به نام عيش بريدند ناف هستي ما/ به روز عيد بزاديم ما ز مادر عيش (مولانا)
سيدمحمد بهشتي
فعال فرهنگي
گاه از حقايق مناسك مذهبي آنقدر فاصله ميگيريم كه رعايت آنها چيزي جز حفظ ظاهر نيست. طبيعتا اگر از تكاليف ديني روح لطيفش را بگيريم، از آن جسدي بيروح، خشن و زمخت ميماند كه هيچ لذتي در رعايتش نمييابيم. اين نوع رويكرد است كه سبب ميشود معناي رمضان به تحمل گرسنگي و تشنگي فروكاسته شود. حتي وقتي از خود روزهداران درباره حقيقت رمضان ميپرسيم، غالبا پاسخ دادن به آن را خارج از حيطه دانش خود ميدانند و تصورشان اين است كه اينگونه تاملات، وظيفه علماي دين است. ولي آيا واقعا عموم مردم را راهي به فهم حقايق اين امور نيست؟
شناخت معارف از جمله معارف ديني را ميتوان بر دو نحو كلي دانست؛ شناخت «عليالاصولي» و شناخت «عليالواقعي»؛ علماي دين عمدتا به شناخت عليالاصولي مشغولند؛ بدين معني كه فكر ميكنند در راه شناخت هر امر ديني بايد به اصل نخستين آن رجوع كرد و آن اصل را از حشو و زوايدي كه بعدها به آن اضافه شده پيراست. منظورشان از اصل اوليه نيز معمولا نص قرآن و اخبار و احاديث معتبر است. مثلا وقتي بپرسيم «عيد فطر چه روزي است؟»، علما تلاش ميكنند معنا و حقيقت اين روز را آن طور كه در آيات و روايات منعكس است توضيح دهند. آنان براي احصا و توضيح حقيقت عيد فطر، نيازي براي رجوع به آداب و مناسك عمومي اين روز احساس نميكنند و ايبسا باورهاي فرهنگي را چون حجابي بدانند كه حقيقت عيد را محجوب كرده است. اين نحو از اجتهاد در حقايق، البته نياز به «سواد» ديني دارد و لذا عموم جامعه كه تحصيلات ديني يا حوزوي ندارند، از آن محروماند.
از سوي ديگر سطح تماس عموم مردم با پديده عيد فطر، غالبا از رهگذر مراسم و مناسك آن است؛ يعني برايشان عيد فطر آن روزي است كه هلال ماه شوال رويت شده و نماز عيد برپا ميشود و... به سخن ديگر عيد فطر در اين مرتبه با فرهنگ مردم ميآميزد و براي همين نيز در هر بخش از تنوع فرهنگي ايران، ضمن اشتراكات كلي، شاهد تنوعي در نحوه برگزاري عيد هستيم. مثلا اينكه برخي با پختن حلوا به استقبال عيد ميروند و گروهي ديگر نان فطير يا كاچي ميپزند. پرسش اين است كه اين آداب و رسوم متنوع كه در ايران بيش از يك هزاره سابقه دارد و به مرور شاخ و برگ يافته، آيا مردم را از حقيقت فطر دور كرده يا به آن نزديكتر كرده است؟
واقعش اين است كه فرهنگ است كه اين آداب و رسوم را با همه ظرايفش تدارك كرده تا اتفاقا مجردترين معناي عيد را به همه اقشار جامعه «بچشاند». اصلا فرهنگ وظيفهاي جز اين ندارد؛ ما معناييترين امور را نيز آنطور كه به زبان فرهنگمان ترجمه شده، درمييابيم. اينگونه كه بنگريم فرهنگ و آداب و مراسم منبعث از آن، نه تنها حجاب حقايق نيست كه اساسا مستمسكي است براي تقرب و فهم. همه اهل فرهنگ، فارغ از ميزان تحصيلات و سوادشان، متكي بر فرهنگشان، ظرفيتي براي درك حقايق دارند. درآمدن دين به لباس فرهنگي خاص، همچون فرهنگ ايراني يا مصري يا مراكشي و...، نه تنها حقايق ديني را محجوب نميكند بلكه به آن وضوح ميبخشد. البته ميزان درخشندگي حقايق در آيينه هر فرهنگي، به قدمت و غناي آن فرهنگ وابسته است. با نگاه فرهنگي به دين و امور ديني شناختي، «عليالواقع» به اين موضوعات مييابيم؛ يعني عيد فطر را نه آنگونه كه در كتابها و اقوال و احاديث آمده بلكه آن طور كه در واقعيت متمثل شده است و مسلمانان در ايران يا هند يا شامات و... با آن «زندگي كردهاند»، ميفهميم. اين نوع شناخت البته منافاتي با شناخت عليالاصولي حقايق ندارد و همجهت با آن است.
از آنجا كه در پاسداشت عيد فطر اختلاف مذاهب راه ندارد، گويي فطر، با وجود تنوع فرهنگي جاري در ايران، روحي از وحدت ميدمد، از اين جهت فطر با عيدي ملي همچون نوروز تفاوتي ندارد. همانطور كه نوروز وراي همه تفاوتها، مفهومي عام چون ايراني بودن ايرانيان را نشانه ميگيرد، عيد فطر نيز قصد نشانهگيري مفهومي عامتر يعني انسان بودن انسانها را دارد. همين هماهنگي، به وحدت رويهاي در كل اين قلمرو انجاميده از جمله مراسم رويت ماه، پخت نان، گزاردن نماز، ديد و بازديد و گستردن سفره عيد. آيين نانپزي و خصوصا پخت نان «فطير» در شب عيد در عموم قلمروهاي فرهنگي ايران مشترك است و خود، حقايقي را بازگو ميكند...
ساختن خمير و پختن نان يا حلوا استعارهاي از «سرشتن» است و خود نان، توده جسماني بدن آدمي را تداعي ميكند. ناني كه در عيد خورده ميشود با گوشت و پوست ميآميزد تا كالبدي نو بسازد. با رياضتهايي كه روزهدار در اين ماه تحمل ميكند، جسم و نفس را ميپالايد تا دوباره در روز عيد سرشته شود.
از همين روست كه «فطر» به معني «انشا كردن و سرشتن» است و به قول مولانا ما در روز عيد دوباره از مادرزاده ميشويم. روزهداران مال خود را هم با پرداخت فطريه پاك ميكنند و زندگي اقتصادي جديدي ميآغازند. اهل هر شهر يا روستا نماز عيد فطر را در مصلياي در فضاي باز كه عمدتا خارج از شهر يا آبادي بوده برگزار ميكنند و پس از اقامه نماز دوباره به شهر باز ميگردند و با اين بازگشت استعارا زندگي اجتماعي جديدي ميآغازند. اين نوزايي بر سر سفره بركات روز عيد جشن گرفته ميشود. زندگي جديد ممكن است به لحاظ ظاهري تفاوتي با حالت قبل نكند ولي به لحاظ معنوي اعتلايافتهتر است. هر يك از اين آداب مشترك در قلمروهاي متفاوت فرهنگي به صورتهاي متنوعي ظاهر ميشود؛ شيوههاي پذيرايي، نوع خوراكيها و ناني كه پخته ميشود و تنقلات در اين روز در هرجا مختص به خود است، گويي اهل هر قلمرو فرهنگي آن را به زبان حال خويش برگرداندهاند و از اين طريق توانستهاند به حاق آن بهتر راه پيدا كنند. هرچه هست همه اين مناسك و آداب فرهنگي، صرفا ترجمه حقايق ديني دشوارفهم به زباني همهفهم است. همه اينها حكايت از اين دارد كه همگان فارغ از دانششان و بنا به بينش و منش فرهنگيشان بهرهاي از حقيقت دارند.