جسارت مكتوب كردن
مهرداد احمدي شيخاني
اوايل دهه هفتاد، وقتي مرحوم «استاد مميز»، مرا براي پيگيري راهاندازي تشكل صنفي طراحان گرافيك به سراغ مسعود سپهر فرستاد، در يكي از گفتوگوهايي كه با استاد سپهر داشتم، مبناي يك بحث طولاني بين ما گذاشته شد كه هنوز هم ادامه دارد. موضوع از آنجا شروع شد كه در يكي از همان نخستين ملاقاتها، نميدانم چه شد كه جناب سپهر تصويري از «طاق كسري» را نشانم داد با تعدادي از تصاوير آناليز هندسي اين گنبد بيضي شكل و اينكه چه توان مهندسي در آن دوره، امكان ساخت چنين قوس حيرتانگيزي را فراهم كرده و اينكه چرا هيچ منبعي براي دانستن اين توان مهندسي وجود ندارد.
موضوعي كه هر دو بر آن تاكيد داشتيم، عدم وجود منابع مكتوب از اين مهندسي گذشته بود. اينكه هر چه آن زمان بوده، سينه به سينه نقل ميشده و كافي بود يكي از اين حلقه، به هر دليلي از ميان ميرفت تا زنجيره دانش، به ناگهان قطع ميشد و همه آن كارآمدي شگرف، به يكباره، در تاريخ گم ميشد. داستان هم فقط به طاق كسري و يكي دو موضوع از اين دست محدود نيست. بسيار خواندهايم از «ماه نخشب» كه «هاشم ابن حكيم» معروف به «مقنع» آن را ساخته بود و به مدت چهار ماه، هر شب بر فراز آسمان نورافشاني ميكرد، اما اينكه اين ماه چگونه ساخته شده بود را كسي نميداند. يا كارهاي شگرفي كه در تاريخ به شيخ بهايي نسبت
ميدهند.
گرمابهاي كه فقط با شعله يك شمع گرم ميشد، يا منارجنبان كه هنوز پابرجاست ولي هيچ منبع مكتوبي كه نشان دهد چگونه آن را ساختهاند موجود نيست. گويي اين گم شدن در تاريخ و مكتوب نكردن تجربيات كه مبناي دانش آينده بشود، بخشي از هويت و فرهنگ علمي گذشته ما است. اين امساك در ياد دادن و اين شيوه «استاد شاگردي» كه فقط وقتي چيزي را ياد ميگيري كه در محضر استاد، دو زانو بنشيني و گوش دل به سخن استاد بسپاري و در او حل شوي. اين حل شدن در استاد و هر چه او هست عين صدق و غير او، هر كه بگويد و هر چه بگويد، بر خطا هم، بخشي از همين فرهنگ آموزشي «استاد شاگردي» است و البته بيرون آمدن از دايره چنين نگاهي، به همان سختي و صلبي تاريخ است.
از دل آن گفتوگوها، كه بعد با تشكيل تعاوني طراحان گرافيك، همچنان ادامه پيدا كرد، اين حاصل شد كه حرفه ما، يعني طراحي گرافيك، با آنكه از دل مدرنيته بيرون آمده، ولي رگ و پياش همچنان بر همان مدار آموزشي سنتي استوار است. يعني اگر شاگردي حرف گوشكن باشي و استادي صاحبدل داشته باشي و گوش جان به استاد بسپاري، شايد تو نيز اگر ذوقي و استعدادي داشته باشي، روزي پا جاي پاي استاد بگذاري. اما اگر در گوشهاي دور، تنها و بيپناه و بيكس باشي و دستي به دامن استادي صاحبدل نرسانده باشي، هيهات كه راه به جايي ببري. نه منبع مكتوبي در دسترس داري كه بداني چه كني، نه كسي به فكر تك افتادگي تو خواهد بود. حاصل آنكه در آن تعاوني قرار بر اين شد كه سعي كنيم فراگيري گرافيك را نه به مانند شيوه امتحان پس داده آموزش عالي يا آموزش و پرورش، كه همچنان بر مدار استاد و شاگردي ميگشت و ميگردد، كه از منظر «فني و حرفهاي» پيش ببريم و براي اين منظور، منابعي درسي براي آموزش گرافيك تدوين كنيم. با راهنماييهاي مرحوم استاد مميز و به سرپرستي مسعود سپهر، كار را شروع كرديم. از آنجايي كه وجه غالب گرافيك را يك شغل ميدانستيم، سراغ وزارت كار و مركز آموزش فني حرفهاي آن رفتيم. مبنايي هم براي تدوين كتابهاي درسي، كه بتوان بر اساس آن كاري عملي را به نتيجه رساند، مشخص كرديم و قرار شد براي تدوين چنين كتابهايي، تيم تدوين تشكيل دهيم.
كارها داشت پيش ميرفت كه تعاوني طراحان گرافيك از نفس افتاد و تعطيل شد و كميتههاي مختلفش هم دچار همين بليه شدند. تا بخواهد در ادامه راه تعاوني طراحان گرافيك، به انجمن صنفي طراحان گرافيك برسيم، آن سعي آموزشي، تكه تكه شد و از دل آن تلاش جمعي، چند هويت خصوصي بيرون آمد و نتيجهاش شد چند آموزشگاه خصوصي. انجمن هم كه تشكيل شد، ديگر اين مبحث، كلا به حاشيه رفت.
اما غير از آن آموزشگاههاي خصوصي، براي تدوين منابع مكتوب هم يكي دو جا تلاش و كوششي شد. يكي دو نفر به سعي شخصي كتابهايي را بر همان مبناي فني حرفهاي و تحت عنوان هندبوك نوشتند كه هنوز هم ادامه دارد و سعي ديگري هم به همت مسعود سپهر و با مبنايي تئوريك و در ساختاري منسجم، ذيل عنوان عمومي «مبادي مباحث كارشناسي طراحي گرافيك در ارتباط تصويري» از سوي انتشارات فاطمي منتشر ميشود.
از آنجايي كه مسعود سپهر در بين اساتيد اين حرفه، جايگاهي تثبيت شده دارد و از اعتبار و آبرويي در بين صاحبنامان گرافيك برخوردار است، امكان آن را پيدا كرده كه صاحبنظران و كاركشتگان اين عرصه را كه چون ماهي از دست ميگريزند را راضي به همكاري كند و نتيجه آنكه در هر مبحثي كه تاكنون از اين مجموعه منتشر شده، حرفه 70 ساله گرافيك ايراني، بالاخره صاحب منابعي شده كه ديگر ميتوان آن را مبنايي براي ادامه راه تدوين اصولي آموزش اين حرفه دانست، آن هم در جايي كه سعي بيشتر ما آن است كه تا ميتوانيم، از نوشتن پرهيز كنيم، مبادا كه هر جمله ما فرصتي شود براي ديگران كه بتوانند تيغ بيرحم شماتت را بر ما تيز كنند.