«به تمامي زيستن» پاسخ
مريم ميرزاخاني به معادله مرگ
نسرين تخيري
روزنامهنگار
ايراندخت رياضيات جهان آخرين قله زندگي و پيچيدهترين آن را هم با متانت فتح كرد و روي همين قله سخت زندگي، يعني مقابله با سرطان، از رفتن بازايستاد. او آنچنان جانانه زيست كه با رفتنش ما را ناچار كرد بايستيم و به اين منظر و چشمانداز وسيعي كه او برايمان گشوده، خيره شويم. او خودش گفته بود «بيشتر اوقات حل معادلات رياضي براي من شبيه كوهنوردي بدون پايان است.» و لحظههاي «كشف و لذت درك يك مطلب تازه» را نقطه هيجان زندگياش تصوير كرده و گفته بود كه در اين لحظات «حس ميكنم بالاي يك تپه ايستادهام و منظره روشني را تماشا ميكنم.» مرگ او هم، هر چند وزن زيادي از جهان كاست، اما از همان لحظات «لذت كشف» كه خودش اشاره كرده براي ما زندگان به جا گذاشت، كه اگر آن را دريابيم مرگ او يك خسران نيست. او به همه ما آموخت كه ميتوان تسليم هيچ محدوديتي نشد و نايستاد. ميتوان با همه موانع رفت، رفت و رفت.
ميتوان زن بود و با همه محدوديتهاي يك جامعه مردسالار جنگيد و دانشمند تراز اول جهاني شد. ميتوان دانشمند بود آن هم در اين سطح و برخلاف كليشه رايج كه پيشرفت علمي و شغلي نميتواند با ازدواج و خانواده جمع شود، عاشق بود، همسر بود، مادر بود و... شايد بشود گفت مريم ميرزاخاني از معدود انسانهايي است كه هنگام رفتن هيچ بدهياي به زندگي و حتي دنيا نداشت. كمتر انساني، بهخصوص با اين ميزان از نبوغ، توانسته است تمامي ظرفيتهاي خود را در مهمترينهاي زندگي يعني فرديت، عشق، همسري و مادري متحقق كند و در عين حال به بالاترين موقعيتهاي اجتماعي و علمي و شغلي هم دست يابد. او احتمالا هرگز از مرگ نهراسيده بود كه توانست اين همه زندگي كند و تمامي ظرفيتهاي بالقوه انسانياش را بالفعل سازد.
مريم ميرزاخاني فقط معماهاي رياضيات را كه پاسخ به آنها برايش پرافتخارترين جايزه رياضي جهان را به ارمغان آورد، حل نكرده است. او توانست مهمترين معادله زندگي را هم به خوبي حل كند و پاسخ «به تمامي زيستن و خود را متحقق كردن» را به عنوان چشمانداز پيش روي ما قرار دهد.