به بهانه درگذشت رسول ارونقيكرماني
ما طفيلي ادبيات عامهپسند هستيم
محمدحسن شهسواري
به لحاظ اقتصاد هنر بسيار خندهدار و مضحك است كه ما نويسندگان جدي درباره ضرورت ادبيات عامهپسند صحبت كنيم چون اينگونه ادبيات هم وجود دارد و هم آنقدر قدرتمند است كه بدون هر تعارفي ما به عنوان زايده آنها تلقي ميشويم. چراكه بدون ادبيات عامهپسند اصلا ادبياتي وجود نخواهد داشت. بنابراين شوخي بزرگي است كه ما نويسندگان ادبيات جدي بخواهيم درباره اينگونه ادبيات و لزوم وجود آن سخني بگوييم. اما همين جا تاكيد كنم كه همه اين اظهارنظرها از ديدگاه اقتصاد هنر است و مسلما شامل ديدگاههاي زيباييشناسانه و هنري نميشود.
و اين نيز شوخي ديگري است اگر تصور كنيم مردم فقط آثار گلشيري و هدايت را ميخوانند. با اين توصيف، ضرورت وجود ادبيات عامهپسند مانند ضرورت نفس كشيدن است و صحبت دوباره درباره اهميت آن، مانند اين است كه از ضرورت وجود اكسيژن براي تنفس حرف بزنيم. چراكه بدون تعارف ما طفيلي همين ادبيات هستيم و ذات داستانگويي در همين گونه از ادبيات جاري است.
با اين توصيف هر كس بگويد در دوره نوجواني، كتاب خواندن را با سارتر و هگل آغاز كرده است، بيشرمي بيش نيست و حتي اگر هم داستان خواندن را با ادبيات عامهپسند و داستانهاي پاورقي آغاز نكرده باشد، نوعي نقص براي خودش به شمار ميآيد چون ذات داستانگويي در اين داستانها وجود دارد و كساني كه اين آثار را مطالعه نكرده باشند، نميتوانند داستانگويان خوبي شوند يا با داستان رابطه غير طبيعي دارند.
بنابراين آن دسته از نويسندگان جدي كه به ادبيات عامهپسند نگاهي سطح پايين دارند همچون فرزندي هستند كه ضرورت وجود والدين خود را انكار كند در حالي كه اگر همين والدين نبودند، او اصلا نميتوانست وجود داشته باشد! در اين ديدگاه نويسندهاي كه به ادبيات عامهپسند، نگاهي سطح پايين داشته باشد، همچون فرزندي ناخلف و بيادب است كه به پدر و مادر خود بياحترامي ميكند و لزوم وجود آنان را براي حيات خود منكر ميشود.
اينكه چگونه ميتوانيم خواننده نوجواني را كه كتاب خواندن را با ادبيات عامهپسند آغاز كرده است، دعوت كنيم تا در آينده به خواندن آثار جديتري روي آورد، بايد بگويم اجازه دهيم همهچيز سير طبيعي خود را طي كند. بسياري از ما خواندن را با همين ادبيات عامهپسند آغاز كردهايم و بعدا آثار ديگري را خوانديم و با خواندن كتابهاي بهتر، خواندن آنگونه داستانها را كنار گذاشتيم چون سليقه كتابخواني ما ارتقا پيدا كرده بود و كسي ما را وادار به اين نكرد كه بعد از خواندن داستانهاي پاورقي، آثار عميقتري را بخوانيم. اين ارتقاي سليقه، يك سير طبيعي است. كسي كه از چهارده سالگي خواندن را با ادبيات عامهپسند آغاز كرده است و پاورقي ميخوانده است، طبيعتا در چهلسالگي ديگر ادبيات عامهپسند نميخواند. ممكن است ناباكوف يا ويرجينيا وولف نخواند ولي حتما آثار زويا پيرزاد و فريبا وفي را ميخواند. اگر كسي در سنين بالا هنوز ادبيات عامهپسند ميخواند، به اين دليل است كه كتاب خواندن را خيلي دير آغاز كرده است.
نكته ديگري كه حتما تاكيد دارم بيان كنم، نوع برخورد ما نويسندهها و اهل فرهنگ است. ما خود همواره به دولت انتقاد وارد ميكنيم كه ميخواهند ما را ارشاد كنند و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را راهاندازي كردهاند در حالي كه در درون هر يك از ما يك وزارت ارشاد وجود دارد كه مدام به ديگران نهيب ميزند اين كتاب را بخوان و آن كتاب را نخوان! و ما مدام ميخواهيم براي ديگران تعيين تكليف و آنان را امر و نهي كنيم. ما درست همان كاري را انجام ميدهيم كه از صبح تا شب نسبت به آن انتقاد داريم. ولي مگر خودمان چه ميكنيم؟! جايگاه ادبيات جدي ما در جهان چيست؟ ادبيات ما توجه كدام نويسنده، انديشمند يا فيلسوف را به خود جلب كرده است؟! اگر نويسندگان فرانسوي يا روس يا نويسندهاي مانند آقاي ايشي گورا، مردم را از خواندن ادبيات عامهپسند برحذر بدارد، طبيعي است اما جالب است كه آنها هرگز چنين اظهارنظرهايي نميكنند و حتي اگر هم چنين كنند، به هر حال نويسندگاني هستند كه در دنيا مطرح شدهاند و جوايزي مانند نوبل گرفتهاند و براي چنين اظهارنظرهايي، وجاهتي دارند اما باز هم به مردم نميگويند فلان كتابها را نخوانيد و مثلا داستانهاي جوجو مويز را نخوانيد چون آثارش در جهان پرفروش هستند! همچنانكه در گذشته نيز تولستوي و فاكنر هم چنين اظهارنظرهايي نميكردند.
شخصا معتقدم كساني چنين اظهارنظرهايي ميكنند كه اتفاقا ادبياتشان بسيار كم مايه و بيمايه است وچون در درون آثارشان قدرتي وجود ندارد، تلاش ميكنند با متمايز كردن آثار خودشان در جهان بيرون، اين نقصان را جبران كنند. به اين معني كسي كه ميگويد فلان داستان را نخوانيد چون عامهپسند يا پاورقي است، درواقع به اين شيوه و با اينگونه امر و نهي كردن، ميخواهد خلأ دروني آثار خود را پر كند وخود را از عامهپسند بودن مبرا كند.
شخصا به ياد ندارم نويسندهاي مانند هوشنگ گلشيري هرگز كسي را از خواندن نوع خاصي از ادبيات نهي كرده باشد. او خود همواره از نثر محمد حجازي كه پاورقينويس مشهوري است، تعريف ميكرد و هيچ شرم و ابايي هم از اين تعريف كردن نداشت و هيچكس نميتواند گلشيري را به عامهپسند بودن يا پاورقينويس بودن، متهم كند. او هرگز چنين نقصاني را نداشت و به همين دليل بدون هيچ شرم و ابايي از نثر پاورقينويسي مانند محمد حجازي تعريف ميكرد.