شير بييال و دم و اشكم
سيد علي ميرفتاح
تقريبا از زمان اصلاحات، وزارت ارشاد شد پاشنه آشيل دولت. هركس در اقتصاد و سياست زورش به دولت نميرسيد، به ارشاد گير ميداد و با سر و صداي زياد به آن حمله ميكرد. هيچوقت كسي به ياد ندارد كه منتقدين دولت جلوي وزارتخانه نيرو تجمع كنند و بلندگو به دست بدش را بگويند. هيچوقت ما نديدهايم كه منتقدين موتورسوار جلوي وزارت كار بروند و براي وزير كار رگ گردن كلفت كنند. در عوض اما وزارت ارشاد داوطلبانه تبديل شد به سپري كه همه ضربهها را به جان بخرد. بايد كه سپر باشد پيش همه پيكانها. در واقع از زمان سازندگي وزارت ارشاد نقش كتكخور سياسي را به عهده گرفت و چنان از چپ و راست فحش خورد كه بقيه وزارتخانهها توانستند در سايهاش نفس راحت بكشند و به كار و بار خود مشغول شوند. در دهه 60 وزارت ارشاد وزارت قدرتمندي بود. عبدالمجيد معاديخواه كاري كرده بود كه همه راهها به «رم» ختم شود و هر كس هر كاري دارد، مجبور شود كه براي گرفتن مجوز به ارشاد مراجعه كند. روزنامه ميخواهيد بزنيد، بايد از ارشاد مجوز بگيريد. فيلم ميخواهيد بسازيد، ارشاد بايد پروانه بدهد. كتاب ميخواهيد چاپ كنيد، ارشاد؛ بروشور، ارشاد؛ تابلو، ارشاد؛ نقاشي، ارشاد؛ تبليغات، ارشاد و... تقريبا هر كسي هر كاري ميخواست بكند نياز داشت كه اجازهاي هم از ارشاد بگيرد. ارشاد گذرگاهي بود كه گذر همه سياسيون و دانشگاهيها و روشنفكران و دولتمردان به آن ميافتاد. در دهه شصت وزارت ارشاد چنان قدرت بلامنازعي داشت كه توانست موسيقي و سينما و تئاتر و نقاشي را حفظ كند و جلوي از بين رفتنشان را بگيرد. البته ارشاد آن روزگار مستظهر به حمايت شرعي و سياسي امام خميني بود و كسي بالاي حرفش حرف نميزد. خيليها دوست داشتند در همان ابتداي انقلاب طومار سينما و موسيقي را بپيچند و خيال خود و ملت را از اين ابزار مفسدهآميز راحت كنند. اما ارشاد قدرتمند و قوي ظاهر شد و نهتنها نگذاشت بساط اين هنرها را جمع كنند بلكه سياستي وضع كرد كه باعث رشد و ترقي اين هنرها شد. حتي براي ناظران خارجي جاي شگفتي بود كه چطور ميشود در ذيل حكومت فقها، موسيقي و سينما رشد كند و موفقيت ملي و بينالمللي پيدا كند. اما رفتهرفته رقابتهاي سياسي به عرصه فرهنگ و هنر متمايل شدند و خود را در دعواهاي فرهنگي – هنري بازتعريف كردند. يعني چون در رقابت سياسي نتوانسته بودند جلوي توفيق اصلاحات را بگيرند، تغيير روش دادند و از در خيرخواهي و حفظ ارزشها درآمدند و شروع كردند به طرح دعواي با ارشاد. اگر بخواهيم بررسي كنيم و ببينيم از كي قدرت وزارت ارشاد تحليل رفت و از كي حكمش قطعيت خود را از دست داد، بايد به ميانه دهه هفتاد برگرديم و اعتراضات گسترده به «ارشاد» را مرور كنيم. تا پيش از اين حكم ارشاد را بر سر فولاد ميگذاشتي نرم ميشد، اما كمكم روزنامهها و منتقدين با شعار حفظ ارزشهاي انقلابي و نگراني از اضمحلال اخلاق، جلوي ارشاد ايستادند و حكمش را زير سوال بردند. بيجهت اسم ارشاد را پاشنه آشيل دولت اصلاحات نگذاشتهاند. انتقادهاي به ارشاد چنان تند و تيز بود كه نه فقط وزير بلكه رييسجمهور هم نميتوانست از پسشان بربيايد. ضمن اينكه منتقدين خود به نهادهاي قدرتمندي متصل بودند كه درافتادن با آنها هزينههاي سنگيني در پي داشت. ارشاد يك جاهايي عقب نشست، يك جاهايي كم آورد و يك جاهايي هم مقاومت كرد، اما همه اينها باعث شد تا بعد از مدتي قدرتش كم شود و حكم و حرفش به ديوار بخورد. اينكه ارشاد مجوزي بدهد، حكمي صادر بكند، اما منتقدين به آن وقعي ننهند و هر كار دلشان خواست بكنند، معنياش اين است كه ارشاد، شير بييال و دم و اشكم شده است. كمقدرت شدن ارشاد را فقط نبايد گردن منتقدين سرسختش گذاشت. بلكه روزگار هم با ارشاد سر ناسازگاري گذاشت و احكامش را كمرنگ كرد. ابزار و ادواتي به ميدان آمدند كه 10 برابر كتاب و مجله كارايي داشتند، مجوز ارشاد را هم نميخواستند. هر چقدر كه اينترنت قدرتمندتر شده و پهناي باندش بيشتر شد، نفوذ ارشاد هم كمتر شد. براي راهاندازي مجله و برگزاري كنسرت و ساخت و نمايش فيلم و غيره بايد صلاحيت خود را به ارشاد ثابت ميكرديد. اما يكباره دنيايي به روي هنرمندان و مولفين و نويسندگان باز شد كه در انحصار ارشاد نبود – بلكه اصلا در حصر جمهوري اسلامي نبود- و هر كس هر كار ميخواست ميتوانست بكند و با ميليونها مخاطب ارتباط برقرار كند... حالا آيا واقعا در سايه تلگرام و امكانات ماهوارهاي بايد از ارشاد متوقع باشيم كه همان ماموريتهاي دهه شصتياش را با جديت پي بگيرد؟ آيا واقعا در ماموريت و كارايي اين پاشنه آشيل نبايد تجديد نظر كنيم؟ آيا همچنان بايد به همان شيوههاي سابق عمل كنيم و منتظر حكم و مجوز ارشاد باشيم؟ به نظرم ارشاد اصولا براي بعد از انقلاب و اقتضائات دهه 60 طراحي شده. براي همين هم هست كه در نيمه دوم دهه 90 نميتواند كاري از پيش ببرد. آيا وقتش نرسيده در فرم و محتواي آن تجديدنظر كنيم؟