هنر پيچيده در زرورق اشتباهي
نازنين متيننيا
اگر صفحات مجازي هنرمندان را روزانه مرور كنيد، با حجم عظيمي از واكنشهاي اجتماعي و سياسي نسبت به خبرهاي روز مواجه ميشويد. در نقطه مقابل و در جهان خبرهاي حوزه فرهنگ و هنر هم، نسبت آن خبري كه مايههاي سياسي و اجتماعي دارد، بيشتر از حوزه فرهنگ است؛ اتفاقي كه چندان هم عجيب نيست و اگر سررشتهاش را بگيريم، به همان سياستزدگي هميشگي جامعه ايراني ميرسيم و خصلتي كه دلايل مختلف و ريشهاي دارد و نميتوانيم هنرمند را از چنين جامعهاي جدا كنيم و نخواهيم كه در ميان هزار و يك بحران واكنشي جدا از متن جامعه داشته باشد. حتي اگر كمي دقيقتر باشيم و حافظه آرشيوي خوبي داشته باشيم، متوجه ميشويم كه اين روند واكنشهاي اجتماعي و سياسي مختص زمانه امروز و دنياي پركاربرد مجازي با پروفايلهايي براي ارتباط با مخاطب نيست و حداقل نزديك به 10 سال است كه شرايط مديريت فرهنگي، هنرمندان اين مرز و بوم را وادار كرد تا حتي «سياسي» باشند و در مقاطعي مانند توقيف فيلمها در سال 88 يا بسته شدن خانه سينما و ممنوعالكار شدن عده كثيري از اهالي فرهنگ و هنر، واكنشهايي متناسب با اين محدوديتها داشته باشند. حالا ديگر زمانه عوض شده، محدوديتها كمتر و شرايط هم بهتر. اما اتفاقي كه هنوز تغيير نكرده كنش جمعي نسبت به حوزه فرهنگ و هنر است. انگار اين نگاه هميشه مسوول بودن نسبت به شرايط در جامعه درحال گذار ما، بهشدت نهادينه شده و هنرمندان خود را موظف ميدانند كه بيشتر از آنكه دغدغه هنر و فرهنگ را داشته باشند، به شرايط زمانه توجه كنند. توجهي كه در حالت تعادل، يك صفت خوب است و يك اتفاق درست. اما وقتي بيش از اندازه ميشود و كفه ترازو از توجه به فرهنگ و هنر به سمت توجه به شرايط ميچرخد، آسيبهايي را در پي دارد كه بسيار مهمتر از آسيبهاي بحرانهاي سياسي و اجتماعي است. وقتي فرهنگ و هنر از يك جامعه حذف ميشود يا در زرورق مشكلات سياسي و اجتماعي ميپيچد، ديگر نميتوان انتظار جامعهاي رو به رشد را داشته باشيم. در واقع هرچقدر هم كه هنرمندان ما فعال مدني، سياسي و اجتماعي باشند تا زماني كه گيشهها را فيلمهاي تجاري پر كنند و كتابفروشيها را راهنماهاي عملي در چند قدم و هنر يك قالب توخالي باشد، آن فعاليتها هم نتيجهاي نخواهد داشت.