نگاهي به آلبوم جديد هانس زيمر
خردمند وخلاق
ماينيا ماندوتينو
ترجمه مارال مقدم
زماني كه كريستوفر نولان (Christopher Nolan) هانس زيمر (Hans Zimmer) را انتخاب كرد تا موسيقي متن يكي از فيلمهايش (بازسازي دوباره و پرريسك بتمن (Batman) را بسازد يكي از مهمترين تصميمات تاريخ موسيقي فيلم را گرفت. سالهاي سال گروههاي كارگردان/ آهنگساز افسانهاي بسياري در جهان بودهاند؛ از اسپيلبرگ/ ويليامز (Spielberg/Williams) تا برتون/ اِلفمان (Burton/Elfman). اما براي من اين گروه بهترين است. اكثر موسيقيهاي هانس زيمر براي فيلمهاي كريستوفر نولان در دهه گذشته برايم جزو موسيقيهاي سال بودند؛ شواليه تاريكي (The Dark Knight)، تلقين (Inception)، ميانستارهاي (Interstellar) همگي جزو ۲۰ موسيقياي هستند كه دوستشان دارم. ايدههاي نولان هميشه پيشرو بودهاند و به شكلي باورنكردني به موسيقي نياز داشتند تا با يكديگر همخواني داشته باشند و هماهنگ شوند. من نميتوانم هيچكدام را بدون ديگري تصور كنم و فكر نميكنم نولان هم بتواند كسي ديگر غير از هانس را تصور كند كه فيلمهايش را درك كند. آنها تبديل به يك نفر شدهاند و من رابطهشان را يكي از الهامبخشترين و قابلتحسينترينها ميدانم؛ خردمند و خلاق.
همچنان كه سالها گذشتند آهنگسازي فيلمهاي نولان نيز سختتر و هيجانانگيزتر شدهاند و نقش موسيقي در فيلمهايش افزايش يافته است. من تصور ميكنم كه كارگردان و آهنگساز يكديگر را در قلههاي خلاقيت به چالش ميكشند؛ از شخصيت پيچيده و عذابآور جوكر تا بيان موسيقايي ايدههاي توهمزا در فيلم تلقين و به تازگي درباره فضا در فيلم ميانستارهاي. معمولا اين نهايت هر چيزي است يا پاسخي تلويحي به سوال بلاغي «ديگر چكار ميخواهند بكنند؟» است. اما همچنان يك كار ديگر وجود دارد كه آنها ميتوانند انجام دهند: ساخت داستاني فراموشنشدني از فيلمي جنگي كه ديالوگهاي بسيار كمي دارد و همه تنشها و احساسات آن از طريق جزييات تصويرهايي كه نولان طراحي كرده و موسيقي كه هانس خلق كرده به روي پرده آورده است. آنها به توازني عالي رسيدهاند؛ به جايي كه كارگردان و آهنگساز به يك نسبت، نقش مهمي دارند.
موسيقي متن موردعلاقه من در همه زمانها، از فيلمي با موضوع جنگ جهاني دوم و به كارگرداني تِرِنس ماليك
(Terrence Mallick)، كارگردان رمزآلود و رويايي است كه به عهده هانس زيمر بوده است. من تشابهاتي را بين خط باريك سرخ (The Thin Red Line) و دانكرك (Dunkirk) يافتم چون هردو فيلمهايي جنگي هستند كه احساسات، افكار و گفتوگوهاي دروني شخصيتهاي اصلياش از مبارزات پيشي ميگيرند و هسته مركزي فيلم ميشوند. همچنان كه بازيگران براي نقشهايشان آماده ميشدند موسيقي هانس نيز پخش ميشد. به نظرم ايدههاي موسيقايي خيلي پيش از اينكه نخستين صحنهها فيلمبرداري شوند به ذهن فيلمسازان ميرسد. كريس نولان اجزاي هوشمندانهاش مانند صداي تيكتاك ساعت و ساعت جيبي را عينا براي كيمياگر محبوبش هانس فرستاد تا آنها را با سنتزكردنشان به موسيقي تبديل كند.
دانكرك داستان يكي از مهمترين بخشهاي جنگ جهاني دوم را از نگاه بريتانياييها روايت ميكند؛ تخليه دانكرك. از چيزهايي كه خواندهام متوجه شدهام اين داستاني است كه مردم انگلستان با آن بزرگ شدهاند و يكي از پرافتخارآميزترين لحظات تاريخ مليشان است. نيروهاي متفقين انگلستان، بلژيك، كانادا و فرانسه در سواحل دانكرك، تحت محاصره نيروهاي نظامي آلماني قرار ميگيرند. آنها طي عمليات دينامو (Operation Dynamo) و بين ۲۶ ماه مه تا چهارم ماه ژوئن سال ۱۹۴۰ و در خلال نخستين مراحل جنگ جهاني دوم سواحل دانكرك را تخليه ميكنند. هانس زيمر موسيقي اين فيلم را به كمك دوستان هميشگياش، لورن بالفه (Lorne Balfe) و بِن والفيش (Ben Wallfisch) نوشته است.
حتي پيش از شنيدن موسيقي ميدانستم كه بايد چيزي غيرمعمولي باشد چون وقتي هانس براي نولان و فقط براي نولان مينويسد خلاقيتش را به طور كامل به فيلم تقديم ميكند. او تمها و موسيقي را فراموش ميكند و فقط چيزي را مينويسد كه در خدمت فيلم باشد. اين ممكن است باعث شود تا شنيدنش براي كساني كه در انتظار تمها و ملوديها هستند سخت باشد. همه فيلم درباره تنشها و تجربهاي واقعي از جنگ است به طوري كه گويي بيننده در ميان آن است و آن را زندگي ميكند. موسيقي با جلوههاي صوتي ساينده، گوشخراش و خشن تجربهاي كامل از اين داستان است.
قطعه ابتدايي يعني دِ مول (The Mole) بدون اينكه صداي بلندي داشته باشد ضربان قلبم را با جوي زيمري بالا ميبرد كه تا حدودي يادآور فيلم ميانستارهاي برايم است. به اين قطعه گوش ميكنم و واقعا از اتفاقي كه قرار است بيفتد، ميترسم. كار سختي است كه احساس خطر و نداشتن هيچگونه حق انتخابي را كه هسته مركزي داستان است پديد آورد. قطعه «وي نيد اور آرمي بك» (We Need Our Army Back) اين تنش را گسترش ميدهد و من از اين قطعه بسيار لذت ميبرم چراكه امبينتي رمزآلود و مبهم است و اين تيكهاي سينتشده ثابت را در پسزمينه دارد كه با ضربان قلبم هماهنگ است. آغاز اين موسيقي به آرامي درك هر فردي از اين وضعيت را نمايش ميدهد. آنها بدون توجه به مفهوم بزرگتر و عموميتر جنگ، نگاه خودمانيتري را به نمايش ميگذارند. در فيلم دانكرك ميتوان مقدار كمي از موسيقي باشكوه و عظيم فيلم ميانستارهاي را هم شنيد. مخصوصا از لحظات پرتنش فضاهاي پرواز ميانستارهاي احساسات ملوديك كه زيرش دانكرك در جريان است.
دانكرك برايم اعتيادآور و غرقكننده است؛ مانند ريگ روان است. موسيقي آن مجبورم ميكند كه از نواهاي بيرحم، گوشخراش و سردش لذت ببرم. اين موسيقي بسطي مداوم از تجربيات زيمر در ساوند آو لِيت (Sound of Late) است. اقرار ميكنم كه گاهي آرزو ميكنم به ريشههاي سينتهاي قديمي و كارهاي احساسياش در حوالي سال ۲۰۰۰ بازگردد اما اين موسيقي الكترونيكي خشن و تقريبا اهريمني با تاريكياش به نقطهاي ميرسد كه ديگر انساني به نظر نميرسد. اين صدا كه براي 10 سال توسعه يافته تقريبا به كمال رسيده است. قطعه سوپرمارين (Supermarine) نمايندهاي راستين از دوره كنوني زيمر است. اين قطعه در من نفوذ ميكند و من آرزو ميكنم دستگاه پخشكنندهام صداي بلندتري نداشته باشد. با اين حال دو چيز را به ياد ميآورم: اول، اجراي زنده «دِ دارك نايت سوييت» (The Dark Knight Suite) كه به طرز عجيبي تاريك، ريتميك و تهاجمي بود تا جايي كه احساس كردم همه نوازندهها به ارواح پليد و زامبي تبديل شدهاند و تنها هدفشان در زندگي اجراي اين سوييت است و دوم زماني كه اجرايي زنده از گروه مسيو اتك (Massive Attack) را ديدم كه احساسي مشابه از موسيقيشان داشتم؛ چيزي وراي آدمي به گوش ميرسيد. آنها داشتند قطعه «سِيف فرام هارم»
(Safe from Harm) را مينواختند و حتي زماني كه فكر كردم به بالاترين حد از تهاجم رسيدهاند باز هم فراتر رفتند.
نخستين سايه گرمي كه ظاهر ميشود در قطعه «دِ تايد» (The Tide) است؛ تاثيري سوزناك از درماندگي و دعا. در اين موسيقي سرد چيزي كمياب وجود دارد كه اگر تيكتاكهاي فيلم ميانستارهاي را دوست داشتيد از آن نيز لذت خواهيد برد. هيچ توقفي در تيكتاكها و تنشهاي اين آلبوم نيست و به نظرم تجربه كاملا تاثيرگذاري است. هانس و تيمش توانستهاند فضايي را خلق كنند كه حتي اگر در اتاق نشيمن خانهام و در امنيت كامل هم نشسته باشم باز هم مجبور ميشوم تا در گوشهاي پنهان شوم و براي امنيت خانهام دعا كنم. اين موسيقي از درك من از اطرافم فراتر ميرود و ذهنم را طوري منحرف ميكند كه باور داشته باشد من در وضعيتي نوميدانه به سر ميبرم و هميشه در حال گريز، پنهان شدن و به دنبال راهي براي بيرون رفتن از اين وضعيت هستم. احساس ميكنم پس از اين قطعه احتياج به آرامبخش خواهم داشت.
قطعه «هوم» (Home) پاداشي براي شنوندگان شجاعي است كه تا اينجا با موسيقي همراه بودهاند. اين قطعه پس از پايان قطعهاي عذابآور مانند اين است كه خورشيد، ابرهاي سياه را پس از توفاني سهمگين شكافته باشد. من عاشق اين قطعه هستم، عاشق نحوه ساخته شدنش هستم، بيعاطفگي و آشفتگياش را دوست دارم و عاشق پايانبندياش هستم. شايد تنها قطعهاي باشد كه ارزش بررسي جداگانه از ديگر قطعات را داشته باشد چرا كه باقي قطعات در قطعهاي طولاني و بلند محو شدهاند. هانس، لورن و بِن براي قطعه «اِند كرِديتس» (End Credits) تمي مشهور را كه به اندازه داستان دانكرك براي انگليسيها اهميت دارد از اِدوارد اِلگار
(Edward Elgar) وام گرفتهاند. آنها آن را تجزيه كرده و به تمي تبديل كردهاند كه تنها به خودشان تعلق دارد. زماني كه كريستوفر نولان از اين تم حرف ميزد بهشدت تحتتاثير قرار گرفتم. تنها بهترين نويسندهها ميتوانند اين گونه صحبت كنند. او گفت هربار كه به اين قطعه گوش ميدهد وزن تابوت پدرش را روي شانههايش احساس ميكند. تم الگار برايش اهميت بسياري دارد و او به هانس اين آزادي را داد تا آن را بنوازد. اين اعتماد است، اين اعتمادي كامل بين كارگردان و آهنگساز است. من همچنين كاري را كه در دو قطعه پاياني انجام دادند نيز دوست دارم. آنها قطعات امبينت بسيار زيبايي هستند كه آلبوم را با آنچه سزاوارش است به پايان ميبرند.
دانكرك توازن و انتظام است، نظمي نظامي و بياحساس؛ احساسات به شخصيتها و داستان واقعي زندگي سپرده شده است و موسيقي همچنان خود را ميان مرزهاي بسيار مشخصي مسدود ميكند. اين شاهكاري واقعي از هانس زيمر و گروهش است كه يك ساعت تمام شما را بدون لحظهاي توقف پيش ميبرند. بدون شك تمامي سازهها، تنشها، تيكتاكها و كوبشهاي مداوم به هر شنوندهاي نفوذ ميكند. من مطمئنم اين آلبوم يكي از تفرقهافكنانهترين آلبومهايي است كه هانس تا به حال ساخته است؛ شنوندگان يا به احساس هيجان شديد ناشي از شنيدن موسيقي، اعتياد پيدا ميكنند يا اينكه سرخورده و مايوس ميشوند. خوشبختانه من از دسته اول هستم و از شما دعوت ميكنم تا اين موسيقي را خودتان تجربه كنيد چون چيزي كاملا منحصربه فرد است. البته اگر «ساوند آو ليت» زيمر برايتان لذتبخش بوده است به احتمال زياد از اين آلبوم نيز لذت خواهيد برد.
منبع: www.sountrackdreams.com