سخني با وزيرآموزش و پرورش
علي شكوهي
در دو قسمت قبل به گمان خودم 9 مورد از نكات مهم و ضروري را خدمت وزير جديد آموزش و پرورش مطرح كردم و در اين قسمت آخرين محورها را هم به اختصار عرض خواهم كرد.
10- تفكيك ميان آموزشوپرورش در عمل ناشدني است و طبعا مطلوب هم نيست. اهداف پرورشي را نبايد به شكلي تدوين كرد كه كاملا جدا از آموزش باشد و در قالب برخي فعاليتهاي خاص پيگيري شود. مطابق «سند تحول بنيادين» تمامي فعاليتهاي اين وزارتخانه را بايد معطوف به مقوله «تربيت» دانست و طبعا همه آنچه در حوزه آموزش هم مورد پيگيري قرار ميگيرد، وجوهي از ساحتهاي تربيت است. اين نگاه به همه ما كمك ميكند كه از برنامهريزي جداگانه براي آموزش و پرورش خودداري كرده و تمامي فعاليتهاي دروني اين وزارتخانه را به شكلي در هم عجين كنيم كه همه آنها در مسير تحقق يك هدف مشترك يعني «تربيت» باشند. تاكيد بر اين امر بديهي به اين دليل است كه وزير محترم بايد با محور قرار دادن «مدير» در مدرسه، او را مسوول استفاده از همه امكانات مدرسه و نيروي انساني شاغل براي تحقق هدف اصلي بداند. ما مخالف تخصصي ديدن امور نيستيم اما معنا ندارد كه معلمان توانمند و كارآمد و مقبول در مدارس تنها به آموزش دروس خاص مبادرت كنند و هدف اصلي يعني «تربيت» را پي نگيرند. تربيت را نبايد تنها از مربيان پرورشي انتظار داشت كه كارشان انجام «فعاليتهاي تربيتي» است و نبايد آنان را متولي انحصاري امر تربيت تلقي كرد. همه نيروهاي فعال در مدرسه با محوريت مدير مدرسه بايد به امر «تربيت» و همه ساحتهاي آن بپردازند. براي تحكيم اين جايگاه مدير در مدرسه، بايد يكي از ملاكهاي گزينش مدير را داشتن همين توانايي در بهرهگيري از تمامي امكانات دانست و يكي از شاخصهاي ارزشيابي مديران را بايد همين ملاك قرار داد.
11- رويكرد آموزشي موجود عمدتا بر كتاب و محفوظات ذهني و نشستن سر كلاس متمركز شده است در حالي كه اين روش از ناكارآمدترين شيوههاي آموزشي است. در كشورهايي كه نظام آموزشي كارآمد و موفقي دارند به جاي «آموزش» بر «فعاليت» تكيه ميشود. در يك مطالعه داخلي در اين زمينه هم به چند اصل زير رسيدهاند كه براي همه فعاليتهاي ما قابل رجوع است:
- فعاليت بيش از آموزش موثر است.
- كار گروهي بيش از كار فردي تاثير دارد.
- فعاليت دايمي بيش از فعاليت گهگاهي مفيد است.
- اقدامات داوطلبانه بسيار موثرتر از كارهاي اجباري است.
- كارهاي غيررسمي بيش از كارهاي رسمي ميتواند موثر واقع شود.
با توجه به محورهاي فوق بايد راهكارهاي آموزشي را سامان داد يعني در جستوجوي «فعاليتهاي گروهي داوطلبانه دايمي غيررسمي» باشيم تا بهتر به اهداف ترسيم شده در سند تحول برسيم. اين امر اختصاص به حوزه آموزش ندارد بلكه در حوزه پرورشي هم بايد اين رويكرد را داشت و كاري كرد كه دانشآموزان ما در فعاليتهايي وارد شوند كه اين نقاط مثبت را داشته باشد و براي آنان جذاب باشد. اگر با اين رويكرد بتوان فعاليتهاي داخل مدرسه را سامان داد طبعا نه افت تحصيلي خواهيم داشت و نه مدرسهگريزي را شاهد خواهيم بود و نه تفكيك ميان حوزه پرورش و آموزش را تجربه خواهيم كرد و نه نيروهاي آموزشي ما در مدارس بخش بزرگي از وقت و توان خود را هدر خواهند داد تا تنها بر محفوظات ذهني دانشآموزان بيفزايند.
12- استفاده از دانش و تجارب كشورهاي ديگر در حوزههاي گوناگون يك ضرورت است. قرار نيست ما خودمان را بينياز از مطالعات و تجارب ديگران بدانيم و احساس استغناي كاذب كنيم. معلوم است كه در جهان معاصر كشورهايي هستند كه در ترسيم اهداف آموزشي و تربيتي و در برنامهريزي براي تحقق آن اهداف از ما موفقترند و ما هم بايد از آن تجارب بهره بگيريم. اكنون با وجود ابزارهاي جديد اين كار سخت نيست و مراودات فراوان ميان ملتها و دولتها اين اجازه را ميدهد كه به اين تجارب دسترسي داشته باشيم. به عنوان نمونه اكنون هزاران ساعت فيلم آموزشي و تربيتي در آرشيو جشنواره رشد در طي سالهاي مختلف تلنبار شده است كه ميتوان به آساني به آن دسترسي پيدا كرد و از آنها براي آموزش همه فرهنگيان و مديران و معلمان بهره گرفت. خوب است وزير جديد به اين مهم توجه ويژه نشان دهد و انتقال تجارب و دانش ديگران به درون سيستم آموزشي كشورمان را ميسر كند. طبعا در اين زمينه بايد دست به پالايش زد و متناسب با فرهنگ و اعتقادات و نيازهاي خودمان دست به گزينش زد.
13- آموزش ضمن خدمت فرهنگيان را بايد جدي گرفت. اين امر يك نياز دايمي است و به هزينه كردن هر ميزان بودجه ميارزد. ميشود داشتن بخشي از تواناييهاي لازم را شرط استخدام رسمي در آموزش و پرورش قرار داد. ميشود در دانشگاههاي تربيت معلم و دانشگاه فرهنگيان بخشي از آموزشهاي مورد نياز را گنجاند. ميتوان به مطالعات شخصي و تواناييهاي فردي افراد هم تكيه كرد اما هيچكدام از اين موارد ما را از آموزش مستمر معلمان و مديران بينياز نميكند. در يكي از شركتهاي توليدي داخلي شاهد بوديم كه هر كارگر ساده در سال حدود 65 ساعت آموزش ضمن خدمت را بايد طي كند كه بخشي از آن به وسيله مدرسان كرهاي (شركت مادر) آموزش داده ميشد. اين امر طبعا براي معلمان و مديران آموزش و پرورش به شكل مضاعفي مورد نياز است. آنان بايد دايما با روشهاي جديد آشنا شوند، به انتقال تجارب خود به يكديگر مبادرت كنند، با دستاوردهاي جديد كشورهاي ديگر آشنا شوند و اين همه يعني آموزش ضمن خدمت را بايد به يك امر مستمر تبديل كرد. سخن خود را خلاصه كنم. وزير جديد كار دشواري در پيش دارد اما اگر روي سرمايه انساني درون مدارس و آموزش آنان سرمايهگذاري كند، كار بزرگي را به انجام رسانيده است.