درويشيان با همه دغدغههايش
به خاك سپرده شد
ندا آلطيب
هرچند جمعيت زيادي براي بدرقه علياشرف درويشيان گرد هم آمده بودند، اما نويسنده «سالهاي ابري» در سكوت كامل، به خاك سپرده شد.
صبح ديروز بهشت سكينه كرج شاهد حضور هنرمندان و مردمي بود كه براي خداحافظي با نويسندهاي گرد هم آمده بودند كه همواره از دردها و رنجهاي مردمان تهيدست نوشته بود. جمعيت ابتدا فريادهاي «درود درود» سر دادند اما وقتي با چند تذكر رو به رو شدند، در سكوت مطلق، پيكر مرد نويسنده را تشييع كردند.
اين برنامه با سخناني از فرخنده حاجيزاده، محسن حكيمي، فريبرز رييسدانا، ناصر زرافشان برگزار شد و سهراب مهديپور نيز بيانيه جمعي از نويسندگان را خواند.
به گزارش ايلنا، فرخنده حاجيزاده (نويسنده) نخستين سخنران برنامه بود و اجراي اين مراسم را نيز برعهده داشت. او از درويشيان به عنوان انساني آزاده، عدالتخواه و برابريطلب نام برد كه نماد تعهد درستي در ادبيات محسوب ميشود و آزادي انديشه و بيان و مسووليت عدالت اجتماعي را وارد عرصههاي ادبي و داستاني ما كرد.
سهراب مهديپور نيز بيانيه جمعي از نويسندگان را خواند كه در آن از درويشيان به عنوان نويسندهاي معترض به نابرابري و تبعيض ياد شد كه هيچگاه سر سفره صاحبان قدرت ننشست و نه تنها از قلم خود محافظت كرد بلكه در تمام زمانها خواستار آزادي قلم و منتقد سرسخت سانسور بود.
محسن حكيمي سخنران بعدي از درويشيان به عنوان چهرهاي ياد كرد كه از همان كودكي با كارگري و شاگردي بنايي با رنجهاي جامعه آشنا شد ولي از درس خواندن دست نكشيد و به عنوان معلم وارد بخش ديگري از طبقه كارگري شد و به مبارزه با سرمايهداري ادامه داد.
او خاطراتي از دوره زنداني شدن درويشيان در سالهاي پيش از انقلاب و نيز خاطرهاي طنزآميز درباره او و محمد جعفر پوينده بيان كرد: «درويشيان از سال 50 تا 56 و 57 سه بار به زندان رفت و بار آخر با انقلاب مردم عليه سلطنت آزاد شد. به ياد دارم روزي را كه جلوي زندان قصر شاهد آزادي زندانيان سياسي بوديم و ديدم چگونه مردم علياشرف را روي دوش خود به دانشگاه بردند و او آنجا سخنراني كرد.»
فريبرز رييسدانا نيز، درويشيان را نويسنده مشهور و متعهد و نويسنده محرومان خواند و گفت: «ما يك نويسنده محرومان داريم و آن هم علياشرف درويشيان است. هرگز تا زماني كه زنده بود از گفتن فقر و محروميت و ستم در آثارش دست نكشيد و مطمئنا نمود اين مسائل در آثار او بينتيجه نخواهد بود. تا زماني كه فقر و تبعيض وجود دارد؛ علياشرف درويشيان و آثارش نيز ضرورت دارد.»
به گفته او، تاريخ نويسندگاني مثل اميل زولا، ناتويل گورچين، صمد بهرنگي و علياشرف درويشيان را فراموش نخواهد كرد. رييسدانا باورهاي درويشيان را درباره ادبيات و كاركرد آن هم يادآوري كرد: «او معتقد بود ژانر ادبي طبقه كارگر نداريم و تمام ادبيات بايد در خدمت محرومان باشد و خودش به نوعي وقف ادبي تهيدستان و رنجكشيدگان شده بود و لحظهاي از مبارزه براي عدالت و رفع تبعيض غافل نشد. براي من و ما، او شرافت قلم است. و اين جز به دليل ارايه ارزشمند كارهايي در ابعاد اجتماعي بود.»
ناصر زرافشان ديگر سخنران برنامه بود كه درباره دلايل محبوبيت درويشيان در ميان مردم سخن گفت: «اگر علياشرف بين مردم جايي دارد به خاطر چهره و وجود فيزيكياش نيست بلكه براي اين است كه راوي رنجهاي خود مردم بود. اصالت در ادبيات با مضاميني است كه از زندگي واقعي با مردم سخن ميگويند. اگر ادبيات ما صرفا درگير شكل و فرم شود نه به درد جامعه ميخورد و نه جامعه به آن توجه ميكند.»
او از كاركردهاي اجتماعي ادبيات نيز سخن گفت و بر اين نكته تاكيد كرد كه اگر از مضامين اجتماعي در ادبيات فاصله بگيريم، نوشتن بيهوده خواهد بود: «درويشيان با تمام آثارش افشاگر نابرابريها، فاصله طبقاتي و ستمي بود كه به توده جامعه روا ميشد. او در آرزوي عدالت اجتماعي و از بين رفتن نابرابريها بود و آزادي و عدالت را لازم و ملزوم يكديگر ميديد. واقعيت هم اين است كه بدون برابري آزادي مفت نميارزد و بدون عدالت اجتماعي دموكراسي ارزشي ندارد و عوامفريبانه است.»
زرافشان بومي بودن آثار درويشيان را نكتهاي حايز اهميت دانست و از او به عنوان نويسندهاي ياد كرد كه درختي است كه در اين سرزمين باليده و ثمر داده است و تنها در انديشه تقليد از نويسندگان خارجي مانند كافكا و پروست نبوده است: «كافكا، مارسل پروست و... محصول جامعهاي ديگر هستند و تقليد محض از شكل كار آنها كسي را به جايي نميرساند اگر هري پاتر در دنيا خواننده دارد در دنياي ما كودكاني هستند كه روزي خود را در سطل زبالهها جستوجو ميكنند. نويسنده بيخندهاي كه هر روز چنين صحنههايي را ببيند طبعا ذهني متفاوت از نويسنده هري پاتر خواهد داشت. علاوه بر اينها شخصيت علياشرف قابل تقدير بود و خودش نيز مثل آثارش زلال، ساده و بيتكلف مينمود.»
علياشرف درويشيان؛ داستاننويس و پژوهشگر حوزه ادبيات عامه عصر روز پنجشنبه (4 آبانماه) در ۷۶سالگي پس از يك دوره طولاني بيماري در كرج درگذشت. از اين نويسنده آثاري همچون «بيستون»، «آبشوران»، «فصل نان»، «همراه آهنگهاي بابام»، «گل طلا و كلاش قرمز»، «ابر سياه هزارچشم»، «روزنامه ديواري مدرسه ما»، «رنگينه»، «آتش در كتابخانه بچهها»، «چون و چرا»، «داستانهاي محبوب من»، «خاطرات صفرخان» و... را خواندهايم.