وقتش است بازي تمام شود
سهيل سمي
مترجم ادبيات امريكا
سالهاست در حوزه چاپ و نشر كتاب درگير محدوديتهاي متعدد هستيم. زماني وزيري اصلاحطلب يا اعتدالگرا آمده و قدري اين مشكلات كمتر شده است. بعد دوباره جناح اصولگرا سر كار آمدند و باز روز از نو روزي از نو. بعد از نيم قرن ديگر وقت آن رسيده كه اين بازي تمام و اين محدوديتها برداشته شود. بازنگري در قوانين مربوط به سهميه مواد مخدر كه به تازگي انجام شده بدين معني است كه به ضرورتي در اين مساله رسيدهاند كه پذيراي آن شدهاند؛ فهميدهاند قوانين مشابهي كه پيش از انقلاب در اين زمينه وجود داشت، علتي داشته است و اميدوارم براي مميزي هم تدبيري انديشيده شود چون علاوه بر اينكه خلاقيتكش است، تمامي اهالي قلم را در داخل مملكت درگير كرده است. علاوه بر آن شأن و جايگاه درستي براي كشور ما در جامعه بينالمللي ندارد. به دليل وجود همين محدوديتها، به لحاظ فرهنگي- بهخصوص در حيطه ترجمه يا حتي مولفهايمان كه مجبور به خودسانسوري هستند- نوعي پارازيت فرهنگي محسوب ميشويم و اين موضوع خيلي زننده است. بايد وزيري بيايد كه با پشتوانه آقاي روحاني، اين شجاعت و جسارت را داشته باشد كه با محدوديتهاي فرهنگ و هنر برخورد كند. اين وزير بايد به ضرورت لغو اين محدوديتها كاملا معتقد باشد و اين مساله را مستقيما خطاب قرار دهد، نه اينكه مدام شكل آن را تغيير بدهند و ميزانش را كم و زياد كنند. اين موضوع اولويت اول مطالبات من از وزير آينده جناب آقاي روحاني است.
در اين وضعيت كه خواننده كم است، بهخصوص خواننده كتابهاي جدي، دولت طرح خريد كتاب براي كتابخانهها را راه بيندازد. من شنيدهام كه دولت از برخي ناشران خريد كرده است اما اين كتابها را فلهاي خريده است؛ يعني كارشناسي براي اظهارنظر اينكه كدام كتابها خريده شوند، نداشتهاند. اگر كتابخانهها با پشتوانه دولت بيشتر و بيشتر از ناشران حمايت كنند، اين مساله كه پديدآورندهها در بازار آنچنان مخاطبي ندارند مگر اينكه داستانهاي عامهپسند بنويسند، حل ميشود. فكر كنيد كتابخانهها سالانه هزاران هزار يا چندين ميليون تيراژ جلد كتاب را بدون تبعيض از ناشران بخرند. ميدانيد اين اقدام چه كمكي به پديدآورنده و ناشر ميكند؟ آن هم بدون اينكه ناشران را از فيلتر بگذارنند و بخواهند ناشران دولتي را در صف اول قرار بدهند و هواي آنها را داشته باشند، بدون اينكه رانت و رانتخواري شود.
درباره سروسامان گرفتن صنف مترجمان هم بايد بگويم ديگر آب از سرمان گذشته است. من بعد از اين همه سال ترجمه به اين نتيجه رسيدهام كه مترجم ادبي براي شرايطي كه فعلا در كشور ما در جريان است، موجودي زيادي لوكس است. ما با مقداري اغماض تحمل ميشويم، هر كدام از ما گوشه اين مملكت هستيم تا عمرمان تمام شود. وقتي خود ادبيات ارزشي ندارد، ميخواهيد ترجمه ادبي ارزشمند باشد؟ وقتي ماجرايي مانند درگذشت كوروش اسدي پيش ميآيد، ميخواهيد من كه اثري غربي يا شرقي را به فارسي برميگردانم، ارزشمند باشم؟ ما مترجمها قاچاقي ميان مردم بُر خوردهايم و داريم زندگيمان را ميكنيم و اينقدر آب از سرمان گذشته است كه ديگر جاي اين حرفها نيست كه من بخواهم درخواست يا اولويتي در مورد صنف مترجمان مطرح كنم.
عوامل دلسردكننده آنقدر زياد است كه كمكم دارم خودم را متقاعد ميكنم سراغ ترجمه ادبيات بدنه بروم. كتابي را 15 سال پيش ترجمه كردم و واقعا كتاب خوبي است اما در اين 15 سال گذشته هزار نفر نخبه نداشتهايم كه آن را بخواند؟ پس من براي چه كسي كار ميكنم؟ وقتي كسي ميگويد ترجمهاي از من خوانده، يا اشكال كارم را ميگويد، براي من نوعي تسلاي دل است. در واقع تعداد كتابخوانهاي جدي كه ادا و اصول نداشته باشند، كتابخوانهايي كه به شكل ريشهاي ميخوانند و پيگير هستند، بسيار كم است واصلا در فضاي فرهنگي مملكت نقشي تعيينكننده ندارند. بعضيها هستند كه مسابقه كتابخواني گذاشتند كه اين يك جور وسواس اجبار و تكرار است.
حداقل اين است كه آقاي روحاني در اين سالها نشان دادهاند انسان ضعيفالنفسي نيستند. دستكم انساني نيستند كه خيلي ساده جا بزنند. اميدوارم وزيرارشاد خود را هم در هماهنگي با اين روحيه خودشان انتخاب كنند. انساني اهل اعتدال، اعتدال به اين معنا كه اگر لازم شد بر سر اصولي كه به آن معتقد است بايستد، بنابراين در شرايط عادي انسان معتدلي باشد. اعتدال به معني «يكي به نعل و يكي به ميخ زدن» نيست. اين مفهوم هم بايد اصلاح شود. آدمي كه اهل اعتدال است خيلي وقتها ممكن است مثل پولاد بايستد و سر اصول خود سرسختي كند.