالح مشغول به كار شوند، اما در فقدان بستر آموزشي مناسب براي شهروندان بومي و تعلل خود شهروندان، بسياري از مجريان تجربي لوله كشي گاز از ساير نقاط ايران به زاهدان گسيل شدهاند و در همين ابتداي كار بخش عمدهاي از بازار كار را به خود اختصاص دادهاند.
نوستالژي بوي نفت و نان داغ
مريم از آن دسته شهرونداني است كه آمدن گاز به زاهدان را لازم ميداند اما از آن استقبال نميكند. ميگويد: «آمدن گاز خوب است اما زمستانها بدون بخاري نفتي براي من هيچ جذابيتي ندارد. صداي كتري و بوي نفت و ناني كه روي بخاري داغ ميشود زمستان را براي من ميسازد. دوست داشتم زاهدان همچنان همان زاهدان كوپن نفتي باقي بماند، با صداي قل خوردن كپسول روي آسفالت خيابانهايش.» ميخندد و ميگويد: «بچه كه بوديم يكي از سرگرميهاي ما همين چرخاندن كپسول گاز توي كوچهها بود.»
«ميدانم خيلي از زنان و مردان زاهدان به خاطر حمل همين كپسولها و بشكههاي نفت ديسك كمر گرفتهاند و زانو درد دارند، خيلي وقتها همين بخاريهاي نفتي و آب جوش رويشان بچهها را سوزانده يا تركيدن كپسولها، حادثه آفريده اما دلم براي بوي نفت و نان داغ روي بخاري خيلي تنگ خواهد شد.»