علت شكست طرح ماركس براي جهان
ماركس در زمره صاحبنظراني است كه در علم و تكنولوژي قدرت را ديد و دريافت كه قدرت هرجا باشد، ميل به غلبه دارد. او از تعارضها چشم نپوشيد بلكه به پيروي از هگل آنها را اثبات كرد و با نگاه جامعهشناختي خود درصدد رفع تعارضها برآمد اما او هم به جاي اينكه تعارض را در اصول تجدد و در قدرت علم بيابد آن را در نظام سرمايهداري ديد و به نسبت سرمايهداري با نظام علم و تكنيك كمتر انديشيد. شكست طرح او در اروپا و در همه جهان به همين اشتباه باز ميگردد. او هرچه بود، حساب علم و تكنولوژي را از اقتصاد و نظم جامعه جديد جدا انگاشت و گمان كرد كه با انقلاب پرولتاريا قدرت از سوداي غلبه منصرف ميشود. او قدرتها را در دولت ديده و معتقد بود كه در جامعه بيطبقه دولت ديگر وجود ندارد.