مرزبندي در روزگار آشوب
بحث علمي بودهاند اما واقعيت با اين تصور فاصله جدي دارد. كساني كه تاريخ اين دوره را ميدانند، اطلاع دارند كه شرايط زندگي حضرت صادق از هر لحاظ، بسي دشوارتر از اغلب ائمه اطهار بود. بخشي از اين دشواري به شرايط سياسي و مرزبنديهاي پيچيده آن روزگار بازميگشت. زيرا دولت بنيعباس اساسا با شعارهاي شيعي و تحقق اهداف و آرزوهاي ساليان دور علويان به حكومت رسيد و رسيدن آنها به حكومت حاصل مبارزات پيچيده و پنهان و آشكار شبكههاي داعيان طي سالهايي سخت و طولاني بود. با رسيدن آنها به قدرت، در واقع چنين مينمود كه گويي اهداف تشيع محقق شده است. در حالي كه در عمل ابدا چنين نبود و بعد از گذشت چند سال بنيعباس طينت خود را آشكار كردند و ظلم و ستم پيچيده آنها به جايي رسيد كه مردم ميگفتند خدايا ظلم بنياميه را بازگردان و ما را از نيرنگ و تزوير بنيعباس برهان. همچنين سياست سركوب آنها و بهويژه ابوجعفر منصور دوانيقي، اگر از بنياميه بيشتر نبود، كمتر هم نبود. بهخصوص كه افزون بر ستمكاري و نيرنگبازي، پولپرستي نيز در وجود او سرشته بود. چنانكه در ميان مردم به دوانيقي يعني كسي كه دانگ دانگ پول جمع ميكند آوازه داشت.
درك و بيان اين فاصله در سالهاي اول، كه همه در شور و هيجان ناشي از سقوط بنياميه بودند، بسيار دشوار بود. به عنوان نمونه، وقتي ابوالعباس سفاح، نخستين خليفه بني عباس، كه مادر او هم از قريش بود و از پدر به ابن عباس ميرسيد، از منبر مسجد كوفه بالا ميرفت، يكي از خاندان عباسي، گفت اي مردم از اين منبر جز پيغمبر و عليبن ابيطالب و جز اين برادرزاده من، كسي به حق بالا نرفته است. يعني بلافاصله خلافت خاندان خود را به پيامبر و اميرالمومنين وصل كرد. اين نكته بيانگر موقعيت اميرالمومنين علي (ع) در بين مردم نيز هست كه با وجود نيم قرن ناسزا و لعن و نفرين به آن بزرگوار، همگان به مشروعيت آن حضرت تا جايي اعتقاد داشتند كه باز هم تبار معنوي خود را به ايشان ميرساندند.
يا در نمونهاي ديگر و در شكلي فاجعهآميز، عموي ابوالعباس سفاح، عبداللهبن علي، در شام زن و مرد و كودك و نوجوان بنياميه را به انتقام امام حسين و زيدبن علي قتل عام كرد.
ماجراي امام حسين با جزييات آن براي همه ما روشن است و از آن اطلاع داريم، اما بنياميه درباره زيدبن علي هم رفتاري فاجعهآميز داشتند تا جايي كه حتي جسد او را به آتش كشيدند و خاكستر او را به رودخانه ريختند تا هيچ نشاني از وي باقي نماند.
در دوره منصور كه علويان يكيك قيام كردند، همگي يا به زندانهاي طولاني و سخت افتادند يا منصور آنها را از دم تيغ گذراند. بنابراين تصور اينكه حضرت صادق در شرايط آساني به درس و بحث مشغول بود، اصلا درست نيست. زيرا علاوه بر شيعيان و عموم مردم، همين خاندانهاي علوي همگي از آن حضرت چشمداشت كمك و ياري مادي و معنوي داشتند و حفظ اصول در عين متهم نشدن به اتهاماتي چون سازشكاري حقيقتا دشوار است. در چنين فضايي فرهنگ و علم هم تحولات بزرگي را پشت سر ميگذاشت. ديوانسالاران ايراني، بهويژه خراساني كه ريشه در ساختار اجتماعي و سياسي دوران كهن ايران داشتند، در حد نماياني بر اركان حكومت عباسي چيره شدند. از سوي ديگر در همين دوره، بهويژه با گسترش صنعت كاغذسازي، در ناحيه سمرقند و بعد از آن بغداد و برخي شهرهاي ديگر، تصنيف و ترجمه گسترش يافت. بهخصوص ترجمه آثار علمي و فلسفي از ايران و يونان و روم از نظر فرهنگي و علمي و عقيدتي، جامعه را به كلي متحول كرد و آن، خود بر دشواريهاي جايگاه امام در مسووليت هدايت جامعه ميافزود.
از مجموع اين شرايط، كه بهطور خلاصه اشاره شد، ميتوان دريافت كه شرايط و مسووليت امام تا چه اندازه دشوار بود. يعني حضرت بايد تا آنجا كه ميتوانست، جماعت شيعه را نگه دارد و راه و رسم و اصول و فروع آيين را به آنها بياموزد و در عين حال تفاوت و مرزبندي جدي ميان نگرش جعفري با دولت قدرتمند بنيعباس را آشكار كند.
در واقع امام از موضع سياسي از يكسو با بنياميه فاصله داشت و از اين حيث با بنيعباس مشترك بود، اما با بنيعباس هم شكاف و فاصلهاي اساسي و ساختاري داشت كه اعلام بيپرده آن در مقتضيات آن زمان و آن مكان ميسر نبود.
از موضع عقيدتي، كار به مراتب سختتر بود و انبوهي از پرسشهاي بيپاسخ در جامعه وجود داشت كه ذهن و فكر همگان را در بر گرفته بود. از كارهاي مهمي كه توسط ايشان پي گرفته شد و كمتر به آن پرداختهاند، استفاده امام از ظرفيتهاي موجود زمان بود. در همين دوره است كه دسترسي جامعه به كاغذ، بهطرز بيسابقهاي افزايش مييابد و در حالي كه شماري از بزرگان مشغول بحث و جدل جدي بر سراستفاده از اين امكان نو براي كتابت حديث بودند، امام صادق(ع) اصحاب را به كتابت تشويق ميفرمود و به همين سبب است كه كتابهاي فهرست پر از اسامي كتابهاي شاگردان و اصحاب امام صادق است.
ظهور و كاركرد كاغذ در آن روزگار بيشباهت به ظهور و كاركرد فضاي مجازي در روزگار ما نيست كه شرايط علم و فرهنگ و اطلاعرساني را بهكلي دگرگون ساخته است.
اما فعاليت امام صادق(ع) منحصر به مرزگذاري هم نبود و بخش عظيمي از ميراث ايشان، ساخت بناي فقهي و عقيدتي و اخلاقي تشيع است و به همين دليل مذهب شيعه اثنيعشري را به نام آن حضرت خواندهاند.
در واقع امام در اين جايگاه، هدايت معنوي جامعه و مسووليت اجتماعي آن را بر عهده داشت. با نگاه به سيره امام و طيف شاگردان و ارادتمندان بسيار آن حضرت، معلوم است كه ايشان از تقسيم جامعه مسلمانان و حتي غير مسلمانان به عرب و عجم و مولي، سياه و سفيد و شيعه و سني، پرهيز داشت و در ميان شاگردان بزرگ ايشان از همه گروهها و طيفهاي فكري و اجتماعي حضور داشتند و اين نكته از آنجا دانسته ميشود كه مقام و معارف امام صادق را در آثار همه گروههاي مسلمانان به فراواني ميتوان ديد. اين رويكرد، ايفاي مسووليت اجتماعي است كه در پي ايجاد جامعه اسلامي، فراتر از مرزها، رنگها، زبانها و ساير مولفههاي قومي و گروهي است.
در واقع شخصيت علمي ايشان چندان برجسته بود كه حتي بعدها كساني آثار علمي در حوزههاي علوم محض را به ايشان نسبت دادند. اين نسبت هرچند ممكن است قابل اثبات نباشد، اما نشان از شخصيت رفيع علمي ايشان است؛ به اين جهت كه چنين نسبتي با چنان شخصيتي سازگار است.
به هر حال امام صادق (ع) با آنكه در چنان شرايط دشواري ميزيست و پيوسته زيرنظر بود و بارها قصد داشتند او را به شهادت برسانند يا زنداني كنند، بيشترين اصحاب و شاگردان را داشت تا جايي كه هنوز هم با وجود شرايط آرام و مساعد و امكانات جديد و دسترسيهاي بسيار بيشتر به منابع دانشي گوناگون، تصور حتي نيمي از آن همه طالبان علم براي هر استاد و صاحب علمي مايه مباهات و فخر است.
شهادت مظلومانه امام را تسليت ميگويم.